نتايج جستجو مطالب برچسب : خواندنی

شاهنامه خوانی: داستان پانزدهم: پادشاهی کیقباد

شاهنامه خوانی: داستان پانزدهم: پادشاهی کیقباد

پادشاهی او صدسال بود.وقتی او بر تخت نشست همه نامداران چون زال و قارن و کشواد و خراد و برزین بر او گوهر افشاندند.

شاه تصمیم گرفت سپاهی گردآورده و به جنگ ترکان برود. پس ایرانیان آماده جنگ شدند.دریک سو مهراب و در سوی دیگر گستهم در قلب قارن و در ته سپاه کشواد بود و در پیشاپیش سپاه رستم و پشت او پهلوانان دیگر و پشت آن‌ها زال با کیقباد بودند.

درفش کاویانی برکشیدند و جنگ را شروع کردند. از آن‌سو افراسیاب هم سپاهی آماده کرد و اجناس و ویسه در راست و شماساس و گرسیوز در چپ و در قلب سپاه خودش با چند تن از نام آوران لشکر بودند. دو لشکر در برابر یکدیگر صف کشیدند و به جنگ پرداختند و از خون همه‌جا رنگین شد. قارن نعره‌ای کشید و به میان سپاه آمد و جنگجو طلبید اما کسی به میدان نیامد پس او به‌طرف ترکان تاخت و در هر حمله ده مرد جنگی را به خاک می‌انداخت و ناگاه چشمش به شماساس افتاد نزد او رفت و تیغ برکشید و برسرش کوبید و شماساس در دم سقوط کرد و مرد.

وقتی رستم جنگ کردن قارن را دید پیش پدر رفت و

ادامه مطلب / دانلود

قصه کودکانه: مرد ماهیگیر و همسرش

قصه کودکانه: مرد ماهیگیر و همسرش

روزی روزگاری مرد ماهیگیری و همسرش در کلبه ای نزدیک دریا زندگی می کردند. مرد ماهیگیر هر روز صبح زود برای گرفتن ماهی به دریا می رفت.

روزی از روزها که با قلابش مشغول ماهیگیری بود. قلابش به درون آب کشیده شد.

ماهیگیر به سختی قلابش را بالا کشید و یکدفعه ماهی عجیبی را در انتهای قلاب دید.

ماهی به ماهیگیر گفت: لطفا اجازه بده من بروم زیرا که من یک ماهی واقعی نیستم و یک پرنس سحرآمیز هستم.

ماهیگیر به ماهی گفت: نیاز نیست که

ادامه مطلب / دانلود

دلیل بوی بد پا + راه حل درمان

دلیل بوی بد پا + راه حل درمان

آیا زمانی که جوراب می پوشید پاهایتان عرق نمی کند؟ عرق پا، گرما و رطوبت لازم جهت رشد و تغذیه ی باکتری ها را فراهم می کند. بنابراین چه جایی بهتر از پاها برای آنها؟. در واقع، همین باکتری ها از طریق تعامل با عرق و سلول های مرده روی پوست، بوی بد را ایجاد می کنند.

درمان بوی بد پا

بهترین روش برای مبارزه با بوی بد پاها این است که، هر بار به طور منظم در فواصل زمانی مشخص جوراب تان را تعویض کنید، به خصوص اگر تعریق پاهایتان زیاد باشد.

بسیاری از متخصصان امراض پا توصیه می کنند، برای جلوگیری از

ادامه مطلب / دانلود

۶ روش ساده برای از بین بردن رسوب کتری و سماور

هفت روش ساده برای از بین بردن رسوب کتری و سماور

حتما همه ی شما دست کم یک بار با کتری رسوب گرفته مواجه شده اید که معمولا بر اثر ناخالص بودن آب شهری ایجاد می شود، این رسوب ها اگر از بین نروند سبب بد رنگ شدن چای و نوشیدنی های بر پایه ی آب شده می شوند علاوه بر آن طعم نامطلوبی به آن ها می بخشند، امروز روش ها و راه کارهای ساده ای برای از بین بردن این روسوبات در اختیار شما قرار می دهیم با ما همراه باشید.

روش اول: برای جرم های نسبتا تازه و لایه های نازک آهکی، ابتدا کتری را داغ کنید و سپس مقداری آب یخ درون آن بریزید با این روش جرم ها به آرامی از جدار کتری کنده می شوند توجه داشته باشید برای این منظور نباید کتری بسیار داغ شود چرا که موجب از بین رفتن لحیم داخل آن می گردد.

