یک مرد نشئه از شیشه، از بلند ترین نقطه ساختمان 18 طبقه در سیدنی استرالیا، برجی که
ادامه مطلب / دانلودیک مرد نشئه از شیشه، از بلند ترین نقطه ساختمان 18 طبقه در سیدنی استرالیا، برجی که
ادامه مطلب / دانلودپادشاهی خسروپرویز سیوهشت سال بود. گستهم مردی را روانه کرد تا خسرو را از جریانات آگاه سازد. وقتی خسرو مطلع شد روانه پایتخت گشت و بر تخت نشست و همه بزرگان برای تبریک به دیدارش آمدند. شبانگاه خسرو به نزد پدر رفت و به پایش افتاد چون چشمانش را دید نالان شد و رویش را بوسید و گفت: اکنون هرچه بگویی اطاعت میکنم. هرمزد گفت: سه چیز میخواهم اول اینکه هر بامداد گوش مرا با آوایت شاد کنی. دوم اینکه رزمآوری دلیر که از جنگهای گذشته اطلاع دارد را نزد من بفرستی تا برای من از جنگها حکایت کند. سوم اینکه دائیهایت که مرا کور کردند را کور کنی.خسرو پذیرفت و گفت: فقط صبر کن تا از شر بهرام راحت شویم سپس بهحساب گستهم و
ادامه مطلب / دانلوددزدی بود که به باغ میوه ای رفته و مشغول دزدی بود . باغ خلوت بود و با خیال راحت از درختی بالا رفت و مشغول چیدن میوه ها شد. صاحب باغ از راه رسید و فریاد زد : آهای نامرد . بالای درخت چه می کنی؟ دزد که نمی دانست او صاحب باغ است گفت: نامرد خودتی، می بینی که مشغول کار در باغ خود هستم! صاحب باغ گفت: «حالا دیگر این جا باغ خودت هم شد؟ الان به حسابت می رسم».
دزد برای این که خودش را از تک و تا نیندازد چاقویی از جیب درآورد و مشغول بریدن شاخه ای شد که
ادامه مطلب / دانلودپرموده گفت: هر شهریاری که بر کار بد بنده سکوت کند بدان که بیهوش است. روی بهرام از خشم زرد شد. خراد به او گفت: خشمت را بخور و برگرد. بهرام گفت: این بد هنر طریقه پدر را پیشگرفته است. بهرام به نزد لشکرش برگشت و به خرادبرزین و سایر خردمندان گفت که نامهای به شاه بنویسند و آنچه اتفاق افتاد را بازگو کنند و سیاهه اموال موجود در دژ را هم بنویسند و برای شاه بفرستند. در این میان بهرام دو برد¬یمانی¬زربفت و دو کفش گوهرین را جزو آنها نفرستاد. ایزدگشسپ اموال را نزد شاه برد. وقتی خاقان همراه غنائم جنگی و سپاهش به نزد شاه رسید هرمزد تاج بر سر نهاد و گرزی به دست گرفت و سوار بر اسب به همراه موبد ایزدگشسپ نمایان شد. خاقان از اسب به زیر آمد و اظهار کهتری کرد. شاه بر تخت نشست و او را نواخت. بعدازاینکه پرموده یک هفته استراحت کرد روز هشتم شاه جشنی برپا کرد و غنائم را آوردند و ازنظر شاه گذراندند. شاه به ایزدگشسپ گفت: بهرام چوبینه ظاهر و
ادامه مطلب / دانلوددر اتفاقی عجیب در چین، مردی برای اینکه کفش گران قیمتش خراب نشود بر روی کمر نامزدش نشست تا وی را از خیابانی که آب گرفته بود رد کند. رسانه ها به این دختر لقب بهترین نامزد دنیا را داده اند. خیابان های چین را آب گرفته بود و
ادامه مطلب / دانلودنکو بشنو و بر دلت نقش کن
بدان ای پسر کاین جهان بی وفاست
پر از رنج و تیمار و درد و بلاست
میدانی که من از بین شش پسرم تو را برای سلطنت برگزیدم. پدرم هشتادساله بود که مرا به جانشینی برگزید و
ادامه مطلب / دانلودوقتی نوشیروان به هفتادوچهارسالگی رسید به یاد مرگ افتاد. او شش پسر داشت که همه بافرهنگ و دانش و رادمرد بودند. از همه بزرگتر و خردمندتر هرمزد بود شاه کارآگاهانی گمارد تا او را زیر نظر بگیرند تا هر کار خوب و بدی که میکند به او خبر دهند. شاه به بوذرجمهر گفت که سن من بالا رفته است و موی و ریشم سفید گشته است و باید به فکر جانشین باشم. فکر میکنم هرمزد از همه بهتر است. به موبدان بگو که او را بیازمایند. انجمنی تشکیل شد و موبدان سؤالات زیادی از هرمزد پرسیدند و
ادامه مطلب / دانلودخرس کوچولو با مادرش توی کوهستان زندگی می کردند خرس کوچولو مادرش رو خیلی دوست داشت به خاطر همین توی همه کارها به مادرش کمک می کرد و به حرف مادرش گوش می کرد.
