مطالب دسته بندی : ادبیات و مذهب

آیا زیارت اهل قبور برای مردگان فایده ای داره؟

امام جعفر صادق علیه السلام در حدیثی آموزنده فرموده‌اند: زیارت اهل قبور باعث خوشحالى و سرور آنها مى‌شود.

مرحوم مجلسى به نقل از کتاب دعوات راوندى از قول داوود رقى آورده است که گفت : خدمت امام ششم حضرت صادق علیه السلام عرض کردم : فلان مرد بر مزار پدر، خویشان ، دوستان و دیگران رفته ، آیا این کار به مردگان فایده اى مى رساند؟

حضرت فرمودند: بلى این که انسان به زیارت آنها برود (و دعا کند) باعث خوشحالى و سرور آنها مى‌شود، همان گونه که وقتى زنده‌اى به زیارت انسان زنده دیگر مى‌رود و براى او هدیه مى‌برد.

متن حدیث:

قال : قلت لابى عبدالله (ع) یقوم الرجل على قبر ابیه وقریبه و غیر قریبه ، هل ینفعه ذلک ؟ قال (ع): نعم . ان ذلک یدخل علیه کما یدخل على احدکم الهدیه یفرح بها

«بحارالانوار جلد 102 صفحه 296 حدیث 6»

ادامه مطلب / دانلود

پاسخ خدا و ملائکه به فرستنده صلوات

امام جعفر صادق علیه السلام به اسحاق بن فرّوخ فرمودند:
هر که ده مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات فرستد، حق‌تعالی و ملائکه یک‌صد مرتبه بر او صلوات می‌فرستند، و هر که صد مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات فرستد، خدا و فرشتگانش هزار بار بر او صلوات می‌فرستند، آیا نشنیده‌ای این آیه شریفه را که می‌گوید:
” او کسى است که بر شما درود و رحمت مى‏ فرستد، و فرشتگان او نیز براى شما تقاضاى رحمت مى‏ کنند تا شما را از تاریکى به روشنى برد، و او نسبت به مؤمنین بسیار مهربان است”.

متن حدیث:

قالَ الصَّادقُ علیه السلام: یا إسحاقَ بنَ فَرُّوخَ مَنْ صَلَّی عَلی مُحمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَشَرَاً صَلَّی اللهُ علیهِ وَمَلائِکَتُهُ مِائَۀَ مَرَّۀٍ، وَمَنْ صَلَّی عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ مائۀَ مَرَّۀٍ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَمَلائِکَتُهُ ألفاً، أمَا تَسْمَعُ قُولَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ “هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا”.

«اصول کافی، جلد2 صفحه 493»

ادامه مطلب / دانلود

پدر آرتمیس لو گدامیس نام داشت. وی فرماندار شهرهالیکارناس مرکز کارپا بودو مادرش در جزیره ی کارت به دنیا آمده بود. در مورد ریشه ی نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الهه ی یونانی یعنی آرتمیس که در اسطوره‌های یونانی، خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده‌باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشه ی نام این بانو از واژه‌های ایرانی آرتا، آرت، آرته (از اوستایی یا پارسی کهن) که می‌تواند به بزرگ، خوب، پاک واژه‌شناسی شود، گرفته شده‌باشد. بنابر این واژه‌شناسی آرتمیس می‌تواند «بانوی پاک، بزرگ، …» باشد.

اولین فرمانده زن ایرانی

این بانو در سال 480 پیش از میلاد مسیح با پنج رزمناو سنگین تریوم و هشت هزار سپاهی پیاده مرکب از هشت هنگ و دو گردان ششصد نفره از نیروهای زبده گارد جاویدان که توسط خشاریارشاه برای محافظت از ملکه آرتمیس اعزام شده بودند در جنگ سالامیس شرکت کرد.
ایرانیان که شاهد  دلاوری بانوی زیبای ارتش خویش بودند به جوش خروش درآمده و دلیرانه میجنگیدند تا مبادا به بانو آسیب برسد مخصوصا دو گردان محافظ جان ملکه که از سپاه جاویدان بودند آنچنان دلاوری کردندکه ملکه نیز تهیج شد و این دلاوری باعث محبویبت وی تا زمان حاضر نیز شده است.
وی را از سویی یونانی میدانیم و از سویی خشن ترین دشمن یونانیان میدانیم و از سویی دلاور ترین فرمانده ایرانی که ضمن اینکه شکست فاحشی بر یونانیان وارد کرد قوای دریایی فنیقیه را که از نبرد فرار میکردند و در خطوط دفاعی ایران شکاف ایجاد کرده بودند را دنبال نمود و ضمن غرق نمودن ناوگان فنیقی ناوگان یونانی را که در شکاف نفوذ کرده بود و قصدحمله از پشت به ناوگان ایران را داشت شکست .
در سالهای دهه شصت میلادی (دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناو شکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او «آرتمیس »بود.
ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت «دریاسالار فرج الله رسایی» به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.
معروفیت آرتمیس در تمام دوران ادامه داشت و حتی در دوره ساسانی و اسلامی نام بسیاری از دختران دربار حتی سلاطین سلجوقی آرتمیس بود و او بسیار محبوب شاهان میهن دوست مثل ملکشاه سلجوقی جلال الدین خوارزم و شاه عباس بود و قبل اسلام نیز که گفتنش لزوم ندارد که چه بسا نام بسیاری از دختران ایرانی آرتمیس بود.

اولین فرمانده زن ایرانی

آرتمیس همیشه مورد احترام دربار و شخص شاه بود و غالبا مورد مشورت شاه قرار میگرفت و در شورای جنگی رای وی از آرا مهم محسوب میشد و در آخر وی ضمن فرماندهی ناوگان ایران سمت ساتراپ کاریه عضو شورای عالی دفاعی ایران و عضو وزارت جنگ و عضو عالی وزارت دفاع و فرمانده سپاه غربی ایران و فرمانده دو گردان جاویدان و فرمانده پنج رزمناو سنگین بود و دست آخر اینکه وی نخستین بانوی دریانورد و نخستین وزیر دفاع زن جهان میباشد.
شاید آرتمیس اولین زنی باشد که به خواستگاری مردها می رفت.اون به خشایار شاه پیشنهاد ازدواج داد.آرتمیس عاشق خشایارشاه شد.

با این حال او هرگز با خشایار شاه شاه ازدواج نکرد و خشایار شاه با شاهزاده خانم استر یهودی ازدواج کرد! بله ، مهم نیست که چقدر این عشق بین خشایارشاه و آرتمیس بزرگ بود ، اما آنها هرگز ازدواج نکردند . استر ،همسر و ملکه فارسیان شد اما با این حال ، خشایار شاه  عشق اصلی آرتمیس بود.

ادامه مطلب / دانلود

اگر شیطان بر انسان سجده می کرد

در پاسخ به این سوال ذکر چند نکته لازم است:

1-عالم خلقت با همه وسعتی که دارد, تمامی اجزائش با هم مرتبط اند و همانند زنجیری هستند که حلقه هایش به هم پیوسته است، پس خلقت شیطان طبیعتا درون این سیستم، حتمی است و نمی توان آن را حذف کرد. و همچنین شیطنت ابلیس نیز، با توجه به ذات متکبر او، حتمی بوده است.

2- اگر در عالم، شر، فساد، نقص، ضعف و امثال آن نبود، به طور حتم از خیر و صلاح و کمال و قوّت، خبری نبود. مثلاً اگر معصیتی نبود، قهراً سرپیچی ازفرمان مولا مفهوم پیدا نمی کرد. و در نتیجه خوبی نیز تحقق نمی یافت.
“علامه طباطبایی” در این باره  فرموده است: “اگر شیطانی نبود، نظام عالم انسانی هم نبود، و وجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشریت است، و نسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمی‏شود”[1]

3- تنها عامل زشتی و تحقق شر، شیطان نیست. بلکه انسان دارای نفس اماره است که او را به سمت زشتی نیز می کشاند. و اصل تحقق بدی ها توسط همین نفس است که شیطان تنها نقش وسوسه کردن آن را دارد.
4- فرض نبودن شیطان یا شیطنت او، طبیعتا بسیاری از زشتی ها و بدی ها را کاهش می دهد. و زمانی که بناست، خیر بر بدی در سطح جامعه غلبه کند، شیطان کشته خواهد شد و نتیجه فرض شما، در آن زمان، عدم عبادت غیر خداست.
قَال‌ رَب‌ فَأَنظِرْنِی‌ إِلَی یَوْم‌ یُبْعَثُون‌ قَال‌ فَإِنَّکَ مِن‌ الْمُنظَرِین‌ إِلَی‌ یَوْم‌ الْوَقْت‌ الْمَعْلُوم؛ شیطان بعد از رانده شدن از درگاه الهی از خدا خواست که خدایا تا قیامت به من مهلت بده‌، خدا فرمود: تا روز معلوم به تو مهلت داده‌ام‌.[2]
در توضیح وقت معلوم در حدیثی از امام صادق (ع) این گونه وارد شده است:
امام صادق (ع) :  مراد روز قیام قائم ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است که چون قیام مینماید شیطان در مسجد کوفه حضور او میرسد و میگوید واى از امروز. و آنروز آنحضرت شیطان را میگیرد و گردن میزند و آن روز وقت معلوم است.[3]
و علامه طباطبایی می فرمایند: روز معلوم که انتهای انتظار و مهلت شیطان است روزی است که خدای متعال جامعه انسانی را از اصلاح و ریشه فساد قطع می‌کند و در آن روز غیر خدای متعال عبادت نمی‌شود.[4]

ادامه مطلب / دانلود

فضایل اعجاب انگیز تسبیحات حضرت زهرا (س)

اولین ذکری که بعد از اتمام نماز بسیار سفارش شده است:تسبیح حضرت زهرا (س) است.

از امام صادق (ع) مروی است که:

ما امر می‌کنیم کودکان خود را به تسبیح فاطمه (س) چنانکه امر می‌کنیم آنها را به نماز، پس ترک آن را مکن که هر که مداومت نماید بر آن ،شقی و بدبخت نمی‌شود

و در روایات معتبر وارد شده که ذکر کثیر که خدا در قرآن مجید به آن امر فرموده تسبیح حضرت فاطمه (س) است که باید بعد از هر نماز خوانده شود.

امام محمد باقر (ع) فرمودند:

هر که تسبیح فاطمه (س) را بگوید و بعد از آن استغفار کند خدا او را بیامرزد و آن بر زبان صد است و در میزان عمل هزار، و شیطان را دور می‌کند و خدا را خشنود می‌‌گرداند.

امام صادق (ع) نیز فرمودند:

هر که این تسبیح را بعد از نماز بگوید پیش از آنکه پاهایش را از حالت نماز بگرداند آمرزیده شود و بهشت بر او واجب گردد و نزد من از آنکه هزار رکعت نماز بگذارد در هر روزی بهتر است

معنای تسبیح حضرت زهرا(س)

الله اکبر

انسان با گفتن «الله اکبر» به نهایت عجز خود اعتراف می‌کند و به ناتوانی‌اش به درگاه الهی بارها اقرار می‌کند.

جمیع بن عمیر می‌گوید: در محضر امام‌صادق(ع) بودم. حضرت از من پرسید: «جمله «الله اکبر» یعنی چه؟‌گفتم:‌یعنی خدا از همه چیز بزرگ‌تر است. حضرت فرمود:‌ مطابق این معنا خدا را چیزی تصور کرده ای و او را بزرگ تر از آن چیزها تصور نموده‌ای. عرض کردم: پس معنی «الله اکبر» چیست؟‌حضرت پاسخ داد:‌معنایش این است؛ «الله اکبر من ان یوصف؛ خداوند بزرگ‌تر از آن است که توصیف گردد.»

الحمدلله

پس از آن‌که انسان به عجز و ناتوانی خویش در شناخت خالق اعتراف کرد، با گفتن «الحمد لله» که از افضل اذکار تسبیح است،‌وارد مرحله بعدی می‌شود.

حضرت امام‌خمینی در باب حمد می‌فرماید: «حمد خدا مساوی شکر است؛ چنانچه در روایات کثیره وارد است، کسی که «الحمد لله» بگوید شکر خدا را ادا کرده است، چنانچه امام‌صادق(ع) فرمود:‌شکر هر نعمتی اگرچه بزرگ باشد،‌این است که حمد خدای عزوجل کنی».

سبحان الله

شخصی از حضرت علی(ع) پرسید:‌ »معنی «سبحان الله» چیست؟ حضرت فرمود: «سبحان الله» تعظیم مقام بلند و با عظمت خدا و منزه دانستن او از آنچه مشرکان می‌پندارند، است و زمانی‌که بنده این کلمه را می‌گوید، همه فرشتگان بر او درود می‌فرستند».

ثواب تسبیح حضرت زهرا با تربت امام‌حسین(ع)

درباره ثواب تسبیح حضرت زهرا(س) با تربت امام‌حسین(ع) از حضرت صاحب الامر (عج) روایت شده است: «هرکه تسبیح تربت امام‌حسین(ع) را در دست داشته باشد و ذکر را فراموش کند، ثواب ذکر برای او نوشته می‌شود».