روش دوم: می توانید مقداری سرکه درون کتری ریخته و مدت ۱۰ دقیقه بجوشانید و سپس آب آن را خالی کرده و

ادامه مطلب / دانلود

شاهنامه خوانی: داستان چهاردهم: پادشاهی زوطهماسب

شاهنامه خوانی: داستان چهاردهم: پادشاهی زوطهماسب

شبی زال به فکر افتاد که شاهی انتخاب کنند که علاوه بر اینکه از نژاد شاهان باشد دارای عقل ورای نیز باشد اگرچه طوس و گستهم فر و شکوه فراوانی داشتند ولی چون تدبیر درستی نداشتند به درد پادشاهی نمی‌خوردند. پس با موبدان مشورت کرد و آن‌ها را به کمک طلبید و آن‌ها نیز زوطهماسب را لایق دیدند پس قارن با موبد و مرزبان با سپاهی به نزدش رفتند و مژده دادند که تاج فریدون به تو رسید. او بر تخت نشست و چون کهنسال بود عقل و تدبیر فراوانی داشت. در این مدت دو لشکر همچنان رودرروی یکدیگر قرار داشتند. در آن زمان خشکسالی پدیدار شد طوری که سپاهیان ازهم‌گسیخته شده بودند. از سپاه توران فرستاده‌ای سوی زوطهماسب آمد که:بسیاری از نامداران دو طرف از بین رفته‌اند. بیایید کینه‌ها را کنار بگذاریم و دست از جنگ برداریم. شاه پذیرفت و از جیحون تا مرز تور تا چین و ختن را به آن‌ها سپرد پس زو به سمت پارس رفت و زال در زابل ماند و لشکر توران هم بازگشت. وقتی زو هشتادوشش‌ساله شد پس از پنج سال پادشاهی از دنیا رفت.

پادشاهی گرشاسپ

او نه سال پادشاهی کرد. خبر به ترکان رسید که زو مرد و گرشاسپ پادشاه شد. افراسیاب که با خواری بازگشته بود مورد غضب پشنگ قرارگرفته بود. پدر به او گفت: من تو را فرستادم که به جنگ دشمن بروی نه اینکه خون برادرت را بریزی.دیگر تا ابد با تو کاری ندارم.

پس از چند سالی گرشاسپ درگذشت و این خبر به افراسیاب رسید و او به فکر افتاد و سپاهی آماده کند و

ادامه مطلب / دانلود

قصه کودکانه: حسن کچل

قصه کودکانه: حسن کچل

یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود.

القصه پیرزنی بود که یک پسر کچل داشت به اسم حسن. این حسن کچل ما که از تنبلی شهره عام و خاص بود از صبح تا شب کنار تنور دراز می کشید و می خورد و می خوابید.

ننه اش دیگه از دستش خسته شده بود با خودش فکر کرد چیکار کنه که پسرش دست از تنبلی برداره و یه تکونی به خودش بده.

تا اینکه فکری به خاطرش رسید بلند شد رفت سر بازار و چند تا سیب سرخ خوشمزه خرید و اومد خونه. یکی از سیب ها رو گذاشت دم تنور یکی رو یه کم دور تر وسط اتاق . سومی رو دم در اتاق چهارمی تو حیاط و …..آخری رو گذاشت پشت در حیاط تو کوچه.

حسن که از خواب پاشد بدجور گرسنه بود تا چشمش رو باز کرد سیب های قرمز خوش آب و

ادامه مطلب / دانلود

شاهنامه خوانی: داستان سیزدهم: پادشاهی نوذر (بخش دوم)

شاهنامه خوانی: داستان سیزدهم: پادشاهی نوذر (بخش دوم)

قارن نگران شبستان و زنان و فرزندان شد ولی شاه گفت که طوس و گستهم را فرستاده است اما سواران ایرانی با نگرانی نزد قارن رفتند و گفتند: ما باید به پارس برویم زیرا آن‌ها زنان و کودکان ما را اسیر می‌کنند پس شیدوس و کشواد و قارن مشورت کردند و سپاهی آماده کردند و ناامید به دژ سپید رسیدند و در آنجا بارمان و سپاهیانش را دیدن قارن که از مرگ برادر خشمگین بود بر آن‌ها تاخت و او را کشت و سپاهیانش را پراکنده کرد و خود با سپاهش به‌سوی پارس رفت. وقتی نوذر شنید که قارن رفته است از پس او به راه افتاد تا شاید جان به‌سلامت ببرد اما افراسیاب فهمید و او را گرفتار کرد و به دنبال قارن می‌گشت که فهمید او رفته و بارمان را هم کشته است.