مادر خرس کوچولو همیشه می رفت به رودخونه ی که نزدیکی های خونشون بود ماهی می گرفت .اما به خرس کوچولو اجازه نمی داد که ماهی بگیره چون می گفت جریان آب رودخونه تنده و ممکنه اب تورو با خودش ببره.
یک روز که مادر خرس کوچولو مریض شده بود و
ادامه مطلب / دانلودریش نماد مردانگی است. طی قرنها شکل و رنگ و طول ریش در آقایان مرتبا تغییر کرده است.
در دورههایی ریش بلند و پر پشت مد شد و گاهی صورت صاف و بدون مو زنان را به سمت مردان کشاند. ۶ مدل معروف ریش وجود دارد که میتواند شخصیت مردی که آن مدل را میپسندد فاش کند!
این مدل بسیار مردانه است و نشان میدهد مرد به دنبال اقتدار و اثبات شخصیت قوی خود است. بسیاری از فیلسوفان، متفکران بزرگ، نویسندگان، ریاضیدانان و
ادامه مطلب / دانلودبه کسری خبر رسید که قیصر مرد و تاج و تخت را به پسرش سپرد. کسری ناراحت شد و پیکی را با نامه نزد قیصر جدید فرستاد و در نامه گفت: خداوند عمر تو را طولانی کند. هر موجودی پایانش مرگ است و این دنیا فانی است که ما از آن گذر میکنیم چه قیصر چه خاقان وقتی زمانش سر برسد میمیرد. شنیدم که جانشین پدر شدی. از اسب و سلاح و سپاه و گنج هرچه لازم داری از ما بخواه. پیک نزد قیصر رفت و پیام را داد. قیصر که خام و بیتجربه بود رفتار خوبی با فرستاده نکرد و یک هفته او را معطل نمود و بعد او را به حضور پذیرفت و گفت: من فرمانبردار کسری نمیشوم. او دشمن من است اما تو فعلاً نزد کسری بهخوبی سخن بگو تا به نیت من پی نبرد. فرستاده خلعت و هدایا را داد و
ادامه مطلب / دانلودیکی بود یکی نبود، در یک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند.
پرنده کوچولو هم جیک جیک کنان این ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت های جنگل سر میزد و دنبال چیزهای جالب و جدید می گشت، چون خیلی کنجکاو بود.
یک روز پرنده کوچولو داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان روی یک بوته برگ سبز یک عالمه دانه قرمز دید. با کنجکاوی جلو رفت تا ببیند که این دانه های ریز چیست؟ اول فکر کرد خوردنی است. سرش را جلو برد و یک نوک به آن زد، اما یک دفعه آن دانه قرمز از روی برگ سبز بلند شد و
ادامه مطلب / دانلود“ارنستین شفرد” 80 ساله ورزشکار و قهرمان فعال پرورش اندام هفته گذشته تولد هشتاد سالگی خود را جشن گرفت. این زن آمریکایی که زاده شهر بالتیمور ایالت مریلند است لقب “پیرترین ” ورزشکار فعال پرورش اندام زنان را به خود اختصاص داده است.
او از سن 56 سالگی ورزش پرورش اندام را آغاز کرده و هم اینک پیرترین پرورش اندام کار زن در دنیا است و
ادامه مطلب / دانلودعبارت مثلی بالا کنایه از بیان مطلبی است که با موضوع مناسب باشد ولی لازم و ضروری به نظرنرسد. اهل ادب و اصطلاح این ضرب المثل را به شکل معترضه گویی هم استعمال می کنند که مقصود این است راجع به موضوعی بیش از حد لزوم و ضرورت بحث کرده موجبات تصدیع و مزاحمت شنونده یا خواننده را فراهم کنند. در چنین مواردی گفته می شود: فلانی حاشیه می رود.