بعداز آن‌که رسول اکرم(ص) تسبیحات را به کوثرش عطا کرد، حضرت فاطمه ابتدا رشته‌ای از پشم تابیده و با آن به تسبیح پرداخت، تا این که حضرت حمزه بن عبدالمطلب شهید شد. پس حضرت فاطمه(س) از تربت قبر آن بزرگوار خاک برداشت و تسبیح ساخت و با آن تسبیح می‌کرد و مردم نیز چنان کردند و چون سید‌الشهدا شهید شد، سنت شد که از تربت آن امام‌مظلوم،‌تسبیح سازند و با آن ذکر گویند.

فضیلت و آداب تسبیح حضرت زهرا(س)

درباره فضیلت و آداب گفتن تسبیح حضرت زهرا(س) روایات زیادی از ائمه معصومین(ع) وارد شده است که به برخی اشاره می‌شود:

*جلوگیری از تیره بختی

ابو‌هارون مکفوف می‌گوید: «امام‌صادق به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود.

*خوشنودی خداوند، دوری کردن شیطان

امام باقر(ع) فرمود:‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.»

*آمرزش گناهان

امام صادق(ع) نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَهَ ع قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ مِنْ صَلَاتِهِ الْفَرِیضَهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود»(کافی ج 3 ص 343)

و در حدیثی دیگر فرمود: « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَهَ ع فَقَدْ ذَکَرَ اللَّهَ الذِّکْرَ الْکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»)معانی الاخبار ص 193)

شرایط تسبیح حضرت زهرا (س)

یکی از شرایطی که در این تسبیح باید رعایت شود، این است که بعداز نماز بلافاصله خوانده شود؛‌یعنی وقتی نماز به پایان رسید، نمازگزار قبل از این‌که تغییر وضع دهد و به عبارتی از حالت تشهد و سلام در نماز خارج شود، تسبیح را شروع کند و از آنچه در سرّ عدد مستور است می‌توان فهمید که بلافاصله بودن تسبیح بعداز نماز دارای حسابی است که در غیر این‌صورت نیست.

با فضایلی که برای حضرت زهرا (س) نقل شد، و نیز تاکیدات بسیاری که در مداومت بر آن از ناحیه ائمه معصومین(ع) آمده است، شایسته است که این عمل، عاشقانه و با نشاط به‌جا آورده شود.

اگرچه ممکن است نفس تسبیح بعداز نماز نشانه ای از نشاط در عبادت باشد،‌ اما متاسفانه بسیار دیده می‌شود که به هنگام تسبیح، اذکار را چنان سریع و بی‌توجه می‌گویند که شاید بیان‌گر این واقعیت باشد که تسبیح را بر اثر عادت یا تاثیر محیط می‌گویند، نه از روی نشاط.

و آن تسبیح این است بعد از هر نماز بلافاصله:

 ۳۴ مرتبه: اللهُ اَکْبَر

۳۳ مرتبه: اَلْحَمْدُلله

۳۳مرتبه: سُبْحانَ الله

 

ادامه مطلب / دانلود

شگفتی‌ های باورنکردنی آب از دید قرآن کریم و علم

قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به توجه و دقت در جهان آفرینش فرا خوانده است و از سوی دیگر خود آیاتی دارد که به صورت صریح یا اشاره، حقایقی را از راز و رمز جهان بیان کرده است. اگر چه رسیدن به لایه‌ های عمیق قرآن کاری دشوار و از مرحله‌ای به بعد، برای بشر عادی محال است، اما این دریای ژرف همواره شیفتگان معرفت و شناخت را به خود مجذوب کرده است.

به گزارش ایران ناز روایات متعددی وجود دارد که به تفسیر آیات علمی پرداخته است. به عنوان مثال شیخ طوسی در کتاب تفسیری خود تبیان در بیش از پانزده مورد به مباحث زیست جانوری پرداخته است. ایشان درباره آیه 26 سوره بقره (إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا …)

از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌کند: «خداوند به پشه مثال زد، زیرا با این کوچکیش آنچه در فیل خلق شده در او خلق شده و علاوه بر آن دو عضو زیادتر هم دارد» (ج1، ص‌111). این روایات در مجامع و تفاسیر روایی همچون (فیض کاشانی، ملامحسن، م 1091ق، تفسیر صافی)، (عروسی حویزی، عبد علی‌بن‌جمعه، م1112ق، نورالثقلین) و… ذیل آیات مربوطه گرد‌آوری شده‌اند.

آب زمینه‌ساز حیات
خداوند در آیه 30 سوره مبارکه انبیاء می‌فرماید (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ حَى)، «و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم؟!» برخی مفسرین به قرینه آیه 45 نور (وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ ماءٍ)، «و خدا هر جنبنده‏اى را از آبى آفرید» «جعل» را به معنی «خلق» گرفته‌اند، (علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ‏14/279؛ مولف الکشاف عن حقائق غوامض‌التنزیل، ‏3/113؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ‏11/284) گرچه این معنا می‌تواند یکی از کامل‌ترین معانی آیه باشد ولی تمام آن نیست و انحصار آن در معنای «خلق» صحیح به نظر نمی‌رسد.

زیرا اولاً استدلال به آیه سوره نور تمام نیست، چون آب در آن آیه نکره است و می‌تواند تنویع را برساند که احتمالاً نظر به آبی خاص با ترکیبات ویژه دارد مانند نطفه، که نتیجه آن گوناگونی جانوران است، چه این که در ادامه نیز می‌فرماید (فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَى‏ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَى‏ رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَى‏ أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ)، «پس برخى از آنها کسانى هستند که بر شکم خود راه مى‏روند و برخى از آنها کسانى هستند که بر دو پاى خود راه مى‏روند و برخى از آنها کسانى هستند که بر چهار (پا) راه مى‏روند؛ خدا آنچه را بخواهد مى‏آفریند، [چرا] که خدا بر هر چیزى تواناست».

آب نقش مهمی در تعدیل درجه حرارت محیط زیست به عهده دارد. هنگامی که دمای کره زمین بالا می‌رود آب مقدار انرژی زیادی را به خود جذب می‌کند تا دمای آن یک درجه افزایش یابد و هنگامی که سرد می‌شود میزان انرژی زیادی را به محیط پس می‌دهد تا دمای آن یک درجه کاهش یابد. این مسأله در شبانه‌‌روز و هم‌چنین با جریان آب‌های قطبی و… در کل زمین باعث تنظیم و تعدیل دمای کره‌ زمین می‌شود.
اما در این جا معرفه است و «ال» آن می‌تواند عهد ذهنی بوده و اشاره به همین آب معهود باشد؛ در نتیجه با متفاوت شدن این دو، استدلال از یکی بر دیگری با مشکل مواجه می‌شود. ثانیاً در صورتی که فقط همین معنی اراده شده بود از همان ماده «خلق» استفاده می‌شد، اما با توجه به تأثیراتی که آب در کلیه مراحل حیات دارد به نظر می‌رسد این کلمه «جعل» می‌تواند معنای وسیع‌تری داشته، شروع حیات، بقاء حیات و تأمین بسیاری از شرایط حیات را هم در بر‌گیرد.

برای روشن‌تر شدن زیبایی آیه و دریافت وسعت و گستره آن، به برخی از خصوصیات منحصر به فرد آب و نقش آن در حیات، اشاره می‌شود.

1ـ آب ماده اصلی بدن تمامی جانوران است، به طور مثال یک انسان 70 کیلویی 50 لیتر آب دارد و اگر 20% آب بدن خود را از دست بدهد هرگز سلامتی خود را باز نخواهد یافت. (حمیدی کلیجی، سعید، قرآن و طبیعت «پدیده‌های شگفت انگیز عالم آفرینش»/ 29)

2ـ آب همه‌جا در خاک، هوا، زیرزمین و… وجود دارد و هم‌زمان به سه صورت مایع، جامد و گاز یافت می‌شود. (همان/ 32)

3ـ مایع بودن آب در دما و فشار معمولی بسیار حائز اهمیت است، زیرا وزن ملکولی آن 18 است در حالی که آمونیاک با وزن ملکولی 17 در 33- هنوز به صورت بخار وجود دارد و سولفید هیدروژن با وزن ملکولی 34 که در جدول تناوبی پهلوی آن قرار دارد در سرمای 59- هنوز حالت بخار خود را حفظ می‌کند. اگر آب خواص پیش‌بینی شده در جدول تناوبی را داشت تغییرات جوی حاصل از آب به جای رحمت آسمانی به بلای آسمانی تبدیل می‌شد. (همان/ 36)

4ـ «ظرفیت گرمایی ویژه»[ ظرفیت گرمایی ویژه»، مقدار حرارتی است که یک ماده می‌گیرد تا دمای یک‌ گرم از آن یک درجه سانتی‌گراد افزایش یابد و واحد آن کالری بر سانتی‌گراد است.] آب. در بسیاری از فلزات این میزان حرارت در حدود 3% کالری است، در مس و آهن به حدود 1% کالری می‌رسد در حالی که برای آب در بالاترین حد یعنی یک کالری قرار دارد. این مطلب برای تعدیل و ثابت نگه داشتن درجه حرارت کره زمین بسیار مهم است.

همان‌گونه که روشن است 4/3 کره زمین را آب تشکیل می‌‌دهد و در بسیاری از نقاط زمین نیز یافت می‌شود، به این ترتیب آب نقش مهمی در تعدیل درجه حرارت محیط زیست به عهده دارد. هنگامی که دمای کره زمین بالا می‌رود آب مقدار انرژی زیادی را به خود جذب می‌کند تا دمای آن یک درجه افزایش یابد و هنگامی که سرد می‌شود میزان انرژی زیادی را به محیط پس می‌دهد تا دمای آن یک درجه کاهش یابد. این مسأله در شبانه‌‌روز و هم‌چنین با جریان آب‌های قطبی و… در کل زمین باعث تنظیم و تعدیل دمای کره‌ زمین می‌شود. (بیضون، لبیب، الإعجاز‌العلمی فی القرآن/ 170ـ171)

با توجه به تأثیراتی که آب در کلیه مراحل حیات دارد به نظر می‌رسد این کلمه «جعل» می‌تواند معنای وسیع‌تری داشته، شروع حیات، بقاء حیات و تأمین بسیاری از شرایط حیات را هم در بر‌گیرد

5- رسیدن موادغذایی از ریشه به آوند و از آن به شاخه‌های گیاه و یا رسیدن آن از طریق خون به سلول‌ها و یا دفع سموم بدن به وسیله حل شدن در آب، مرهون قدرت فوق‌العاده حلّالیّت آب است. آب یکی از قوی‌ترین مایعاتی است که می‌تواند بسیاری از مواد را درون خود حل کند. (آیات الکون واسرار الطبیعه فی القرآن الکریم/ 187) البته تا اینجا فقط نیمه راه است. نیم دیگر آن مربوط به PH آب است.PH سیّالات، بین صفر تا 14 متغیر است و صفر بالاترین قدرت اسیدی و 14 بالاترین قدرت بازی را دارد. آب با دارا بودن 7 = PH از نظر بازی و اسیدی خنثی است و این بسیار مهم است، زیرا می‌تواند بدون این‌که با آن‌ها واکنش دهد ترکیبات بسیاری را درون خود حل کند. (بیضون، لبیب، الإعجاز العلمی فی القرآن/ 176) اینک جا دارد بار دیگر و با نگاهی دیگر آیه شریفه را مرور کنیم؛ (وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ حَى)، «و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم؟!»

نتیجه
آیاتی که گذشت سرشار از اعجازها و شگفتی‌هایی است که گاه یک کلمه یا فراز کوتاه آن، از چند زاویه می‌تواند مجموعه‌ای از آنان را در برداشته باشد و حتی گاه، برخی نکات آن در ارتباط با یک‌دیگر خود را نشان می‌دهند.

گستره اعجاز علمی قرآن را می‌توان در تنوع موضوعاتی که در قرآن منعکس شده است را یافت .

ادامه مطلب / دانلود

چرا شیعیان بر مهر سجده می کنند؟

نماز در مکتب انسان ساز اسلام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و هیچ عملی از اعمال دینی و افعال عبادی با آن قابل مقایسه نمی‌باشد و اگر خواسته باشیم تعالیم و دستورهای دین را درجه‌بندی و مراتبشان را مشخص نماییم، نماز در بالاترین درجه و مرتبه‌ تعالیم دینی قرار دارد و از چنان ارزشی برخوردار است که سایر ارزش‌های دینی در عرض آن قرار نمی‌گیرند و در دستورات نماز، سجده از ارکان آن و از لحاظ رفتاری زیباترین حالت بنده در برابر خداست.
شیعیان سجده بر زمین و آن چه از آن میروید را به شرط آن که خوراکی و پوشاکی نباشد جایز میدانند.اما غیر شیعه سجده بر همه چیز را روا دانسته و شیعیان را به بت پرستی متهم میکنند. افراطیهای از غیر شیعه می‌گویند: سجده بر خاک نه تنها مستحب و یا واجب نیست بلکه حرام است و هر کس از روی عمد مرتکب آن شود مشرک است.
دلیل ما برای سجده کردن بر مهر آن است که : اولا، شیعه و سنی به اتفاق، این روایت را نقل کرده اند که حضرت رسول اکرم (ص) چنین فرمودند: «جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا : زمین برای من سجده گاه و از عوامل طهارت قرار داده شده است» با این حدیث اصل جواز سجده بر زمین اثبات میشود. ثانیا، آن که پیامبر (ص) جز بر زمین یا حصیر و آن چه که مثل آن از زمین می روید سجده نکردند، که این مطلب در روایت اهل تسنن نیز آمده است: «کان لا یسجد الا علی الارض».
همان طور که حضرت امام صادق (ع) نیز فرموده اند : «جز بر زمین یا آن چه که از زمین میروید سجده نکن»
پس سجده بر مهر ، تعظیم خاک نیست بلکه سر ساییدن به خاک ، کرنش در مقابل خداوند است و مهر نیز وسیله ای است جهت تسهیل و عبادت در هر مکان.
همه مسلمانان می‌گویند: سجده بر زمین و خاک آن صحیح است، بلکه برتر آن است که سجده بر خاک باشد چرا که احادیث فراوان نبوی این برتری را گوشزد فرموده است، و چون نیک بنگریم و سجده را در بوته اندیشه قرار دهیم خواهیم یافت که اوج افتادگی سجده است و غایت بندگی سر بر خاک گذاشتن.