افراسیاب آشفته شد و به ویسه گفت: در مرگ پسرت پایدار باش و به‌جای پسرت با سپاهیان به دنبالش بروید. ویسه به راه افتاد و

ادامه مطلب / دانلود

راهنمای خرید قابلمه آشپزخانه

راهنمای خرید قابلمه آشپزخانه

معمولا خانم ها موقع خرید قابلمه با انواع قابلمه ها با جنس های مختلف مواجه میشوند که اغلب موجب سردرگمی میشود. برای انتخاب بهترین گزینه که نیاز شما را تامین کند، این مطلب را از دست ندهید.

قابلمه های تفلون

قابلمه های تفلون در مقایسه با دیگر نوع قابلمه ها بدلیل استفاده از کادمیوم درتهیه ظروف، انتخاب های مطمئنی محسوب نمی شوند. این ماده به مرور وارد غذا می شود و احتمال ابتلا به سرطان، کوتاهی قد و ضایعات پوستی را افزایش می دهد.

قابلمه های چدن

این قابلمه ها عمر بالایی دارند. این ظروف مناسب برای پخت طولانی با دمای متوسط تا بالا هستند و

ادامه مطلب / دانلود

شاهنامه خوانی: داستان دوازدهم: زاده شدن زال

شاهنامه خوانی: داستان دوازدهم: زاده شدن زال

وقتی به درگاه سام رسید خود را معرفی نکرد و گفت: فرستاده‌ای از طرف مهراب با طبق‌های زر آمده است و پیامی آورده. سام متعجب شد که چرا زن فرستاده‌اند. با خود گفت که اگر زرها را بپذیرد شاه خشمناک می‌شود و اگر نپذیرد ممکن است زال ناراحت شود پس گفت: این پول‌ها را به نام ماه کابلستان به زال می‌دهد. پس سیندخت به پهلوان گفت: مگر مهراب چه کرده که سر جنگ با او را داری و اگر مهراب گناهکار است گناه مردم کابل چیست؟ از خداوند بترس و کمر به خون ریختن مبند. درست است که ما بت‌پرستیم اما شما هم آتش پرستید.سام به او گفت: تو چه نسبتی با مهراب داری؟ سیندخت پاسخ داد: اول‌ازهمه باید قول دهی که گزندی از تو به من نرسد. سام سوگند خورد. سیندخت گفت که: من زن مهراب و مادر رودابه هستم و آمده‌ام ببینم رای تو چیست؟ و چرا می‌خواهی کابل را به خاک و خون بکشی؟ سام قول داد که به کابل آسیبی نرساند و گفت: شما گرچه از نژاد ضحاک هستید ولی بااین‌حال شایسته تاج‌وتخت می‌باشید. اندیشه به دل راه مده چون من نامه‌ای به شاه نوشتم و زال آن را برای او برد. از شاه خواستم تا از این تصمیم صرف‌نظر کند. سپس سام هرچه در کابل بود همه را به مهراب و سیندخت بخشید و پیمان بست که دختر او را به عقد زال درآورد. سیندخت شاد شد و

ادامه مطلب / دانلود

میزان پاداش پرسپولیسی ها برای پیروزی در دربی

میزان پاداش پرسپولیسی ها برای پیروزی در دربی

باشگاه پرسپولیس به دلیل برد این تیم در شهرآورد پایتخت به هر یک از بازیکنان و کادر فنی، ۱۰ سکه بهار آزادی پاداش می دهد.

پس از پایان دیدار جذاب و تماشایی پرسپولیس و استقلال که

ادامه مطلب / دانلود

این نرم افزار را از کامپیوتر خود حذف کنید

این نرم افزار را از کامپیوتر خود حذف کنید

نسخه ویندوز نرم افزار QuickTime که مخصوص پخش فایل های صوتی و تصویری است، دارای حفره های امنیتی است.