باید دید این حاشیه چیست که متن را تحت الشعاع قرار داده به صورت ضرب المثل درآمده است. به طوری که
ادامه مطلب / دانلوددر روز چقدر از وقت خود را برای موهایتان صرف می کنید؟ نیم ساعت؟ یک یا دو ساعت؟ یا …..اگر اصلا برای خودتان وقت نمی گذارید، شاید از خواندن این خبر تعجب کنید. خانم اوین دوگاس اهل ایالت لوئیزیانا صاحب رکورد کتاب گینس در داشتن موی حلقوی بلند است. موهای خانم بیش از یک متر و
ادامه مطلب / دانلودسارا کوچولو بر خلاف دخترای کوچولوی دیگه که عروسک دوست دارند و باهاش بازی می کنندزیاد دوست نداشت و خوشش نمی امد وقتی مامان و باباش یا دیگران برای سارا کوچولو عروسک می خریدند زیاد خوشحال نمی شد.
یک روز که سارا کوچولو ومادرش رفته بودند بیرون و
ادامه مطلب / دانلودسانسوریا از گیاهان مورد استفاده زیاد در خانه ها می باشد. از خانواده سوسنیان یا لیلیاسه و بومی افریقاست. گیاهی چند ساله و همیشه سبز بوده که برگ های شمشیری و کشیده ای دارد و مخلوطی از سبز در متن و زرد در کناره ها هستند. در انگلیس گاهی به آن زبان مادر شوهر میگویند.
نام علمی: Sansevieria trifasciata
طول این گیاه گاهی بیش از نیم متر می رسد. سانسوریا دارای گونه های کوتاه و
ادامه مطلب / دانلود• برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که میگفت
پاشو ببین عجب برفی اومده
• برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار
مادرم حتی یک ساعت بیشتر
• برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات
• برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده!
• برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت
• اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد
برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…
و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد…
ادامه مطلب / دانلودروزی کسری برای شکار با بوذرجمهر و همراهان راهی مرغزار شد و در میانه راه برای استراحت توقف کرد و به همراه یکی از خوبرویان استراحت نمود. همیشه بر بازوی شاه بازوبندی پرگهر قرار داشت که در آن هنگام بازوبند از دستش افتاد. کلاغی پرید و گوهرهای بازوبند را خورد و رفت. بوذرجمهر صحنه را دید و از ناراحتی لب به دندان گزید. وقتی شاه بیدار شد و بازوبند را ندید، فکر کرد که بوذرجمهر در خواب بازوبند را برداشته است. بوذرجمهر از شاه رنجید اما چیزی نگفت. وقتی به قصر رسید شاه دستور داد که او را در قصرش زندانی کنند. بوذرجمهر فامیلی دلیر و جوان داشت که خدمتگزار شاه بود.روزی از او پرسید: شاه با تو چگونه است؟ وی گفت: امروز آنچنان نگاهی به من کرد که فکر کردم روزگارم سرآمده است و
ادامه مطلب / دانلودیکی از مشاغلی که پس از ورود و رواج اتومبیل ها در ایران شکل گرفت برطرف کردن مشکلات لاستیک های معیوبی بود که توسط اشیای تیز سوراخ می گردیدند چرا که در آن زمان اکثر جاده ها غیر استاندارد و مملو از انواع و اقسام اجسام آسیب رسان بود، چنانچه جعفری شهری می نویسد: پنچرگیری کاری بود بی سابقه که با ورود اتومبیل های لاستیک بادی به ظهور رسید چراکه لاستیک های توپرِ پیش از آن را ضایعه سوراخ شدن لاستیک موجود نبود و تا مدت ها بعد از پیدا شدن لاستیک بادی هم نتوانست این کار صورت شغل پیدا بکند.
در هر اتومبیلِ لاستیک بادی کتابچه ای هم همراه ابزار و وسائل پنچرگیری بود که آموزش های لازم را می داد به اضافه ی تعلیمات شفاهی که توسط مسئول فروش به تحویل گیرنده یا شوفر اتومبیل داده می شد.
ابزار و وسائل مزبور عبارت بود از دو آچار به نام (تایلیور) برای بیرون آوردن لاستیک و
ادامه مطلب / دانلود