ادامه مطلب / دانلود

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

از امروز اکران جهانی «Before Midnight» در آمریکا آغاز می شود. رابطه دو شخصیت دوست داشتنی ما بعد از بیست سال به پیچیده ترین نقطه خود رسیده و به گفته اغلب منتقدین جهانی که فیلم را در جشنواره ساندنس دیده اند، لینکلیتر با ساختن “پیش از نیمه شب”، نامش را میان فیلمسازانی که بهترین سه گانه های تاریخ سینما را ساخته اند، جای داد.

همچون دو قسمت قبل، در این قسمت نیز همچنان شاهد مکالمه های جذاب و نفس گیر بین زوج عاشق داستان هستیم. زوج ای که داستان عشق شان در دو دهه پی گیری شده و به همین بهانه تصمیم گرفتیم 100 دیالوگ انتخابی و نفس گیر از دو فیلم «Before Sunrise» و «Before Sunset» را برای شما انتخاب کند. دیالوگ ها را به چهار قسمت تقسیم کرده ایم: دیالوگ های شخصیت مرد داستان (جسی با بازی ایتان هاوک)، دیالوگ‌های شخصیت زن داستان (سلی با بازی ژولی دلپی)، بخش دیالوگ های دو نفره و بالاخره متفرقه ها.

مرور دیالوگ های عاشقانه پیش از طلوع و پیش از غروب را همزمان با اکران جهانی سومین فیلم از این سه گانه، آغاز می کنیم.

 

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

« دیالوگ های جسی (ایتان هاوک) »

یه چیز جالبی تو این طور سفرهاست (تورهای سراسری اروپایی) تمام مدت سعی می کنی به مقصد برسی ولی وقتی به مقصد می رسی هیچ چیزی باب میلت نیست، به امید اینکه به چیز بهتری برسی، می ری یه جای دیگه.

من خودِ سفر رو دوست دارم، می تونی بشینی با آدم های جالب صحبت کنی، یه منظره زیبا ببینی، کتاب بخونی و همین کافیه تا یه روز خوب داشته باشی. اگه همین کارو تو خونه ات بکنی همه فکر میکنن آدم مفت خوری هستی.

شاید این یه حقیقت تلخ زندگی باشه که نبودِ ارتباط بیشتر از طرف زن هاست تا مردها.

من اسمِ تمام کارای زمینی کسل کننده ای که آدما هر روز انجام میدن رو «شاعرانگی زندگی» می ذارم. منظورم اینه چرا اگه سگت تو آفتاب بخوابه عالیه؟ ولی یه نفر که داره از عابر بانک پول برمیداره احمقه؟

مردم فکر میکنن یه چیزی رو دارن از دست میدن، فکر میکنن بقیه یه زندگی عالی و هیجان انگیز دارن و اونا همچین چیزی ندارن. ولی همه مون باید لباس بپوشیم، بچه ها رو غذا بدیم، گواهینامه مون رو تمدید کنیم …

پدر و مادرها فقط میخوان آدم یه کار خوب داشته باشه تا بتونن برای اطافیانشون چیزای جالب تعریف کنن.

تو بهترین شرایط ما فقط یه تیکه از یه روح هستیم. به خاطر همینه که این قدر از هم جدائیم.

این طرز فکر (آدمایی که منو به دنیا آوردن، اگه کنترل بیشتری روی وضعیت خودشون داشتن، من الان وجود خارجی نداشتم) یه آرامشی بهم میده که پیش خودم خیال می کنم همه چیز این زندگی بر اساس رفتار خودم شکل گرفته.

هیچ کس نمی تونه طرف مقابلش رو بشناسه، نکته رابطه هم همین جاست… برای هرکسی شناختن خودش هم کار سختیه، «من کی هستم» همیشه عوض میشه، پس چطور میتونی شناخت از خودتو با بقیه تقسیم کنی.

من همیشه فکر می کنم همون پسر سیزده ساله ای هستم که نمی دونه چطور باید یه آدمِ بالغ باشه. پس فقط به نظر می آد دارم ادای زندگی کردن رو درمی آرم و دارم برای یه زندگی واقعی تجربه جمع می کنم.

داستان افتضاحیه، ولی شاید الان وقت گفتنش باشه. با یکی از دوستای بی دینم داشتم رانندگی می کردم، بعد به چراغ قرمز رسیدم، پشت چراغ قرمز یه گدا وایستاده بود، یه پلاکارد گرفته بود دستش و روش نوشته بود کار لازم داره، دوستم یه اسکناس صد دلاری گرفت طرفش و ازش پرسید: «به خدا اعتقاد داری؟» مرد بهش نگاه کرد و گفت «بله» دوستم گفت:«جوابت غلط بود» و گاز ماشین رو گرفت و رفتیم.

اگه بتونیم بپذیریم زندگی باید سخت باشه و انتظارمون هم به همین سختی باشه، اون وقت دیگه سرش عصبانی نمیشیم و وقتی اتفاق خوبی میوفته خوشحال میشیم.

فکر می کنم بیشتر از اینکه با زندگی حال کنم، با یه بازنمایی خوش ساخت از زندگی حال می کنم.

عشق برای آدمایی که یادنگرفتن تنها باشن یا از خودشون چیزی برای ارائه داشته باشن، یه جور فراره. مردم فکر می کنن عشق یعنی خودخواه نبودن یا در اختیار گذاشتن همه چیز. ولی اگه این طوری بهش نگاه کنید، یه جور خودخواهی کامل به حساب میاد.

می دونی وقتی یکی باهات بهم میزنه بدترین چیزش چیه؟ یادت میوفته چقدر آدمایی که باهاشون بهم زدی برات بی اهمیت هستن و چقدر تو براشون بی اهمیتی. دوست داری فکر کنی هردوتاتون دارین زجر می کشین، ولی واقعیت اینه فقط از شر همدیگه خلاص شدین.

زنا میگن نمی خوان مدام ازشون محافظت کنی و یه جا نگهشون داری، اما وقتی این کارو نکنی بهت میگن ترسو و بزدل.

تنها باری که تو عمرم افسرده شدم، وقتی بود که احساس کردم زندگی یه سری ارتباطاتِ لحظه ایه.

ما همگی حاصل لحظات زندگی مون هستیم.

همیشه دلم می خواست کتابی بنویسم که تمام اتفاقاتش تو دل یه آهنگ پاپ قرار بگیره.

خوشبختی تو انجام یه کاره نه تو به دست آوردن آنچه می خواین.

دنیا هم میتونه مثل یه فرد تغییر کنه… بهتر بشه… بدتر بشه…

این خودش یه جور درگیریه. به نظر میاد ما همه مون طوری طراحی شدیم که باید نسبت به همه چیز احساس نارضایتی داشته باشیم. به یکی از خواسته هات می رسی، میری سراغ بعدیش. ولی از یه طرف دیگه باید گفت آرزومند بودن خودش سوخت زندگیه.

حقه که تمام دردها بریزه سر آدم… زندگی سخته، باید هم باشه. اگه درد نکشیم، هیچ وقت هیچی یاد نمی گیریم.

فکر نمیکنم کسی در کل تغییر کنه… به نظر میاد ما فقط یه سری لحظات تغییر درونی داریم، ولی هیچ وقت کلیت مون زیاد عوض نمیشه.

اگه به اکثر رابطه های روزمره مون فکر کنی، می بینی شبیه کنترل ترافیک می مونه.

آدم باید تو رابطه اش بیشتر عشق بورزه تا همه چیز از روی تعهد پیش بره.

 

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

« دیالوگ‌های سلین (ژولی دلپی) »

تو پیری مردا دیگه نمی تونن صداهای تُنِ بالا رو بشنون و زنا هم نمی تونن صداهای پایین رو بشنون. همین باعث میشه (هرچی زن و شوهرها پیرتر میشن) حرفای همدیگه رو نشنون.

وقتی سفر می کنم سعی می کنم از کسی یا جایی انتظاری نداشته باشم. اون موقع هر اتفاقی بیفته مثل سورپریزه. کوچیک ترین چیزی می تونه برات جذاب باشه.

نویسنده های آمریکایی هر چیزی رو که نمی خوان باهاشون زندگی کنن، توضیح میدن و تو هم اصلا از خوندن این زندگی کسل کننده ی هیجان انگیز خسته نمی شی.

یه وقتایی زبان خیلی محدوده (دستاش رو هوا میبره و اونا رو خیلی از هم باز میکنه) این تجربه ذهن و ادراک افراده… (دستاش رو به هم نزدیک میکنه و دایره کوچکی رو نشون میده) از طریق زبان این قدرش رو میشه نشون داد. ما واسه خیلی از احساساتی که داریم کلمه جایگزینی نداریم (دستاش رو از هم باز میکنه و دایره بزرگی روی هوا ترسیم میکنه) تو بیشتر وقتا نمی تونیم احساسمون رو به کسی نشون بدیم.

من از چند ثانیه باقی مونده به مرگ می ترسم، منظورم وقتیه که مطمئنی داری می میری.

آمریکایی ها همیشه فکر میکنن اروپا جای عالی ایه. ولی این همه زیبایی و تاریخ می تونه آدم رو خرد کنه. فردیت آدم رو به صفر میرسونه. مدام بهت میگه که یه نقطه کوچک تو تاریخ هستی، اما توی آمریکا احساس می کنی داری تاریخ رو می سازی. به خاطر همینه که از لس آنجلس خوشم می آد…

مردم به خاطر این ماه عسل شون رو می ندازن ونیز که تو دو هفته ازدواج شون اون قدر حواسشون به محیط اطرافشون باشه که با هم دعواشون نشه.

جای رومانتیک، یعنی جایی که زیبایی جلوی خشم اولیه رو میگیره.

وقتی جوون تر بودم فکر می کردم اگه خونواده ت و دوستات ندونن که مُردی، انگار نمردی.

کل نژاد بشر شبیه یه بدنه و ما همه سلول های اون بدن هستیم.

اگه آدم علیه پدر و مادرش و تمام چیزای گذشته طغیان کنه، کار درستیه. در واقع آدم هرچی بیشتر سرکشی کنه، این احساس رو پیدا می کنه که تو رابطه ش با عشق، جامعه و هر چیز دیگه راه های تازه ای پیدا می کنه.

ما همیشه باید یه چیزی رو از نو بسازیم و اونو شبیه خودمون کنیم.

با اینکه به مسائل مذهبی علاقه ای ندارم ولی برام جالبه چطور چنین جایی (کلیسا) تونسته درد و خوشبختی نسل های مختلف رو تو خودش جمع کنه.

وقتی می خوام با یه نفر دوست بشم، احساس می کنم ژنرال یه دسته نظامی هستم، باید حساب تمام استراتژی ها و مانورام رو بکنم، نقاط ضعفم رو بشناسم، بدونم چی آزارم میده، بعدش سعی کنم اونا رو به طرف خودم جذب کنم.

یکی از بزرگترین ترس هام اینه که شبیه یکی از این آدمای دانشگاهی بشم که نگاه جدا و تک و دوری نسبت به همه چیز داره. یعنی یه نگاهی که هیچ ربطی به زندگی واقعی نداره.

من همیشه خیال می کنم دارم خودمو نظاره می کنم، عوض اینکه تو دل خودِ ماجرا باشم.

چرا آدم همش به آدمایی که دیگه براش ارزش ندارن فکر میکنه؟

من احساس می کنم فمینیست ساخته مرداست فقط برای اینکه بتونن بیشتر خودشونو توجیه کنند. اونا به زن ها میگن ذهن خودشون رو آزاد کنن، بدن خودشونو آزاد کنن، با مردا بگردن، این طوری آزاد و شاد هستن و مردا تا وقتی می تونن هر کاری بخوان انجام می دن.

فکر می کنم زندگی به خاطر اینکه می دونیم یه روزی تموم میشه، این قدر جالبه… امشب هم برای ما همچین شکلیه، اگه می دونستیم قرار هفته دیگه همدیگه رو ببینیم، این قدر انرژی بوجود نمی اومد.

یه رابطه ایده آل دو سال اوله، تو اون دو سال میشه آدم رابطه شو از سر بگیره، به خوشی جدا بشه، با طرف حسابی دوستی کنه و از این طور چیزا. مثل این میمونه که اگه آدم بدونه رابطه اش سر دو سال تموم میشه دیگه نه دعوا می کنه، نه وقتی رو تلف میکنه. می تونه بینشون عشق و محبت بیشتری هم پیش بیاد.