به گزارش میهن فال به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ دولت آمریکا به کاربران کامپیوترهای شخصی با سیستم عامل ویندوز پیشنهاد کرده که

ادامه مطلب / دانلود

بازیکنان پرسپولیس پس از شکست استقلال در رختکن به جشن و خوشحالی پرداختند. پرسپولیس در دربی ۸۲ با نتیجه ۴ بر ۲ استقلال را شکست داد تا صدرنشین لیگ برتر شود. با توجه به همزمانی دربی امروز با تولد علی اکبر طاهری بازیکنان این تیم در رختکن علاوه بر جشن گرفتن برد تیمشان تولد طاهری را هم تبریک گفتند. سرپرست باشگاه پرسپولیس هم از بازیکنان به خاطر این برد تشکر کرد و گفت که بهترین کادو را از بازیکنان گرفته و ابراز امیدواری کرد که این اتفاق ختم به قهرمانی شود.

عکس زیر نشان دهنده خوشحالی بازیکنان پرسپولیس در رختکن و پس از پایان مسابقه است:

جشن پرسپولیسی ها در رختکن با نشان دادن عدد ۴ + عکس

ادامه مطلب / دانلود

قصه کودکانه: اتحاد کبوتران

قصه کودکانه: اتحاد کبوتران

روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ، تعدادی کبوتر زندگی می‌کردند. در آن نزدیکی یک شکارچی هم بود که هر روز به سراغ این پرندگان می‌رفت و تورش را روی زمین پهن می‌کرد و وقتی پرنده‌ای روی تور می‌نشست آن را شکار می‌کرد.

کبوترها از این موضوع خیلی ناراحت بودند،چون کم‌کم تعدادشان کم می‌شد و غم و غصه در جمع آنها نفوذ کرده بود.یک روز کبوتر پیر، همه کبوترها را جمع کرد تا با آنها صحبت کند و بعد همگی با هم تصمیم بگیرند که چه کاری باید انجام دهند تا از دست این شکارچی بدجنس راحت شوند.

هر کدام از کبوترها یک نظر می‌دادند و کبوترهای دیگر موافقتشان را اعلام می‌کردند. در بین آنها یک کبوتر دانا بود که

ادامه مطلب / دانلود

آیا امام زمان (عج) همسر و فرزند دارد؟!

آیا امام زمان (عج) همسر و فرزند دارد؟!

مسائل پیرامون زندگانی امام زمان(عج) یکی از موضوعات جذاب برای مسلمانان و منتظران آن حضرت است و بسیاری از مردم دوست دارند که از جزئیات زندگی ایشان مانند محل سکونت و یاران او بیشتر بدانند. یکی از موضوعات جذاب برای منتظران مهدی موعود(عج) این است که آیا ایشان ازدواج کرده‌اند یا خیر و آیا فرزندی دارند؟

اظهار نظر کردن در خصوص زندگانی امام زمان(عج) کار آسانی نیست و نمی‌توان در این مورد به یقین رسید، اما در این گزارش قصد داریم احادیث و روایات مطرح شده در این زمنیه را به طور مشروح بیان کنیم.

در خصوص ازدواج حضرت صاحب الزمان(عج) سه نظریه وجود دارد:

۱- امام (عج) اساساً ازدواج نکرده است.

۲- ازدواج کرده است اما فرزند ندارد.

۳- آن جناب ازدواج کرده و فرزند هم دارد.

لازمه‏ پذیرش احتمال اوّل، این است که آن حضرت یکى از سنت‏‌هاى اسلامى را ترک گفته باشد و چنین امرى بعید به نظر مى‏‌رسد. البته گفته شده است که مسئله غیبت امام زمان(عج) اهم است و ازدواج مهم. مانعى ندارد که به خاطر امر مهم تر، مسئله ی مهم ترک شود، ولى این گفتار مورد پذیرش نیست؛ چون میان غیبت و ازدواج تزاحمى وجود ندارد و این دو قابل جمع هستند.

اما افرادی که معتقدند حضرت مهدی(ع) ازدواج کرده است، به دو دسته دلیل استناد می‌کنند:

الف- روایاتی که در فضیلت ازدواج وارد شده و در آنها تأکید شده است که ازدواج، سنّت پیامبر اکرم(ص) است و هرکس از آن روی گرداند، از پیامبر نیست.(۱)

محدّث نوری رحمه الله در پاسخ کسانی که می گویند: «معلوم نیست حضرت حجّت علیه السلام اولاد و

ادامه مطلب / دانلود

داستان خواندنی و زیبای آینه

مردی که درکوچه می رفت هنوز به صرافت نیافتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سال می گذرد که او به چهره ی خودش در آینه نگاه نکرده است . هم چنین دلیلی نمی دید به یاد بیاورد که زمانی درهمین حدود میگذرد که او خندیدن خود را حس نکرده است . قطعا به یاد گم شدن شناسنامه اش هم نمی افتاد اگر رادیو اعلام نکرده بود که افراد می باید شناسنامه خود را نو، تجدید کنند .

