پادشاهى یکى از پارسایان را دید و پرسید:
آیا هیچ از ما یاد مى کنى؟
پارسا پاسخ داد:
آرى آن هنگام که
ادامه مطلب / دانلودپادشاهى یکى از پارسایان را دید و پرسید:
آیا هیچ از ما یاد مى کنى؟
پارسا پاسخ داد:
آرى آن هنگام که
ادامه مطلب / دانلودیکى از تهیدستان بر اثر اضطرار و ناچارى، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع کنند.
صاحب گلیم نزد قاضى آمد و گفت: من دزد را بخشیدم، بنابراین حد دزدى را بر او جارى نکن.
قاضى گفت: شفاعت تو موجب آن نمى شود که حد شرع را جارى نسازم.
صاحب گلیم گفت: اموال من وقف فقیران است، هر فقیرى که
ادامه مطلب / دانلودیکى از تهیدستان بر اثر اضطرار و ناچارى، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع کنند.
صاحب گلیم نزد قاضى آمد و گفت: من دزد را بخشیدم، بنابراین حد دزدى را بر او جارى نکن.
قاضى گفت: شفاعت تو موجب آن نمى شود که
ادامه مطلب / دانلودمرد پارسایى را در کنار دریا دیدم، گویى پلنگ به او حمله کرده بود، زخمى جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى یافت. مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عین حال شب و
ادامه مطلب / دانلودشبى در بیابان مکه آن چنان بى خواب شدم که دیگر نمى توانستم راه بروم، سر بر زمین نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.
کز تحمل ستوده شد بختى (1)
لاغرى مرده باشد از سختى
ساربان گفت: (اى برادر! حرم در پیش است و
ادامه مطلب / دانلوددر مسجد جمعه شهر بعلبک (از شهرهاى شام) بودم. یک روز چند کلمه به عنوان پند و اندرز براى جماعتى که در آنجا بودند، مى گفتم، ولى آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بى بصیرت یافتم که آن چنان در امور مادى فرو رفته بودند که در وجود آنها راهى به جهان معنویت نبود. دیدم که
ادامه مطلب / دانلودیکى از عرفان و صالحان سرزمین لبنان(کوهى در شام نزدیک جبل عامل) که در میان عرب به مقامات عالى و داراى کرامات و کارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، کنار حوض کلاسه رفت تا وضو بگیرد، ناگاه پایش لغزید و به داخل آب افتاد و با رنج بسیار از آب نجات یافت. مشغول نماز شد، پس از نماز یکى از اصحاب نزدش آمد و گفت: مشکلى دارم، اگر اجازه هست بپرسم.
مرد صالح گفت: مشکلت چیست؟
او گفت: به یاد دارم که شیخ(عارف بزرگ) بر روى دریاى روم راه رفت و
ادامه مطلب / دانلودیکى از بزرگان را در مجلسى، بسیار ستودند و در وصف نیکی هاى او زیاده روى کردند. او سر برداشت و
ادامه مطلب / دانلودبه خاطرم هست که در دوران کودکى، بسیار عبادت مى کردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى خواندم، ولى گروهى در کنار ما خوابیده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دور رکعت نماز بجاى آورد، به گونه اى در خواب غفلت فرو رفته اند که گویى نخوابیده اند بلکه مرده اند.
پدرم به من گفت : عزیزم ! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى.
که دارد پرده پندار در پیش (1)
نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش
(1) پرده پندار: حجاب تیره گمان
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»
ادامه مطلب / دانلودزاهدنمایى مهمان پادشاه شد، وقتى که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى که مشغول نماز شد، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکى شاه به او بیفزاید.
هنگامى که به خانه اش باز گشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که
ادامه مطلب / دانلودچندتن از رهروان همدل و همدم سیر و سیاحت که شریک غم و شادى همدیگر بودند، براى سفر حرکت کردند. من از آنها خواستم که مرا نیز رفیق شفیق همراه خود کنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نکردند، پرسیدم: چرا موافقت نمى کنید؟! از اخلاق پسندیده بزرگان بعید است که دل از رفاقت بینوایان بر کنند و آنها را از فیض و برکت خود محروم سازند، با اینکه من در خود این قدرت و چابکى را سراغ دارم؟ در چاکرى و همراهى نیکمردان، یارى چابک باشم نه بارى بر دل.
یکى از آنان به من گفت: از موافقت نکردن ما، خاطرت رنجیده نشود زیرا در این روزها دزدى به صورت پارسایان درآمده و
ادامه مطلب / دانلودسارقى براى دزدى به خانه یکى از پارسایان رفت، هر چه جستجو کرد چیزى در آنجا نیافت. دلتنگ و
ادامه مطلب / دانلودپارسایى را دیدم که سر در درگاه خدا (کعبه) می مالید و چنین مناجات مى کرد: یا غفور و یا رحیم – تو دانى که از ظلوم و جهول چه آید؟
(یعنى اى بخشنده مهربان! تو آگاهى از آن کس که بسیار ستمکار و
ادامه مطلب / دانلودیکى از بزرگان از پارسایى پرسید: نظر تو در مورد آن عابد چیست که مردم درباره او سخنها مى گویند و در غیاب او از او عیبجویى مى کنند؟
پارسا گفت: در ظاهر او عیبى نمى بینم و در مورد باطنش نیز آگاهى ندارم.
پارسا دان و نیک مرد انگار
محتسب را درون خانه چکار؟ (1)
(1) پاسبان شرع، به درون خانه افراد کاری ندارد و به جستجوی گناه و صواب آنها نمی پردازد.
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»
ادامه مطلب / دانلوداز اسکندر رومى (شاه معروف یونانى که در سالهاى 323 تا 336 قبل از میلاد بر جهان حکومت مى کرد و بسیارى از کشورها را فتح نمود) پرسیدند: چگونه کشورهاى شرق و
ادامه مطلب / دانلودهنگامى که هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى) بر سرزمین مصر، مسلط گردید گفت:
بر خلاف آن طاغوت (فرعون) که بر اثر غرور تسلط بر سرزمین مصر، ادعاى خدایى کرد، من این کشور را جز به خسیس ترین غلامان نبخشم.
از این رو هارون غلام سیاهى به نام خصیب داشت که بسیار نادان بود، او را طلبید و
ادامه مطلب / دانلودگروهى از حکیمان فرزانه به درگاه انوشیروان آمدند و درباره موضوع مهمى به گفتگو پرداختند، ولى بوذرجمهر (بزرگمهر)که برجسته ترین فرد حکیمان بود، خاموش نشسته بود و
ادامه مطلب / دانلوددو برادر بودند که یکى از آنها در خدمت شاه به سر مى برد و زندگى خوشى داشت و دیگرى از کار بازو، نانى به دست مى آورد و
ادامه مطلب / دانلودبا گروهى از بزرگان در کشتى نشسته بودم. کشتى کوچکى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتى کوچک، در گردابى در حال غرق شدن بودند. یکى از بزرگان به کشتیبان گفت: ((این دو نفر را از غرق شدن نجات بده که اگر چنین کنى، براى هر کدام پنجاه دینار به تو مى دهم.))
کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و
ادامه مطلب / دانلود