برای بعضی از آدما، خداحافظی واقعی وجود نداره، فکر می کنم اگه یه رابطه پرمعنا با کس دیگه ای داشته باشی، اونا تا ابد با تو می مونن. ما همگی یه جوری بخشی از همدیگه هستیم.

من از اینکه رقص رو به عنوان یه کارکرد مشترک زندگی در نظر میگیرن، خوشم میاد. رقص چیزیه که همه باهاش درگیر هستن.

باور دارم اگه خدایی وجود داره، توی هیچ کدوم از ما نیست ( نه من، نه تو) بلکه توی فاصله بینمونه. اگه توی این دنیا جادویی وجود داشته باشه، باید همون تلاشی باشه که برای درک همدیگه می کنیم.

همین که بخشی از خاطرات یکی دیگه باشی، هم برام لذت بخش بود، هم آزار دهنده.

واقعیت همینه که اگه می خوای اوضاع رو بهتر کنی، باید تو همین کارای روزمره نتیجه اش مشخص باشه و به خاطر همینه که باید از بودن تو دل کار کار لذت ببری.

نخواستن چیزی نشانه افسردگیه… آرزو داشتن خیلی انسانیه.

وقتی به یه چیزی بیشتر از نیازهای ضروریم احتیاج پیدا میکنم، بیشتر احساس انسان بودن می کنم. خواستن چیز زیباییه (چه برقراری ارتباط با یه شخص باشه، چه خرید یه جفت کفش تازه) از اینکه علایقی داریم که مدام دچار باز زایشمون میشه، خوشم میاد.

خاطره چیز خوبیه، به شرطی که بخاطرش نخوای با گذشته بجنگی.

من یه سری خاطره از دوران کودکیم دارم که تازگی ها متوجه شدم هیچ وقت اتفاق نیوفتادن.

انیشتین میگه اگه به هیچ گونه جادو یا راز و رمزی اعتقاد نداشته باشید، با مرده ها فرقی ندارید.

آدما تو یه رابطه قرار میگیرن، بعدش از هم جدا میشن و همه چیز رو فراموش میکنن، طوری از کنار هم می گذرند که انگار دارن مارک مواد غذایی خودشون رو عوض میکنن.

هیچ وقت نمیشه آدمی رو جایگزین آدم دیگه ای کرد، چون هر آدمی جزئیات زیبای مخصوص به خودش رو داره.

وقتی آدم جوونه، فکر میکنه کلی آدم میبینه و باهاشون رابطه برقرار می کنه، اما وقتی زندگی بیشتر میگذره، متوجه میشه فقط با یه عده آدم محدود ارتباط برقرار کرده.

تمام زوج هایی که باهم زندگی میکنن، انتظار دارن بعد از یه مدت اون حرارت اولیه رو از دست ندن ولی غیرممکنه همچین اتفاقی نیفته.

تنها بودن بهتر از اینه که کنار معشوقت نشسته باشی و بازم احساس تنهایی کنی.

رومانتیک بودن برام آسون نیست. وقتی چندبار به در بسته می خوری تمام فکر و ذکرت رو کنار میزاری و هرچی وارد زندگیت میشه رو می پذیری.

این حرف که میشه با یه انسان دیگه کامل شد، فکر شیطانیه.

دخترا معمولا ادا در میارن که چیزی یادشون نمی مونه.

 

100دیالوگ عاشقانه از یک زوج عاشق سینمایی + عکس

« مکالمات دو نفره »

جسی: منم می تونم درباره اولین رابطه عاطفیم برات توضیح بدم، ولی اگه ازت درباره عشق بپرسم چه جوابی میدی؟

سلین: بهت دروغ میگم، ولی حداقلش یه داستانِ عالی، سرِهم میکنم.

جسی: می بینی، مفهوم عشق خیلی پیچیده تره، عشق شبیه خدا می مونه: همه جا هست، می بینیش، احساسش می کنی، ولی فکر نمی کنم ممکنه یه نفر دیگه عشقشو دو دستی به من تقدیم کنه

==========================

سلین: آدما میتونن همه زندگی شون رو با دروغ بگذرونن… مادر بزرگم یه بار بهم اعتراف کرد که تمام عمرش رو با تجسم مردی که واقعا عاشقش بوده گذرونده…

جسی: بهت تضمین میدم این طوری خیلی بهتر بوده. اگه با اونی که می خواست بود، بالاخره ازش جدا میشد

==========================

جسی: کی میتونه بگه زندگی واقعی چیه؟

سلین: خب منم نمی دونم. سوال بزرگ همینه، نه؟ می دونم که زندگی واقعی نه تجربه زندگیه و نه بررسی زندگی. ولی بررسی زندگی تجربه ی زندگیه (درنگ) شاید اگه هیچ کدوم از این ادعاهای هنری رو نداشتم، نگاه متفاوتی به دنیا داشتم

جسی: می دونم منظورت چیه

سلین: این همون چیزیه که توماس مان میگه «ترجیح میدم درگیر زندگی بشم تا صدها داستان بنویسم»

جسی: هوووم، خوشم اومد (درنگ) یه آدم بدریخت و قیافه ای رو می شناختم. یه روز داشته از کنار خیابون رد میشده، ماشین بهش میزنه. ما همه رفتیم بیمارستان عیادتش، اونم حالش خوب شد، ولی بهمون گفت قوی ترین چیزی که از این تصادف بهش رسیده، لذتشه، اون در نهایت فهمیده یه اتفاقی براش افتاده

==========================

جسی: نمی خوای دیگه درباره اش صحبت کنیم؟

سلین: آره. وقتی درباره زن و مرد شروع به صحبت می کنی، حرفا تمومی نداره.

جسی: می دونم مدام از این شاخه به اون شاخه میشه. بشر میلیون ها ساله داره سعی میکنه جواب همین چیزا رو پیدا کنه. هر هنرمندی سعی کرده یه نظری ارائه بده…

سلین: ولی هیچ کس هم نتونسته موفق بشه

==========================

جسی: احساس می کنم داریم تو یه رویا با هم قدم می زنیم

سلین: خیلی مسخره ست. انگاری زمانی که با هم هستیم فقط مال خودمونه. خودمون خلقش کردیم. انگاری من تو رویای تو هستم و تو توی رویای من

جسی: آره. تمام کارایی که ما امشب داریم می کنیم، اصلا نباید اتفاق می افتاد

سلین: شاید به خاطر همینه که حسش این قدر زمینی نیست. ولی خب عوضش صبح میشه و جفت مون کَدو می شیم

جسی: آه. نمی خوام به صبح فکر کنم.

سلین: ولی الان فکر می کنم باید کفش بلوری رو درست کنی و ببینی به پام میره یا نه؟

(سکانس پایانی قسمت اول)

سلین: ممکنه بتونیم پنج سال دیگه همدیگه رو ببینیم

جسی: آره، این طور فکر می کنی؟ پنج سال دیگه؟

سلین: نه نه. پنج سال خیلی زیاده. اون موقع شبیه یه آزمایش جامعه شناختی میشه. یه سال چطوره؟

جسی: باشه، یه سال. یه سال؟ شیش ماه چطوره؟

سلین: میوفته تو فصل سرما

جسی: باشه، اینجا قرار میزاریم، بعدش میریم یه جای دیگه

سلین: باشه. ولی شیش ماه از الان شروع میشه یا دیشب؟

جسی: دیشب. باشه. از دیشب تا شیش ماه دیگه. شانزدهم دسامبر، ساعت شش بعداز ظهر، سکوی یازده. تو میتونی با قطار بیای ولی من باید با هواپیما بیام، ولی خودمو میرسونم

سلین: خوبه. قرار هم نیست برای هم نامه بنویسیم و بهم زنگ بزنیم؟

جسی: آره. ولی فقط برای شش ماه.

سلین: خداحافظ

جسی: خداحافظ

===========================

خبرنگار فرانسوی: کتاب شما با ابهام تموم میشه، نمیشه پایانش رو حدس زد. شما فکر می کنید اونا بعد از شش ماه همون طوری که نوشتید، به همدیگر می رسند؟

جسی: فکر می کنم جواب این سوال بستگی به این داره که شما چقدر رومانتیک باشید و یا بدبین. شما فکر می کنین به هم میرسن، نمی رسن، امیدوارید به هم برسن ولی زیاد مطمئن نیستید

خبرنگار فرانسوی: ولی شما فکر می کنید به هم برسند؟ شما خودتون رسیدید؟

جسی: خُب به قول پدر بزرگم که میگه جواب به این سوال ممکنه به همه چیز گِند بزنه.

===========================

جسی: باید بگم اینکه تو داری واقعا یه حرکتی انجام میدی، خیلی قابل تحسینه. اکثر آدما که خودمم جزوشون هستم، درباره همه چیز غز می زنن…

سلین: خوشحالم می بینم تو یکی از آمریکایی های پیام آور آزادی نیستی

===========================

سلین: خوش شانسم که دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم

جسی: می دونی من خودم همیشه بین این دوتا فکر که همه چیز دنیا یا به طور کلی به هم ریخته ست و راهی برای برگشت نیست، با این فکر که همه چیز به طور عمومی ممکنه بهتر بشه، درگیر بودم

سلین: همه چیز بهتر بشه! چطور میتونی فکر کنی دنیا داره بهتر میشه؟

جسی:می دونم شاید مسخره به نظر بیاد، ولی فکر می کنم میشه به یه چیزایی خوش بین بود

===========================

سلین: آمریکا خیلی چیزایی داره که دلم براشون تنگ شده

جسی: مثلا چی؟

سلین: آدمایی که در کل روحیه شون خوبه، حتی تو بدترین وضعیت هم باشن به هم میگن «هی چه میکنی؟ عالی ام! تو چه می کنی؟ عالی ام! روز خوبی داشته باشی» پاریسی ها خیلی بداخلاق هستند. متوجه نشدی؟

جسی: جدی؟ آدمایی که اینجان به نظر میاد خوشحال باشن

سلین: اونا خوشحال نیستن. شاید منظورم مردای فرانسویه، اونا دیوونه ام میکنن… باهاشون باشی بهت خوش میگذره ولی دلنشین نیستند

===========================

سلین:ما بعد از سن بیست سالگی دیگه سیناپس های عصبی رو بازتولید نمی کنیم، به خاطر همین از همون موقع تو سرازیری عمر می افتیم

جسی: البته من خودم از پیر شدن خوشم میاد. زندگی خیلی آنی تر میشه، بیشتر میتونی درکش کنی

===========================

جسی: داشتم یه مقاله تحقیقاتی درباره مقایسه آدمایی که بلیط بخت آزمایی می برن و آدمایی که فلج می شن می خوندم. تحقیقات نشون می داد بعد از شش ماه که اشخاص به موقعیت جدیدشون کم و بیش آشنا می شن، دوباره خلقیات شون همونی میشه که قبلا بوده

سلین: خلقیات شون عوض نمیشه؟

جسی: نه. اگه تو یه آدم خوش بین و خوش گذرون هستی، حالا می شی یه آدم خوش بین و خوش گذرون که روی صندلی چرخ دار نشسته. اگه تو یه آدم بدبخت و حقیر هستی، حالا می شی یه آدم بدبخت و حقیر که یه خونه جدید، یه ماشین کادیلاک و یه قایق داره

==========================

سلین: خُب گذشته، گذشته. باید اینطوری میشد، نه؟

جسی: تو واقعا به همچین چیزی اعتقاد داری؟ باور داری هر اتفاقی میوفته یه جور تقدیره؟

سلین: فکر می کنم دنیا از اون چیزی که ما فکر می کنیم، بسته تره. اون قدری بسته که وقتی همچین موقعیت هایی پیش میاد، آخرش همین طوری میشه. دوتا مولکول هیدروژن و یه اکسیژن با هم ترکیب کن، همیشه نتیجه اش میشه آب.

==========================

سلین: سرنوشت نذاشت دوباره ببینمت و همین منو سرد کرد، احساس میکنم عاشق بودن کار من نیست

جسی: باورم نمیشه

سلین: حقیقت و عشق همیشه برام متضاد هم بودن. خنده داره تمام دوستای من الان ازدواج کردن و بعدش بهم زنگ زدن بخاطر اینکه بهشون یاد دادم عشق چیه و چطور به زن ها احترام بذارن و محبت کنن، تشکر کردند

« متفرقه »
بادی از سمت شمال می وزد

و می گویند عشق بر این باد می دمد

بیا اینجا، بیا اینجا

نه، من دست نیافتنی نیستم

هرگز تو را این چنین نخواسته ام

بیا اینجا، بیا اینجا… (موسیقی)

========================

خیال فریبنده

مژگان بلند

آه عزیزم، با چهره زیبایت

قطره ای اشک فرو ریز

بر جامم

معنای دیگری است

در نگاهِ چشمانِ سرشارت

کیک خوشمزه و میلک شیر!