وقتی اعلام شد که شهروندان عزیز موظفند شناسنامه قبلی شان را ازطریق پست به محل صدور ارسال دارند تا بعد از چهار هفته بتوانند شناسنامه جدید خود را دریافت کنند ، مرد به صرافت افتاد دست به کارجستن شناسنامه اش بشود وخیلی زود ملتفت شد شناسنامه اش راگم کرده است . اما اینکه چرا تصور میشود سیزده سال ازگم شدن شناسنامه او میگذرد ، علت اینکه مرد ناچار بود به یاد بیاورد چه زمانی با شناسنامه اش سروکار داشته است ، وآن برمیگشت به حدود سیزده سال پیش – یا شایدهم – سی وسه سال پیش ، چون او در زمانی بسیار پیش از این دریک روز تاریخی شناسنامه را گذاشته بود جیب بغل بارانی اش تا برای تمام عمرش ، یک بار برود پای صندوق رای و شناسنامه را نشان بدهد تا روی یکی از صفحات آن مهر زده بشود.

بعد از آن تاریخ دیگر با شناسنامه اش کاری نداشت تا لازم باشد بداند آن را درکجا گذاشته یا درکجا گم اش کرده است . حالا یک واقعه ی تاریخی دیگر پیش آمده بود که احتیاج به شناسنامه داشت و شناسنامه گم شده بود . اول فکر کرد شاید شناسنامه در جیب بارانی مانده باشد اما نبود، بعد به نظرش رسید ممکن است آن را درمجری گذاشته باشد ،اما نه .. آنجا هم نبود .کوچه را طی کرد ،سوار اتوبوس خط واحد شد و یکراست رفت به اداره ی سجل احوال . در اداره ی سجل احوال جواب صریح نگرفت وبرگشت ، اما به خانه اش که رسید به یاد آورد که – انگار – به او گفته شده برود یک استشهاد محلی درست کند و بیاورد اداره . بله همینطور بود . به او اینجور گفته شده بود .

اما… این استشهاد راچجور باید نوشت ؟ نشست روی صندلی و مداد وکاغذ را گذاشت دم دستش ، روی میز. خوب…باید نوشته شود ما امضا کنندگان ذیل گواهی میکنیم که شناسنامه ی آقای … مفقودالاثر شده است. آنچه را که نوشته بود با قلم فرانسه پاک نویس کرد و از خانه بیرون آمد و یکراست رفت به دکان بقالی که هفته ای یکبار از آنجا خرید میکرد. اما دکان دار که از دردسر خوشش نمی آمد ، گفت او رانمی شناسد. نه اینکه نشناسدش ، بلکه اسم اورا نمی داند چون تاامروز به صرافت نیافتاده اسم ایشان را بخواهد بداند. به خصوص که خودتان که هم جای اسم را خالی گذاشته اید !!! بله درست است .

باید اول می رفته به لباسشویی ، چون هرسال شب عید کت وشلوار وپیراهنش را یکبار میداده به لباسشویی وقبض میگرفته . اما لباسشویی با وجود اینکه حافظه ی خوبی داشت و مشتری هایش را اگر نه به نام اما به چهره میشناخت ، نتوانست او رابه جا بیاورد و گفت که : متاسف است، چون آقا راخیلی کم زیارت کرده است . لطفا ممکن است اسم مبارکتان را بفرمایید؟ _ خواهش میشود ، واقعا که ..دست کم قبض ،یکی از قبض های ما را که لابد خدمتتان است بیاورید مشکل حل خواهد شد ._ بله قبض ..آنجا روی ورقه ی قبض اسم وتاریخ سپردن لباس وحتی اینکه چند تکه لباس تحویل شده را باقید رنگ آن مینویسند.

اما قبض لباس…قبض لباس را چرا باید مشتری نزدخود نگه دارد وقتی می رود ولباسش را تحویل میگیرد؟نه، این عملی نیست .دیگربه کجا وچه کسی میتوان رجوع کرد؟ نانوایی، دکان نانوایی درهمان راسته بود واو هرهفته نان هفت روز خود راازانجا میخرید.اما چه موقع از روزبود که شاگردشاطر کناردیوار دراز کشیده بود وگفت پخت نمیکنیم آقا، ومرد خودبه خود برگشت وازکنار دیوار راه افتاد به طرف خانه اش با ورقه ای که ازیک دفترچه ی چهل برگ کنده بود.پشت شیشه ی پنجره اتاق که ایستاد ،خیلی خیره ماند به جلبک های سطح آب حوض، اما چیزی به یادش نیامد. شاید دم غروب یا سر شب بود که به نظرش رسید بادست پُر راه بیفتد برود اداره ی مرکزی ثبت احوال، مقداری پول رشوه بدهد به ماموربایگانی و از او بخواهد ساعتی وقت اضافی بگذارد و ردواثری از شناسنامه او پیدا کند.

اینکه ممکن بود؛ ممکن نبود؟ چرا…..چرا… چرا ممکن نیست؟با پیرمردی که سیگار ارزان میکشید و نی مشتک نسبتا بلندی گوشه ی لب داشت به توافق رسید که به اتفاق بروند زیرزمین اداره وبایگانی راجستجو کنند و رفتند. شاید ساعتی بعد از چایِ پشت ناهار بود که آن دومرد رفتند زیرزمین بایگانی وبنا کردند به جستجو . مردی که شناسنامه اش گم شده بود، هوشمندی به خرج داده و یک بسته سیگار بایک قوطی کبریت در راه خریده بود و باخود آورده بود. پس مشکلی نبود، اگر تاساعتی بعد از وقت اداری هم توی بایگانی معطل میشدند وبا آن جدیتی که پیرمرد بایگان آستین به دست کرده بود تا بالای آرنج و از پشت عینک ذره بینی اش به خطوط پرونده ها دقیق میشد این اطمینان حاصل بود که مرد ناامید از بایگانی بیرون نخواهد آمد. به خصوص که خود او هم کم کم دست به کمک برده بود وبتدریج داشت آشنای کار میشد. حرف الف تمام شده بود که پیرمرد گردن راست کرد، یک سیگار دیگر طلبید و رفت طرف قفسه ی مقابل که باحرف ب شروع میشد و پرسید : فرمودید اسم و فامیلتان چه بود؟ که مرد جواب داد : من چیزی عرض نکرده بودم .

بایگان پرسید : چرا به نظرم اسم وفامیلتان رافرمودید در آبدارخانه !و مردگفت : خیر،خیر… من چیزی عرض نکردم.بایگان گفت : چطورممکن است نفرموده باشید؟ مردگفت : خیر..خیر..بایگان عینک از چشم برداشت وگفت: خوب ..هنوز هم دیرنشده چون حروف زیادی باقی ست حالا بفرمایید .مردگفت : خیلی عجیب است.. من وقت شما را بیهوده گرفتم. معذرت می خواهم . اصل مطلب را فراموش کردم به شما بگویم. من…من.. هرچه فکر میکنم اسم خود را به یاد نمی آورم .مدت مدیدی است که آن رانشنیده ام .

فکر کردم ممکن است شاید بشود شناسنامه ای دست و پا کرد. بایگان عینکش را به چشم گذاشت وگفت : البته …باید راهی باشد. اما چه اصراری دارید که حتما…و مرد گفت :هیچ …هیچ…همینجور بیخودی… اصلا میشود صرفنظر کرد. راستی چه اهمیتی دارد؟ بایگان گفت :هرجور میلتان است. اما من فراموشی و نسیان را میفهمم . گاهی دچارش شده ام. با وجود این اگر اصرار دارید که شناسنامه ای داشته باشید راه هایی است . بی درنگ مرد پرسید: چه راه هایی؟و بایگان گفت : قدری خرج برمی دارد. اگرمشکلی نباشد راه حلی هست. یعنی کسی رامیشناسم که دستش دراینکار باز است . میتوانیم شما را ببرم پیش او . بازهم نظرشما شرط است . اما باید زودتر تصمیم بگیری چون تا هوا تاریک نشده باید برسیم . اداره هم داشت تعطیل میشد که آن دو از پیاده رو پیچیدند توی کوچه ای که به خیابان اصلی می رسید وآنجا میشد سوار اتوبوس شد و رفت طرف محلی که بایگان پیچ واپیچ هایش را می شناخت . آنجا یک دکان درازبود که اندکی خم درگرده داشت چیزی مثل غلاف یک خنجر قدیمی . پیرمردی که توی عبایش دم در حجره نشسته بود، بایگان را می شناخت .