من فرشته خیال هستم

جولان خیالات هستم

می خواهم بدانی به چه فکر می کنم

دیگر فرصت گمان نیست

نمی دانی از کجا آمده ام

نمی دانیم به کجا می رویم

مانند شاخه هایی در رودخانه

همچنان به راه خود ادامه می دهیم

اینک

تو را با خود می برم، و تو مرا

این گونه باید باشد

مرا نمی شناسی

تو هنوز هم مرا نشناخته ای

(شعر شاعر خیابان گردی که برای جسی و سلین می گوید و باید در آن کلمه «میلک شیر» بکار رفته باشد)

========================

ما به جست و جو ادامه می دهیم، رضایتمند نیستم، چه در اعماق چه در بیرون، پراکنده ایم، فقط با نگاه هایی گذرا ارتباط برقرار می کنیم ولی همچنان می دانیم که مهم نیست دنیا چقدر خالی به نظر می رسد، مهم نیست چقدر پست است و دستِ هزارم به نظر می رسد، چون هر چیزی هنوز ممکن است (قسمتی از فیلم لیز که در کلوپ شبانه می بینیم)

========================

برای آغازی دوباره، از آغاز (تصویر پایانی فیلم لیز)

========================

سرِ وقت مرا یافتی، درست سرِ وقت

پیش از آنکه بیایی، زمان چه کند بود

گم شده بودم و

بر نردِ بخته، تاس می ریختم

پل هایم همه شکسته بودند

جایی نمانده بود بروم

حالا، می شنوی؟ حالا، می دانم به کجا ره می سپارم

دیگر تردیدی ندارم

راهم را یافته ام

چرا که عشق سرِ وقت آمد

و شب های بی کسی ام را دگرگون کرد

(ترانه پایانی قسمت دوم که سلین برای جسی می خواند)

کلیه دیالوگ ها از کتاب فیلمنامه این دو فیلم ترجمه آراز بارسقیان چاپ نشر افراز انتخاب شده است.

 

ادامه مطلب / دانلود

داستانی از ریموند کارور


می‌پرسم «جیم چطوره؟» – می‌گوید پسرش، جیم کوچولو را بهار پارسال در رودخانه از دست داد. «جیم خودش را مقصر می‌داند.»

چرخ زنان

جیم سیرز چند ماه پیش که به خانه‌ام آمد تا دیوارها را برای ساختن قفسه‌ی کتاب اندازه بگیرد، شبیه مردی نبود که تنها فرزندش را در مَد رودخانه‌ی اِلوا از دست داده است. موهایش پرپشت بود، اعتماد به‌نفس  داشت، بند انگشت‌هایش را می‌شکست و وقتی که درباره‌ی ردیف قفسه‌ها و پایه‌ها حرف می‌زدیم، و رنگ چوب‌های بلوط را با هم مقایسه می‌کردیم سرشار از انرژی بود. ولی این‌جا، این شهر، شهر کوچکی است، دنیایی کوچک. شش ماه بعد، پس از آنکه قفسه‌های کتاب را ساخت، تحویلم داد و نصب‌ش کرد، پدر جیم، آقای هاوارد سیرز که «به جای پسرش کار می‌کند»، می‌آید تا خانه‌مان را نقاشی کند. او -وقتی بیشتر از آنچه در تعارفات شهرهای کوچک مرسوم است، می‌پرسم «جیم چطوره؟» – می‌گوید پسرش، جیم کوچولو را بهار پارسال در رودخانه از دست داد. «جیم خودش را مقصر می‌داند.» آقای سیرز اضافه می‌کند «اصلاً نمی‌تونه فراموشش کنه» و در حالی که صورت حساب را از توی کلاه‌ش که مارک «شروین ویلیامز» دارد در می‌آورد، اضافه می‌کند «شایدم یکمی عقل‌ش را از دست داده باشه.» وقتی هلیکوپتر با انبرک‌هایش جسد پسر جیم را گرفته بود و از توی رودخانه بیرون می‌کشید، جیم هم مجبور بوده آنجا بایستد و نگاه کند. آقای سیرز می گوید: «می‌تونین اینجوری تصور کنین که مث یه انبرک بزرگ آشپزخونه ازش استفاده کردن. که به یه کابل وصل بوده باشه. ولی خدا هم همیشه شیرین‌ترها رو می‌بره. مگه نه؟ اونم نیات اسرارآمیز خودش رو داره.» می‌خواهم نظر او را بدانم. «شما در این مورد چه فکری می‌کنین؟» می‌گوید: «نمی‌خوام فکر کنم. ما نمی‌تونیم در مورد راه و روش خدا چون و چرا کنیم. در حد ما نیست که بدونیم. من فقط می‌دونم که خدا اونو، اون کوچولو رو برده پیش خودش.» باز هم حرف می‌زند و به من می‌گوید همسر جیم بزرگه او را به سیزده کشور اروپایی برده به امید اینکه کمک‌ش کند تا فراموش کند. ولی فایده‌ای نداشته. نتوانسته فراموش کند. هاوارد می‌گوید: «ماموریت به انجام نرسید.» جیم به بیماری پارکینسن مبتلا شده است. بعد از آن نوبت چیست؟ الان از اروپا برگشته، ولی هنوز خودش را مقصر می‌داند که جیم کوچولو را آن روز صبح فرستاده بود تا ببیند فلاسک لیموناد تو ماشین بوده است یا نه. آن‌ها آن‌روز اصلا لیموناد لازم نداشتند! خدایا، خدایا، این چه فکری بود که به سرش زده بود، جیم‌بزرگه تا حالا صدبار –نه هزار بار- به خودش، و به هر کسی که هربار سر صحبت‌ش می‌نشیند این را می‌گوید. قبل از هر چیز چه می‌شد آن روز لیموناد درست نمی‌کرد! چه فکری به سرش زده بود؟ غیر از آن، چه می‌شد اگر شب قبل از آن نمی‌رفتند فروشگاه سیف‌وی خرید کنند، و آن صندوقچه لیموهای زردرنگ کنار صندوق‌های پرتقال، سیب، انگور و موز چیده نشده بود. اصلا جیم بزرگه می‌خواست کمی پرتقال و سیب بخرد، نه لیمو که لیموناد درست کند، بی‌خیال لیمو، از لیمو بدش می‌آمد –لااقل الان بدش می‌آید- ولی جیم کوچولو، او لیموناد دوست داشت، همیشه دوست داشت. او لیموناد می‌خواست.

هاوارد سیرز می‌گوید مشکل این است که هر وقت جیم بزرگه سرش را از روی دستگاهِ تراش یا چاقوی کنده‌کاری‌اش، برمی‌دارد پسرش را می‌بیند که از میان آب‌ها پایین رودخانه بیرون کشیده می‌شود و بالا می‌آید –یا می‌شود گفت، چرخ‌زنان بالا می‌آید

جیم بزرگه شاید بگوید: «بیاین یه جور دیگه به قضیه نگاه کنیم. اون لیموها از یه جایی می‌آن دیگه، مگه نه؟ شاید مثلا امپریال‌ولی یا یه جای دیگه حول و حوش ساکرامنتو، اون‌جا لیمو می‌کارن، درسته؟» آن‌ها می‌کارند و آبیاری می‌کنند و مراقبت می‌کنند و بعد کارگران مزرعه تو کیسه‌ها می‌ریزند و وزن‌شان می‌کنند و بعد توی جعبه‌ها می‌چینند و با قطار و یا کامیون می‌فرستند به این شهرِ به امانِ خدا رها شده تا آدم جز اینکه بچه‌اش را از دست بدهد کار دیگری از دست‌ش برنیاید! آن جعبه‌ها را بچه‌هایی که چندان هم از خود جیم کوچولو بزرگ‌تر نیستند از کامیون‌ها تخلیه می‌کنند. بعد، این بچه‌ها همه آن میوه‌های زرد رنگی را که بوی لیمو می‌دهند از توی جعبه‌های‌شان در می‌آورند و بیرون می‌ریزند، و بچه‌های دیگری که هنوز هم زنده هستند توی شهر پرسه می‌زنند، سالم و سرحالند، و تا دل‌تان بخواهد بزرگ شده اند. آن‌ها را می‌شویند و ضدعفونی می‌کنند. بعد آن‌ها را می‌برند به فروشگاه و توی آن صندوقچه‌ها زیر تابلوی چشم‌گیری که روی آن نوشته شده «تازگی‌ها لیموناد تازه خورده‌اید؟» می‌چینند. آن‌جور که جیم بزرگه با خودش حلاجی کرده تمام این‌ها از منشا اولیه‌اش ناشی می‌شود، از همان اولین لیمویی که توی زمین کاشته شد. اگر اصلا لیمویی روی زمین وجود نداشت، و اگر اصلا فروشگاه سیف‌وی وجود نداشت، خب، جیم هم هنوز پسرش را داشت، درست است؟ و صد البته، هاوارد سیرز هنوز نوه‌اش را داشت. می‌بینید، خیلی از آدم‌ها در این تراژدی سهیم بوده‌اند. کشاورزان و لیموچین‌ها، راننده‌های کامیون، فروشگاه‌های بزرگ سیف‌وی و… جیم‌بزرگه هم، البته، آمادگی داشت تا خودش را در این مسئولیت سهیم بداند. از همه بیشتر او مقصر بود ولی او همچنان داشت به سقوط‌ش ادامه می‌داد. هاوارد سیرز این را به من گفت. با این حال او باید یک جورهایی خودش را پیدا کند و به زندگی ادامه دهد. درست است، دل همه شکسته. چه می‌شود کرد.

همین چند وقت پیش‌ها همسر جیم‌بزرگه وادارش کرد در یک کلاس کنده‌کاری پیکره‌های کوچک چوبی توی همین شهر شرکت کند. حالا او سعی می کند پیکره‌های خرس، جغد، عقاب، مرغ دریایی و از این جور چیزها بتراشد، ولی به عقیده‌ی آقای سیرز نمی‌تواند به اندازه کافی برای هر حیوانی وقت بگذارد تا تمام‌ش کند. هاوارد سیرز می‌گوید مشکل این است که هر وقت جیم بزرگه سرش را از روی دستگاهِ تراش یا چاقوی کنده‌کاری‌اش، برمی‌دارد پسرش را می‌بیند که از میان آب‌ها پایین رودخانه بیرون کشیده می‌شود و بالا می‌آید –یا می‌شود گفت، چرخ‌زنان بالا می‌آید- شروع می‌کند به چرخیدن و چرخیدن دایره‌وار تا به آن بالا برسد، خیلی بالاتر از درخت‌های صنوبر، انبرک‌ها از پشت چنگ‌ش زده‌اند، بعد هلیکوپتر با صدای غر  و تق تق پره‌‌هایش به طرف بالای رودخانه می‌چرخد و تاب می‌خورد. حالا جیم کوچولو از روی سر جست‌وجوکنندگان که در کنار رودخانه صف کشیده‌اند رد می‌شود. دست‌هایش از دو طرف بدنش آویزان است و قطرات آب از او می‌چکد. او بار دیگر از روی سر آن‌ها، حالا نزدیک‌تر، رد می‌شود، بعد یک دقیقه پس از آن برمی‌گردد و خیلی به آرامی روی زمین قرار می‌گیرد، درست جلوی پای پدرش. مردی که حالا با دیدن همه آن‌چیزها –پسر مرده‌اش که در چنگ آن گیره‌های فلزی از توی آب بیرون کشیده می‌شود و دایره‌وار می‌چرخد و می‌چرخد و بر فراز ردیف درختان پرواز می‌کند- حالا دیگر هیچ‌چیز نمی‌خواهد جز آنکه فقط بمیرد. ولی مرگ نصیب شیرین‌ترین آدم‌ها می‌شود. او شیرینی را به یاد می‌آورد، زمانی که زندگی شیرین بود، و شیرینی که در آن زندگی نصیب‌ش شده بود.

ادامه مطلب / دانلود
پس از حق، “خرد” برترین موضوع در شاهنامه است. برای فردوسی خرد و خردمند بودن بسیار ارزشمند و دارای اهمیت است، گویی در دوره ای که تمام جامعه به نوعی خفقان، وحشت، از خودبیگانگی و خرافات دچار است، فردوسی می خواهد با تاکید بر خرد و پیروی از آن به ما بیاموزد که تنها راه نجات شما استفاده از “خرد” است.

گذری بر شاهنامه(بخش اول)

با قرار گرفتن در روزهای پایانی اردیبهشت ماه و روز بزرگداشت “فردوسی” در این ایام، تصمیم گرفتیم طی مجموعه مقالاتی گاه به گاه، مروری داشته باشیم بر داستان های زیبا و دل انگیزِ شاهنامه، امید آنکه این مجموعه مقالات، ما را هر چه بهتر با فرهنگ و اصالتمان آشنا کرده و به یادمان بیاورد که کجا بودیم و به کجا رسیدیم.

 

کجا رفت آن دانش و هوش ما                      که گشت مهرِ میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان                  کز ان سوخت جان و دلِ دوستان

 

یک باور اشتباه که متاسفانه در بین عموم جامعه و حتی افراد تحصیل کرده ما درباره فردوسی و دلیل سرودن شاهنامه وجود دارد، این است که فردوسی شاهنامه را به دستور و برای محمود غزنوی و به خاطر مقداری سکه سرود. اما فردوسی بر خلاف تمام افسانه های شایع و نوشته های تذکره نویسان نه به دستور محمود به نظم شاهنامه پرداخت و نه با او قرارداد بست که برای هر بیت دیناری زر بگیرد، تمام گله فردوسی از محمود غزنوی که تنها از او کمک مختصری برای اصلاح حال و رفعِ تنگی زندگی خود به پیرانه سری چشم داشته، این است که می فرماید:

نکرد اندر این داستان ها نگاه                                ز بدگوی و بختِ بد آمد گناه

 

و آن را هم نتیجه حسدِ بدخواهان و بخت بدِ خویش می داند و بس:

حسد برد بدگوی در کار من                                  برآشفت ازو تیز بازار من

جدای از مقدمه ، به طور کلی شاهنامه به سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیم می شود. بخش اساطیری شاهنامه از داستان کیومرث تا فریدون، بخش پهلوانی آن از داستان کاوه آهنگر تا قتل رستم و بخش تاریخی شاهنامه از اواخر عهد کیانی(ظهور اسکندر) تا شکست ایرانیان از اعراب را شامل می شود.

فردوسی هم مانند هر انسان خداپرست و کمال گرا، کتاب خود را با نام و ستایش یزدان پاک و این ابیات معروف و زیبا آغاز می‌کند.

   به نام خداوند جان و خرد                     کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای                     خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیهان و گردان سپهر                 فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برتر است             نگارنده بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را                        نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه                      که او برتر از نام و از جایگاه

                                            ….

فردوسی هم مانند هر انسان خداپرست و کمال گرا، کتاب خود را با نام و ستایش یزدان پاک آغاز می کند

فردوسی در این ابیات به نعت خدای می پردازد و به بیان بزرگی و قدرت او اشاره می کند، پس از آن به ناتوانی آدمی از درک واقعی ذات یزدان و اوامر و تکالیفی که به عهده آدمی گذاشته اشاره می کند.

پس از حق، “خرد” برترین موضوع در شاهنامه است. برای فردوسی خرد و خردمند بودن بسیار ارزشمند و دارای اهمیت است، گویی در دوره ای که تمام جامعه به نوعی خفقان، وحشت، از خودبیگانگی و خرافات دچار است، فردوسی می خواهد با تاکید بر خرد و پیروی از آن به ما بیاموزد که تنها راه نجات شما استفاده از “خرد” است.

کنون ای خردمند وصف خرد                              بدین جایگه گفتن اندر خورد

کنون تا چه داری بیار از خرد                           که گوش نیوشنده زو بر خورد

خرد بهتر از هرچه ایزد بداد                               ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای                       خرد دست گیرد به هر دو سرای

کسی کو خرد را ندارد ز پیش                         دلش گردد از گرده خویش ریش

                                   …

پس از خرد، فردوسی درباره آفرینش عالم و پس از آن آفرینش آدم ابیاتی را می سراید:

از آغاز باید که دانی درست                               سرمایه گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید                                       بدان تا توانایی آرد پدید

سرمایه گوهران این چهار                               برآورده بی رنج و بی روزگار

یکی آتشی بر شده تابناک                               میان اب و باد از برِ تیره خاک

                                   ….

فلک ها یک اندر دگر بسته شد                        بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ               زمین شد به کردار روشن چراغ

چو دانا توانا بد و دادگر                               ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر

در تمامی این بیست و پنج بیت، فردوسی درباره آفرینش هستی و قدرت خداوند صحبت می کند. پس از آن، پانزده بیت در مورد آفرینش آدم سخن می گوید.

چو زین بگذری مردم آمد پدید                        شد این بندها را سراسر کلید

سرش راسنت بر شد چو سرو بلند                        به گفتار خوب و خرد کاربند

پذیرنده هوش و رای و خرد                               مر او را دد و دام فرمان برد

ز راه خرد بنگری اندکی                                  که معنی به مردم چه باشد یکی

در این ابیات فردوسی درباره جایگاه آدمی در آفرینش و اینکه اشرف مخلوقات باید به مقام خود  آگاه باشد، صحبت می کند.

پس از این ابیاتی درباره آفرینش خورشید وماه و سپس در وصف حضرت رسول می سراید:

ترا دانش و دین رهاند درست                 در رستگاری ببایدت جست

وگر دل نخواهی که باشد نژند                نخواهی که دایم بوی مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوی                  دل از تیرگیها بدین آب شوی

در بخش های بعدی درباره فراهم آوردن شاهنامه، داستان دقیقی شاعر، بنیاد نهادن کتاب، داستان ابومنصور و ابیاتی هم درباره محمود غزنوی می سراید.

و پس از این به بخش اول شاهنامه، یعنی بخش اساطیری رسیده که با داستان کیومرث شروع می شود.

 

ادامه دارد…

ادامه مطلب / دانلود

 

داستان های آموزنده خرداد ۹۲

ترفند محبت

روزی روزگاری درسرزمینی دهقانی و شکارچی باهم همسایه بودند.
شکارچی سگی داشت که هر بار از خانه شکارچی فرار میکرد و به مزرعه و آغل دهقان میرفت و خسارتهای زیادی به بار می آورد.
هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی میرفت و شکایت از خسارت هائی که سگ او به وی وارد آورده میکرد.
هر بار نیز شکارچی با عذر خواهی قول میداد که جلوی سگش را بگیرد و نگذارد دیگر به مزرعه وی برود.
مرتبه بعد که همین حادثه اتفاق افتاد ، دهقان که دیگه از تکرار حوادث خسته شده بود ، بجای اینکه پیش همسایه اش برود و شکایت کند ، سراغ قاضی محل رفت تا از طریق قانون شکایت کند…
در محل قاضی هوشمندی داشتند
شکارپی برای قاضی ماجرا را تعریف کرد.
قاضی به وی گفت من میتوانم حکم صادر کنم و همسایه را مجبور کنم و با زور تمام خسارت وارد آمده به شما پرداخت کند.
ولی این حکم دو نکته منفی دارد.
یکی احتمال اینکه که باز هم این اتفاق بیفتد هست،
دیگر اینکه همسایه ات با شما بد شده برای خودت یک دشمن ساخته ای.
آیا میخواهی در خانه ای زندگی کنی که دشمنت در کنار شما و همسایه شما باشد؟
راه دیگری هم هست
اگر حرف هائی را که به شما میزنم اجرا کنی احتمال وقوع حادثه جدید خیلی کمتر و در حین حال از همسایه ات بجای دشمن یک دوست و همیار ساخته ای.
وی گفت اگر اینطور است حرف شما را قبول میکنم و به مزرعه خویش رفت و دوتا از قشنگترین بره های خودش را از آغلش بر داشت و به خانه شکارچی رفت. دهقان در زد، شکارچی در را باز کرد و با قیافه عبوسی به وی گفت دیگه سگ من چکار کرده؟
دهقان در جواب، به شکارچی گفت من آمدم از شما تشکر کنم که لطف کردید و سعی کردید جلوی سگ تان را بگیرید که به مزرعه من نیاید.
بخاطر اینکه من چندین مرتبه مزاحم شما شده ام دوتا بره به عنوان هدیه برای فرزندان شما آوردم.
شکارچی قیافه اش باز شد و شروع به خنده کرد و گفت نه شما باید ببخشید که سگ من به مزرعه شما آمده.
با هم خداحافظی کردند وقتی داشت به مزرعه اش برمی گشت صدای شادی و خوشحالی فرزندان وی را از گرفتن هدیه ای که به آنها داده بود را می شنید.
دهقان روز بعد دید همسایه اش خانه کوچکی برای سگش درست کرده که دیگه نتواند به مزرعه وی برود.
چند روز بعد شکارچی به خانه دهقان آمد و دوتا بز کوهی که تازه شکار کرده بود را به عوض هدیه ای که به وی داده بود داد و با صورتی خندان گفت چقدر فرزندانش خوشحالند وچقدر از بازی با آن بره ها میبرند و اگر کاری در مزرعه دارد با کمال میل به وی کمک خواهد کرد.

 

 

چشم خوش بین

چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم،
سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد.
دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!
گفتم نمیدونم کیو میگی!
گفت …
.
همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم!
بازم نفهمیدم منظورش کی بود!
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه…
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه…
چقدر خوبه مثبت دیدن…
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم…
شما چی فکر میکنید؟
چقد عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم”

ادامه مطلب / دانلود

 

از برکات صلوات

از برکات صلوات

در میان بنى اسراییل، شخصى کشته شد که قاتل او معلوم نبود، خداوند وحى فرستاد که گاوى را با صفات مخصوصى کشته، یکى از اعضاى او را بر بدن مقتول بزنند تا او خبر از قاتل خود دهد. آن گاو نزد جوانى از بنى اسراییل بود که خداوند به این جوان عنایت کرد و صلوات را به او تعلیم داده بود.

آن جوان در خواب دید که به او امر شد که گاوش را نفروشد، مگر به امر مادرش . آن جوان از خواب برخاست، بنى اسراییل نزد او آمدند تا گاو را از او بخرند، مادر جوان گفت: باید پوست این گاو را پر از طلا کنید تا آن را به شما بفروشیم . آنها راضى شده، گاو را خریدند، سپس او را کشته و یکى از عضوهاى بدنش را بر پیکره مرده زدند. آن مرده زنده شد و خبر داد که قاتل او پسر عمویش است .

بنى اسراییل گفتند: نمى‌دانیم که کدام عجیب‌تر است: زنده شدن این جوان یا ثروتمند شدن این مرد.

خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى کرد که: به بنى اسراییل بگو که اگر مى‌خواهند زندگى دنیایى آنها نیکو گردد و در آخرت نیز بهشت نصیب آنها گردد، ذکرى را بگویند که این جوان بدان تمسک جست و آن صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام مى‌باشد.

آن جوان به موسى (علیه السلام) گفت: من چگونه این اموال را از شر حسودانم و دشمنانم حفظ نمایم؟

موسى گفت: بر اموالت صلوات بر محمد و اهل بیت طاهرینش بفرست تا خداوند ضرر هر دشمن و حسودى را از تو دفع نماید.

بنى اسراییل نزد موسى آمدند و گفتند: ما همه اموال خود را به این جوان بخشیدیم، دعایى کن که خداوند نیز به ما روزى گسترده عنایت فرماید.

موسى گفت: شما نیز به انوار مقدس اهل بیت توسل جویید و بر محمد و اهل بیت او صلوات بفرستید. آنها نیز چنین کردند، سپس حق تعالى وحى فرستاد به موسى (علیه السلام) که: در فلان خرابه هزاران دینار طلا وجود دارد، آن را میان خود قسمت نمایید.

این فراوانى مال، به سبب برکت صلوات بر محمد و اهل بیت او حاصل شد.

ادامه مطلب / دانلود

 

آموزش تیمم

شرطهای تیمم:

۱ـ داشتن عذر سفر یا مرض.

۲ـ رسیدن وقت نماز.

۳ـ جستن آب و نیافتن آن.

۴ـ به کار بردن آب دشوار باشد. (برای مسائلی از قبیل: خطر جانی، فلج شدن عضوی از بدن، ترس از درنده، کوچ کردن قافله و نرسیدن به آن، ترس از دزد و …)

۵ـ احتیاج به آب در دسترس، برای آشامیدن خود یا حیوان.

۶ـ خاک مورد استفاده پاک، و دارای گرد باشد. ( اگر گچ یا شن با آن مخلوط شده باشد استفاده از آن برای تیمم روا نیست.)

ـ فرضهای تیمم:

۱ـ نیت.

۲ـ مسح صورت.

۳ـ مسح دو دست تا انتهای آرنج.

۴ـ رعایت ترتیب موارد بالا.

ـ سنتهای تیمم:

۱ـ گفتن بسم الله.

۲ـ جلو انداختن طرف راست بر چپ.

۳ـ موالات. (پشت سر هم و بدون فاصله)

 ـ مبطلات تیمم:

۱ـ هر آنچه که وضو را باطل می‌کند تیمم را نیز باطل می‌کند.

۲ـ دیدن آب در غیر وقت نماز. ( کسیکه هنوز داخل نماز نشده است اگر آب را ببیند تیمم وی باطل می‌شود.)

۳ـ کفر کردن.

* تیممبدل از وضو و تیمم بدل از غسل در کیفیت انجام عمل با هم فرقی ندارند، تفاوت آنها فقط در نیت است. اگر بدل از وضو باشد نیت تیمم بدل از وضو آورده می‌شود و اگر بدل از غسل باشد بدل از غسل آورده می‌شود. برای تیمم باید دو بار کف هر دو دست بر خاک زده شود. برای پشت هر دو دست با سینه انگشتان و برای روی هر دو دست با کف دست مسح صورت می‌گیرد.

* کسیکه یکی از اعضای وضویش را پانسمان کرده باشد، اگر هنگام پانسمان وضو داشته باشد، اول آن را مسح کند، (دست تر بر محل پانسمان بکشد) سپس تیمم کرده و نماز را به جا آورد و اعاده آن واجب نیست، اما اگر در هنگام پانسمان وضو نداشته باشد باید زمانی که پانسمان را برداشت آن را اعاده کند (نماز را دوباره بخواند).

 * برای به جا آوردن هر نماز فرضی تیمم جداگانه لازم است، اما با یک تیمم میتوان هر اندازه که بخواهیم نماز سنت بخوانیم.

آموزش تیمم

ادامه مطلب / دانلود

اگر حاجت دارید بخوانید

در کتاب منتخب التواریخ آمده است: نام مبارک حضرت قمر بنی هاشم که عباس است، به شمار ابجد می شود ۱۳۳ و آنکه می گویند:

یکی از ختم های تجربه شده این است که ۱۳۳ مرتبه این عبارت را بخوانند حاجتشان روا خواهد شد:
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام

اگر کسی حاجت مهمی داشته باشه در مکان خلوتی بنشیند بدون اینکه با کسی صحبت کند (پانصد و سی بار) این صلوات را بفرستد.