پس جواب سلام او را داد و گذاشت بامشتری برود ته دکان. بایگان وارد دکان شد و ازمیان هزارهزار قلم جنس کهنه وقدیمی گذشت ومرد را یکراست برد طرف دربندی که جلوش یک پرده ی چرکین آویزان بود .پرده را پس زد و در یک صندوق قدیمی را بازکرد و انبوه شناسنامه ها را که دسته دسته آنجا قرار داده شده بود نشان داد و گفت : بستگی دارد که شما چجور شناسنامه ای بخواهید .این روزها خیلی اتفاق می افتد که آدم ها اسم یا شناسنامه یا هر دو را گم میکنند. حالا دوست دارید چه کسی باشید؟ شاه یا گدا؟ اینجا همه جورش را داریم فقط نرخ هایش فرق می کند که از آن لحاظ هم مراعات حال شما را میکنیم .

بعضی ها چشمشان را می بندند وشانسی انتخاب میکنند مثل برداشتن یک بلیط لاتاری . تا شما چجور سلیقه ای داشته باشید؟ مایلید متولد کجا باشید ؟ اهل کجا ؟ وشغل تان چی باشد ؟ چجور چهره ای ، سیمایی می خواهید داشته باشید؟ همه جورش میسر و ممکن است. خودتان انتخاب میکنید یا من برایتان یک فال بردارم؟ اینجور شانسی ممکن است شناسنامه ی یک امیر، یک تاجرآهن، صاحب یک نمایشگاه اتومبیل … یا یک.. یک دارنده ی مستغلات …یا یک بدست آورنده ی موافقت اصولی به نام شمادربیاید. اصلا نگران نباشید . این یک امر عادی است . مثلا این دسته ازشناسنامه ها که با علامت ضربدر مشخص شده ، مخصوص خدمات ویژه است که …گمان نمیکنم مناسب سن وسال شما باشد واین یکی دسته به امور تبلیغات مربوط می شود؛ مثلا صاحب امتیاز یک هفته نامه یا به فرض مسئول پخش یک برنامه ی تلویزیونی.

همه جورش هست و اسم؟ اسم تان دوست دارید چه باشد؟ حسن،حسین, بوذرجمهر و… یا از سنخ اسامی شاهنامه ای؟ تا شما چه جورش را بپسندید، چه جوراسمی را می پسندید؟مردی که شناسنامه اش راگم کرده بود، لحظاتی خاموش واندیشناک ماند، وز آن پس گفت اسباب زحمت شدم؛ باوجود این اگر زحمتی نیست بگرد وشناسنامه ای برایم پیدا کن که صاحبش مرده باشد. این ممکن است؟ بایگان گفت: هیچ چیز غیرممکن نیست.

نرخش هم ارزان تر است._ ممنون،ممنون..بیرون که آمدند پیرمرد دکان دار سرفه اش گرفته بود و در همان حال برخاسته بود و انگار دنبال چنگک میگشت تا کرکره را بکشد پایین و لابه لای سرفه هایش به یکی دو مشتری که دم تخته کارش ایستاده بودند می گفت فردا بیایند چون ته دکان برق نیست و… مردی که درکوچه می رفت به صرافت افتاد به یاد بیاورد که زمانی درحدود سیزده سال می گذرد که نخندیده است و حالا …چون دهان به خنده گشود بایک حس ناگهانی متوجه شد که دندان هایش یک به یک شروع کردند به ور آمدن ، فروریختن و افتادن جلوپ اها و روی پوزه ی کفش هایش، همچنین حس کرد به تدریج تکه ای از استخوان گونه ، یکی از پلک ها، ناخن ها و… دارند فرو می ریزند، وبه نظرش آمد شاید زمانش فرارسیده باشد که وقتی ، اگر رسید به خانه و پاگذاشت به اتاقش، برود نزدیک پیش بخاری و یک نظر، برای آخرین بار در آینه به خودش نگاه کند…..!”

ادامه مطلب / دانلود

یک جوان چینی در تلاش برای غلبه بر اعتیاد بیش از خود به اینترنت پنجه دست خود را قطع کرد.

به گزارش میهن فال به نقل از ایرنا، این جوان 19 ساله ساکن جنوب چین بوده و دلیل این کار خود را اعتیاد بیش از حد در استفاده از رایانه، بازیهای کامپیوتری و اینترنت عنوان کرده است.