اَ للّهُمَّ صَـَـلِّ عَلی فاطِـمَـهََََ وَ اَبیهاوَ بَـعْـلِهاوَ بَنیها بِعَـدَدِ ما اَحاطَ بِه عِـلْمُکْ

حاجتش برآورده میشود ان شاء الله.

روایت شده که مردی خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) شکایت کرد از دیر شدن جواب دعایش فرمود:

چرا نمی‌خوانی دعای سریع‌الاجابه را پرسید که آن کدام دعا است فرمود بگو:

اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِاِسْمِکَ الْعَظیمِ الْأَعْظَمِ الْأجَلِّ الْأَکْرَمِ الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهانِ الْمُبینِ

الَّذی هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ وَ نُورٌ فی نُورٍ وَ نُورٌ عَلی کُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ فَوْقَ کُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ تُضیی‌ءُ بِهِ کُلُّ ظُلْمَهٍ وَ

یُکْسَرُ بِهِ کُلُّ شِدَّهٍ وَ کُلُّ شَیْطانٍ مَریدٍ وَ کُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ لاتَقَرُّبِهِ اَرْضٌ وَ لایَقُومُ بِهِ سَماءٌ وَیَاْمَنُ بِهِ کُلُّ

خائِفٍ وَیَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ کُلِّ ساحِرٍ وَبَغْیُ کُلِّ باغ وَحَسَدُ کُلُّ حاسِدٍ وَیَتَصَدَّعُ لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّوَ الْبَحْرُ وَیَسْتَقِلُّ

بِهِ الْفُلْکُ وَ حَتّی حینَ یَتَکَلَّمُ بِهِ الْمَلَکُ فَلایَکُونُ لِلْمَوْجِ عَلَیْهِ سَبیلٌ وَ هُوَ اسْمُکَ الْأَعْظَمُ الْأَعْظَمُ الْأَجَلُّ

الْأَجَلُّ النُّورُ الْأَکْبَرُ الَّذی سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ وَاسْتَوَیْتَ بِهِ عَلی عَرْشِکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ وَ

اَسْئَلُکَ بِکَ وبِهِمْ اَنْ تُصَلَّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَکَذا.

به جای کذا و کذا حاجت بخواهد.

ادامه مطلب / دانلود

کلید گره گشای کار جوانان

برای گشایش در کار و فتح و قوت کسب هرکس2 بار صلوات بفرستد و الم نشرح و آیه الکرسی را هر کدام 2

بار بخواند و از انگشت کوچک تا بزرگ عقد کند (ببندد) البته تاثیر عجیبی خواهید دید.

و نیز برای گشایش کار آیه الکرسی بعد از هر نماز خوانده شود.

سوره قدر 10 بار بعد از نماز صبح خوانده شود.

ادامه مطلب / دانلود

 

وصیت‎نامه حضرت علی علیه‎السلام

چشمان مولا بسته شد آهسته آهسته

دگر علی از دست این مردم شده خسته

 

وصیت‎نامه حضرت علی(علیه‎السلام): از وصایاى حضرت علی(علیه‎السلام) در واپسین دم حیات مى‎توان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

این آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مى‎کند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎کند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریکى براى او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم .

 

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى‎کنم :

 

۱- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.

 

۲- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو مى‎کند، فساد و اختلاف است .

 

۳- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎کند.

 

۴ –خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

 

۵- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مى‎خواهند آنها را در ارث شریک کند.

 

۶- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشى گیرند.

 

۷- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست .

 

۸- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.

 

۹- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.

 

۱۰- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهى را خاموش مى‎کند.

 

۱۱- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.

 

۱۲- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است .

 

۱۳- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریک خود سازید.

 

۱۴- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود.

 

۱۵- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.

 

۱۶- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است .

 

۱۷- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

 

۱۸- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کناره‎گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.

 

۱۹- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهیزید.

 

در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.۲۰- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است .

 

خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما … .(۱)

 

از علامه امینی پرسیدم: آخرین ذکرى که على(علیه‎السلام) بر زبان مبارک جارى فرمود چه بود؟

 

مى‎فرماید: بعضى مى‎گویند پس از وصیتى که ذکر آن رفت امام علی(علیه‎السلام) لحظه‎اى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود.

چنانکه بعضى دیگر گفته‎اند۲) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.(۳)
البته گروهى دیگر ذکر کرده‎اند(۴) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون،(۵) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (۶) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوا و پرهیزکارى گذراندند و مردمى که همواره کار نیک مى‎کنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله .

امشب طبیب آمد بر سر مولا

زخم سر وا کرد و سر تکان داد

با سر تکان دادن عمه ی سادات

ناگهان از هوش رفت و جان داد

ادامه مطلب / دانلود

 

ولادت امام علی(ع)

لادت و حسب و نسب

بنا بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه ۱۳ رجب در سال سى‏ام عام الفیل (۱) بطرز عجیب و بیسابقه‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجه الاسلام نیر گوید:

 

اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏
بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏
گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب‏
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست

 

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر این على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (۲)

اما ولادت این کودک مانند ولادت سایر کودکان بسادگى و بطور عادى نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است مادر این طفل خدا پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى میکرد و پیوسته بدرگاه خدا مناجات کرده و تقاضا مینمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند زیرا تا باین کودک حامل بود خود را مستغرق در نور الهى میدید و گوئى از ملکوت اعلى بوى الهام شده بود که این طفل با سایر موالید فرق بسیار دارد.

شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده‏اند که گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین در حالیکه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من بتو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمده‏اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است بحق آنکه این خانه را ساخته و بحق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، یزید بن قعنب گوید ما بچشم خوددیدیم که خانه کعبه از پشت(مستجار) شکافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالیکه امیر المؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامیکه در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأدیبش کردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بتها را از خانه من میشکند و اوست که در بام خانه‏ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسیکه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند. (۳)

 

و چنین افتخار منحصر بفردى که براى على علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است و این سخن حقیقتى است که اهل سنت نیز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانکه ابن صباغ مالکى در فصول المهمه گوید:

 

و لم یولد فى البیت الحرام قبله احد سواه و هى فضیله خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکرمته. (۴)

 

یعنى پیش از آنحضرت احدى در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او واین فضیلتى است که خداى تعالى به على علیه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند.

 

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسمیه آنحضرت بعلى چنین نوشته شده است که چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسینه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پیشگاه خداوند تعالى چنین مناجات نمود.

 

یا رب هذا الغسق الدجى‏
و القمر المبتلج المضى‏ء
بین لنا من حکمک المقضى‏
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (۵)

 

هاتفى ندا کرد:

خصصتما بالولد الزکى‏
و الطاهر المنتجب الرضى‏
فاسمه من شامخ على‏
على اشتق من العلى (۶)

 

علماى بزرگ اهل سنت نیز در کتب خود بهمین مطلب اشاره کرده‏اند و محمد بن یوسف گنجى شافعى با تغییر چند لفظ و کلمه در کفایه الطالب چنین مینویسد که در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و این دو بیت را گفت.

 

یا اهل بیت المصطفى النبى‏
خصصتم بالولد الزکى‏
ان اسمه من شامخ العلى‏
على اشتق من العلى (۷)

 

و در بعضى روایات آمده است که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پیش از اینکه بوسیله نداى غیبى نام او على گذاشته شود) نام کودک را حیدر نهاد و هنگامیکه او را قنداق کرده بدست شوهر خود میداد گفت خذه فانه حیدره و بهمین جهت آنحضرت در غزوه خیبر بمرحب پهلوان معروف یهود فرمود:
انا الذى سمتنى امى حیدره
ضرغام اجام و لیث قسوره (۸)

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حیدر جزو سایر القاب بر او اطلاق گردید و از القاب مشهورش حیدر و اسد الله و مرتضى و امیر المؤمنین و اخو رسول الله بوده و کنیه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

 

همچنین خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نیز از روایات گذشته معلوم میشود که آنها در جاهلیت موحد بوده و براى تعیین نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولین گروهى است که به آنحضرت ایمان آورد و بمدینه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پیراهن خود را براى کفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقین فرمود و دعا نمود. (۹)

 

و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بدو ایمان آورده و چون شیخ و رئیس قریش بود لذا ایمان خود را مصلحه مخفى مینمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان که آیا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حالیکه میگفت:

 

و قد علموا ان ابننا لا مکذب‏
لدینا و لا یعبأ بقول الا باطل

 

یعنى مشرکین مکه دانستند که فرزند ما(محمد صلى الله علیه و آله و سلم) نزد ما مورد تکذیب نیست و بسخنان بیهوده اعتناء نمیکند مثل ابوطالب مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را در دل مخفى نگهمیداشتند و ظاهرا مشرک بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق علیه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب کهف است که در دل ایمان داشتند و ظاهرا مشرک بودند و خداوند دو پاداش (یکى براى ایمان و یکى براى تقیه) بآنها داد. (۱۰)

 

اشعار زیادى از ابوطالب در مدح پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مانده است که اسلام وى از مضمون آنها کاملا روشن و هویداست چنانکه به آنحضرت خطاب نموده و گوید:

 

و دعوتنى و علمت انک ناصحى‏
و لقد صدقت و کنت قبل امینا
و ذکرت دینا لا محاله انه‏
من خیر ادیان البریه دینا (۱۱)

 

بحضرت صادق عرض کردند که(اهل سنت) گمان کنند که ابوطالب کافر بوده است فرمود دروغ گویند چگونه کافر بود در حالیکه میگفت:

 

ألم تعلموا انا وجدنا محمدا
نبیا کموسى خط فى اول الکتب (۱۲)

 

شیخ سلیمان بلخى صاحب کتاب ینابیع الموده درباره ابوطالب گوید:

و حامى النبى و معینه و محبه اشد حبا و کفیله و مربیه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابیاتا کثیره و شیخ قریش ابوطالب. (۱۳)

 

یعنى ابوطالب که رئیس و بزرگ قریش بود حامى و کمک پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و او را بسیار دوست داشت و کفیل معیشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زیادى سروده است.(درباره اثبات ایمان ابوطالب مطالب زیادى در کتب دینى‏نوشته شده و کتابهاى مستقلى نیز مانند کتاب ابوطالب مؤمن قریش برشته تألیف در آمده است) .

بارى ولادت على علیه السلام در اندرون کعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشید و شعراى عرب و عجم در اینمورد اشعار زیادى سروده‏اند که در خاتمه این فصل بچند بیت از سید حمیرى ذیلا اشاره میگردد.

 

ولدته فى حرم الاله امه‏
و البیت حیث فنائه و المسجد
بیضاء طاهره الثیاب کریمه
طابت و طاب ولیدها و المولد
فى لیله غابت نحوس نجومها
و بدت مع القمر المنیر الاسعد
ما لف فى خرق القوابل مثله‏
الا ابن امنه النبى محمد (۱۴)

 

مادرش او را در حرم خدا زائید در حالیکه بیت و مسجد الحرام آستانه او بود.

آن مادر نورانى که لباسهاى پاکیزه ببر داشت و خود پاکیزه بود و مولود او و محل ولادت نیز پاکیزه بود.

 

در شبى که ستاره‏هاى منحوسش ناپیدا بوده و سعیدترین ستاره بهمراه ماه پدید آمده بود .

 

قابله‏هاى(دنیا) هیچ مولودى را مانند او لباس نپوشاینده‏اند(یعنى هرگز مولودى مانند او بدنیا نیامده) بجز پسر آمنه محمد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم.

ادامه مطلب / دانلود

دعای سجده برای وسعت رزق و روزی

امام باقر علیه السّلام فرمود: برای وسعت رزق از خداوند در نماز واجب پس از ذکر سجده این دعا خوانده شود:

«یا خَیرَ المَسؤُولینَ، وَ یا خَیرَ المُعطینَ، اُرزُقنی وَ ارزُق عَیالی مِن فَضلِکَ الواسِع فَانَّک ذُو الفَضل العَظیم؛ ای بهترین سؤال شدگان، ای بهترین بخشندگان، از فضل و فزونی خود روزی من و عیالم را برسان، چه اینکه تو دارای فضل و فزونی بزرگ هستی.»

 

ادامه مطلب / دانلود

آشنایی با شاهنامه شاه تهماسب

شاهنامه شاه تهماسب را باید نفیس‌ترین شاهنامه موجود نام نهاد که در کارگاه هنری شاه تهماسب صفوی و به دستور او در مدت 20 سال گردآوری و سپس با نیت دستیابی به صلح پایدار به سلطان عثمانی اهدا شد.

بعد از مدتی این اثر نفیس توسط خانواده رچیلد – یکی از ثروتمندان معروف انگلیسی – خریداری شد که پس از مرگ رچیلد پدر، از سوی وراث او به شخصی به نام هوتون فروخته شد.

در زمان حکومت پهلوی دوم و بر اساس پیشنهاد هوتون، هیئتی ایرانی برای بازدید از این کتاب انتخاب شدند که این هیئت موافق خرید کتاب به مبلغ بیست میلیون دلار نبودند.

پس از مرگ هوتون، ورثه حدود 77 قطعه از تصاویر مینیاتوری کتاب شاهنامه را بابت مالیات بر ارث به موزه مترو پولیتن واگذار کردند. تعداد دیگری از این مینیاتورهای نفیس نیز در حراج های ساتبی و کریستی به فروش رفتند و باقی این مجموعه که شامل متن کامل شاهنامه و حدود 117 تصویر همراه با قاب است، در زمان ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی توسط زنده‌یاد  دکتر حسن حبیبی معاون رییس جمهور، با تابلوی دکونینگ نقاش آمریکایی، از موزه هنرهای معاصر ایران معاوضه شد.

آخرین برگ فروخته شده از این مجموعه نفیس  برگرفته از اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی در گالری ساتبی از سلطان محمد نقاش که متعلق به پروفسور ولش استاد دانشگاه هاروارد در رشته هنرهای زیبا بوده، به مبلغ تقریبی 12 میلیون و 500 هزار پوند به فروش رسیده است.

آشنایی با شاهنامه شاه تهماسب

تصویری از یکی از برگ های شاهنامه شاه تهماسب که کشته شدن خسرو پرویز در آن تصویرگری شده است

این شاهنامه 12 سال در دانشگاه هاروارد مورد مطالعه و تحقیق بوده و با توجه به اینکه هیچ‌ یک از تابلوها دارای امضا نیستند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته تا مشخص شود که هر اثر، متعلق به کدام هنرمند بوده است. در سال 1981 و پس از گذشت 12 سال این کتاب در دو مجلد توسط دانشگاه هاروارد در 700 نسخه شماره شده به طبع رسید، که از این نسخ مطبوع تعداد اندکی به چاپ رسید. همچنین خلاصه‌ای از کتاب به همراه مجموعه کامل مینیاتورهای شاهنامه شاه تهماسب به سه زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی با تصاویر کامل رنگی توسط موزه متروپولیتن و دانشگاه ییل به چاپ رسیده است.

ادامه مطلب / دانلود
در روزگاری که زنان از ترس برخوردهای حکومتی، سواد دار بودنشان را پنهان می کردند، «مزین السلطنه» اولین نشریه زنانه ایران را راه اندازی کرد. هفته نامه‌ای هشت صفحه ای که در داخل و خارج از کشور منتشر می شد و اگرچه عمر کوتاهی داشت اما تحول بزرگی در دوران مشروطه به حساب می آمد.

به گزارش آلامتو به نقل از مجله مهر: نقل است که ناصرالدین شاه قاجار از سواد داشتن زنان دل خوشی نداشت و برخی از همسران او که می توانستند بخوانند و بنویسند، سوادشان را از شاه پنهان می کردند. مریم عمید، ملقب به مزین السلطنه در چنین فضایی پیش قدم تاسیس یک مدرسه دخترانه شد و بعدها نشریه ای را منتشر کرد که برای اولین بار در تاریخ ایران، مدیر مسئول آن زن بود.

مزین السلطنه که دختر میر سیدرضی رئیس‌الاطباء پزشک قشون ناصرالدین شاه بود تحصیلات خود را نزد پدرش یاد گرفت و به دلیل حضورش در خانواده ای تحصیلکرده و با سواد و داشتن ذهنی جستجوگر و علاقمند، از برخی تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه و جهان آن روزگار مطلع شد و چون علاقه زیادی هم به آموختن علوم جدید داشت به خواندن زبان فرانسه و آموزش عکاسی مشغول شد.

او که در واقع اولین زن روزنامه نگار ایران است البته اولین نشریه ای که از طرف زنان در ایران منتشر شد نشریه “دانش” نام داشت که در سال ۱۲۸۹ ه- ش توسط “خانم دکتر کحال” همسر میرزا حسین‌خان کحال انتشار ‌یافت. این نشریه در تهران منتشر ‌شد که هفته‌ای یک بار و در هشت صفحه با قطع رحلی و چاپ سربی چاپ می‌شد و علاوه بر ایران در سایر کشورها هم منتشر می‌شد که بعد ازیک سال متوقف شد.

اولین روزنامه نگار زن ایران که بود؟

مریم عمید ملقب به مزین السلطنه اولین نشریه زنانه ایران را منتشر کرد

شکوفه ای برای زنان

 

دو سال بعد از تعطیلی “دانش” در سال ۱۳۹۲ ه- ش مریم عمید نشریه ای با عنوان شکوفه منتشر کرد که در واقع این نشریه به عنوان اولین نشریه زنان در ایران شناخته شده است، مزین السلطنه که در شانزده سالگی ازدواجی ناموفق با عمادالسلطنه سالور یکی از شاهزادگان قجر داشت چند سال بعد با قوام‌الحکماء از روشنفکران زمان ازدواج و صاحب دو فرزند شد. همسرش یکی از مشوقان او برای کارهای فرهنگی‌اش بود. پس از فوت قوام‌الحکماء، او دیگر ازدواج نکرد و تمام وقت خود را صرف امور فرهنگی کرد.

 

او در سال ۱۳۳۰هـ ق مدرسه‌ای دخترانه با نام “مزیّنیّه” تاسیس کرد. مریم عمید برای ترویج و تشویق تحصیل در سطوح مختلف جامعه، در مقابل دو شاگرد که شهریه پرداخت می‌کردند یک شاگرد مجانی نام‌نویسی می‌کرد و با خانواده‌ها قرار می‌گذاشت که تا پایان دوره تحصیل حق بیرون آوردن بچه‌ها را از مدرسه ندارند.

 

این مدرسه دارای دو شعبه بود. یکی دارالعلم بود که علوم مختلف از جمله خواندن و نوشتن فارسی، عربی، فرانسه، تاریخ، جغرافیا و ریاضیات در آن تدریس می‌شد و دختران در آخر سال تحصیلی توسط وزارت معارف امتحان می‌دادند و پس از کسب موفقیت در امتحانات مدرک می‌گرفتند. این مدرسه در کنار باغ آصف‌الدوله قرار داشت. مدرسه دوم دارالصنایع بود و در آن دختران هنر و فنون از جمله خیاطی، قالی‌بافی، جوراب‌بافی و زردوزی… را فرا می‌گرفتند. این مدرسه در محله آب منگل واقع بود.معلمین این دو مدرسه همه تحصیل‌کرده و ازهنرمندان زمان خود بودند.

 

در واقع مزین السلطنه در کنار مدیریت مدرسه، به فعالیت مطبوعاتی خود که همان انتشار نشریه شکوفه بود ادامه داد، سرآغاز این نشریه با این بیت آغاز می شد:

 

باد آمد و بوی عنبر آورد                              بادام شکوفه بر سر آورد

 

روی صفحه اول این نشریه نوشته شده بود: “صاحبه امتیاز و مدیر مسئوله مزین السلطنه صبیه مرحوم آقا میرزا سید رضی رئیس الاطبا، روزنامه ایست اخلاقی، ادبی، حفظ الصحه اطفال، خانه داری، بچه داری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان راجع به مدارس نسوان عجالتا گاهی دو نمره طبع می شود.”

 

از نسخ و نستعلیق تا کاریکاتور

 

نشریه شکوفه در سال ۱۳۳۰ اولین شماره‌اش به چاپ رسید و به مدت چهار سال (۷۷ شماره) تقریباً هر دو هفته یک بار منتشر می‌شد. این نشریه در چهار صفحه با خط نسخ نوشته می‌شد که از شماره پنجم نگارش آن نستعلیق شد و از سال دوم به بعد با حروف سربی به چاپ رسید. در صفحه آخر یک کاریکاتور داشت که مرتبط با موضوع هر شماره بود.

 

 کاریکاتورها از سال سوم به بعد چاپ نشد. انتشار نشریه با شروع جنگ جهانی اول نظم خود را از دست داد. مطالب شکوفه اعم از خبر، مقاله و کاریکاتورها، همگی برای تشویق به تعلیم وتربیت دختران، مبارزه با خرافه، رمال و فال‌گیری، طب خانگی در مقابل طبیبان تحصیل‌کرده، آموزش های صحیح بهداشتی، آداب معاشرت، فعالیتهای اجتماعی و… بود. مزین‌السلطنه در کنار مقالاتی که برای آموزش زنان داشت پیامها و آموزه‌هایی نیز برای مردان داشت و همیشه آنها را در احترام گذاشتن به زنانشان تشویق می‌کرد و زن و مرد را در زندگی خوب همراه و درکنار یکدیگر می‌دید.

 

بولتن انجمن همت

 

مریم عمید علاوه بر این فعالیت ها از اعضا “انجمن همت خواتین” هم بود. این انجمن در سال ۱۳۲۳ه ق توسط مدیران مدارس دخترانه به ریاست خانم نورالدجی تأسیس و هدف آن مبارزه با اجناس خارجی و منع واردات این محصولات بود. یکی از تحریم ها منع خرید منسوجات خارجی بود، قرار بر این شد که تمامی مدارس دخترانه اعم از معلمین و دانش‌آموزان همگی از پارچه‌های ایرانی استفاده کنند و هر کس سرپیچی کرد از مدرسه اخراج شود و هیچ مدرسه دیگری نام آن دانش‌آموز را ننویسد. به این ترتیب در عرض یک ماه حدود پنج هزار نفر به این تحریم پیوست. مزین‌السلطنه در نشریه شکوفه فعالیت ها و سخنرانی های مربوط به این انجمن را انعکاس می‌داد و این نشریه به عنوان سخنگوی انجمن فوق درآمده بود. او در گسترش این تفکر نقش بسزایی داشت.

 

به جنگ خرافات

 

نشریه شکوفه بیش از هر چیز روی تربیت دوشیزگان و اخلاق زنان و مدارس زنانه تمرکز داشت. اما برای تعیین روش این نشریه باید دوران انتشار آن را به دو قسمت تقسیم کرد، در حالی که شکوفه از آغاز انتشار تا شماره ۱۰ سال دوم بیشتر مقالات خود را به ترویج علوم و فرهنگ در بین زنان، طراز اداره مدرسه، وضع مدارس دخترانه و چگونگی پیشرفت آنان اختصاص داد از شماره ۱۰ تا پایان انتشارش به صورت ارگان انجمن همت خواتین و مدیران مدارس نسوان در آمد و به بسط و تبلیغ نظرهای انجمن پرداخت.

 

در این زمان همچنان که محتوای مقالات سیاسی تر می شد، مسائلی چون استقراض از دولت های خارجی، امتیازاتی را که بدون شک در مقابل باید به دول تسلیم کرد، استقلال ملی، مبارزه با نفوذ بیگانگان و وظایف زنان را در این باره مطرح کرد و در حالی که بر کوشش زنان در راه اعتلای وطن تاکید می کرد. آنها را در این راه همپای مردان می دانست. به هر روی در هر دو نیمه، موضوع مدارس نسوان و تحصیل زنان مضمون همیشگی نوشته های شکوفه را به خود اختصاص می داد.
بعد از سواد آموزی مبارزه با خرافات رایج و تقبیح آداب و رسوم و عقاید عقب افتاده متداول در میان زنان از دیگر مباحث مهم این نشریه بود. شکوفه همچنین وضعیت زنان در دیگر نقاط دنیا به ویژه در اروپا را مطرح کرد و آن را از اساسی ترین راه های آگاهی یابی زنان در ایران دانست .به این ترتیب با توجه به این که روزنامه شکوفه بیشتر در مدارس دخترانه دربین مدیران و آموزگاران و دانش آموزان زن انتشار می یافت، اهمیت تاثیر مستقیم آن در بین زنان آن روزگار انکار ناپذیر بوده است.

 

اولین روزنامه نگار زن ایران که بود؟

 

وقتی مزین استکان های نقره را فروخت

 

مزین السلطنه اگرچه زن روشنفکری بود که فعالیت های اجتماعی اش، او را به چهره ای مبارز در دوره مشروطه تبدیل می کرد، با این حال زنی بود که زندگی شخصی اش را با تمام مختصات عرفی زنانه حفظ کرده بود؛ تمام کارهای خانه اش را خودش به تنهایی انجام می داد و در راه توسعه و ادامه انتشار روزنامه که در آن زمان ناشر افکار مترقی زنان به حساب می آمد، از هیچ کوششی دریغ نکرد.

 

حتی به گفته یکی از نزدیکان مریم عمید او یک بار تمام جا استکان های نقره خود را فروخت تا بتواند مخارج چاپ نشریه شکوفه را بپردازد و در اثر عشق و علاقه مفرط در این راه کلیه اموال و دارایی خود را صرف کارهای اجتماعی و فرهنگی کرد.

 

مریم خانم مزین‌السلطنه عمید در سال ۱۳۳۷ه ق / ۱۲۹۸ه- ش در اوج فعالیت های خود در سفری که به سمنان داشت بر اثر عارضه قلبی درگذشت. اما با مرگ او نه تنها از حضور زنان در عرصه های اجتماعی کم نشد بلکه اقدامات ماندگار او به عنوان یک زن در آن دوران خفقان شروعی شد برای حضور زنان دیگری که از اندرونی ها بیرون آمدند و در عرصه های مختلف خود را چنان نشان دادند که تا به حال نامشان ماندگار مانده است.

ادامه مطلب / دانلود

صفحه 127 از 130«...100110120 قبلی 126127128 بعدی ...»
css.php