قطع پنجه این جوان چینی در روزنامه ˈتلگرافˈ انگلیس نیز بازتاب داشت و این نشریه در گزارشی نوشت؛

ادامه مطلب / دانلود

بازیگری در کودکی اتفاق خوشایندی بود، چون به اقتضای آن، از سنین خیلی پایین با اجتماع در ارتباط بودم که شاید بچه‌های دیگر فرصت و شرایط چنین تجربه‌ای را نداشتند.

گفتگوی خواندنی با بازیگر محبوب مهراوه شریفی‌نیا

“مهراوه شریفی نیا” بازیگر سینما و تلویزیون، در ٢٩ فروردین ماه سال ۱۳۶۰ در تهران متولد شد. وی فرزند «آزیتا حاجیان» و «محمدرضا شریفی نیا» بازیگران سینما و تلویزیون است. مهراوه از ۸ سالگی یعنی از سال ۱۳۶۸ بازیگری را در فیلم سینمایی «دزد عروسک‌ها» و سریال «امام علی (ع)» آغاز کرد که شروع فعالیت‌های هنری‌اش محسوب می‌شود.

مهراوه شریفی‌نیا که هم اکنون در حال بازی در مجموعه «قلب یخی» به کارگردانی محمدحسین لطیفی است، در گفت‌وگو با خبرنگار برنا درباره بازیگری در سنین کودکی می‌گوید: بازیگری در سنین کودکی انتخابی نیست، بلکه اتفاقی است که پیش می‌آید، چون در ۸ سالگی، سودای بازیگری در سر نداشتم و برایم تعریف شده نبود. بازیگری را ناخودآگاه یاد گرفتم. شاید این موضوع به شرایط زندگی و یا والدینم بر می‌گردم، چرا که از سن ۴ یا ۵ سالگی به همراه مادرم به دانشکده سینما و تئاتر می‌رفتم و از همان بود که وقتی در نمایشی، بازیگری کم سن و سال می‌خواستند، در آن ایفای نقش می‌کردم. این ایفای نقش‌ها بدون هیچ‌گونه آگاهی و انتخاب صورت گرفت.

وی با اشاره به این‌که بازیگری در کودکی، بخشی از زندگی‌ام شده است، بیان می‌کند: بازیگری در کودکی اتفاق خوشایندی بود، چون به اقتضای آن، از سنین خیلی پایین با اجتماع در ارتباط بودم. در سنین کودکی تجربیاتی را کسب کردم که شاید بچه‌های دیگر فرصت و شرایط تجربه آن‌ها را نداشتند.

شریفی‌نیا در مورد اولین تجربه بازیگری‌اش در فیلم دزد عروسک‌ها اظهار می‌کند: به جرات می‌گویم که زیباترین و بهترین خاطرات زندگی‌ام به دو ماه تابستانی که در فیلم دزد عروسک‌ها بازی کردم، بر می‌گردد. بعد از آن هم این روند ادامه داشت و هر زمان که پیش می‌آمد و کار خوبی به من پیشنهاد می‌شد در آن بازی می‌کردم که در کنار آن خیلی هم به درس‌هایم لطمه خورد، اما تاثیر بدی نداشت.

بازیگر «قلب یخی» در ادامه می‌افزاید: وقتی در کنکور رشته موسیقی قبول شدم، دیگر در فیلمی بازی نکردم تا زمانی که در سال ۸۵ در سریال «ساعت شنی» نقشی را بر عهده گرفتم. از همان زمان به بعد خیلی حرفه‌ای و جدی به بازیگری نگاه می‌کنم و تمام تاثیرات دوران کودکی و تمام چیزی که در ناخودآگاه من حک شده، الان برایم تداعی می‌شود و بابت لحظه به لحظه آن از همه کسانی که در این راه هدایتم کردند، تشکر می‌کنم.

مهراوه شریفی‌نیا درباره تفاوت بازیگری در دوران کودکی و بزرگسالی می‌گوید: اصل انتخاب در دوران بازیگری کودکی وجود ندارد، اما در دوران بزرگسالی این اتفاق دیگر غیرانتخابی نیست.

ادامه مطلب / دانلود

موضوع انشاء: عزدواج (آخر خنده)

 

نام : کمال

کلاس :دوم دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید

بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش

به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید

زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.

مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.

همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!

این بود انشای من.

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 30 از 31«...1020 قبلی 293031 بعدی
css.php