کد خبر : 220871 تاریخ انتشار : سه شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۱

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 19 – تمجید از سخاوت شاهزاده

پادشاهى از دنیا رفت و ملک و گنج فراوانى نصیب فرزندش شد، شاهزاده دست کرم و سخاوت گشود و به سپاهیان و ملت، نعمت فراوان بخشید: نیاساید مشام از طبله عود بر آتش نه که چون عنبر ببوید بزرگى بایدت بخشندگى کن که دانه تا نیفشانى نرود یکى از همنشینان …

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 19 – تمجید از سخاوت شاهزاده

پادشاهى از دنیا رفت و ملک و گنج فراوانى نصیب فرزندش شد، شاهزاده دست کرم و سخاوت گشود و به سپاهیان و ملت، نعمت فراوان بخشید:

نیاساید مشام از طبله عود

بر آتش نه که چون عنبر ببوید

بزرگى بایدت بخشندگى کن

که دانه تا نیفشانى نرود

یکى از همنشینان کم عقل به عنوان نصیحت به شاهزاده گفت: شاهان گذشته با سعى و تلاش این ثروتها را اندوخته اند، و براى مصلحت آینده انباشته اند. از این گونه دست گشادى دورى کن، که حادثه ها در پیش است و دشمن در کمین، باید به گونه اى رفتار نکرد، که هنگام نیاز درمانده گردى.

اگر گنجى کنى بر عامیان بخش

رسد هر کد خدایى را برنجى

چرا نستانى از هر یک جوى سیم

که گرد آید تو را هر وقت گنجى

شاهزاده از سخن او ناراحت شد و چهره اش درهم گردید و او را از چنین سخنانى بازداشت و گفت: خداوند مرا زمامدار این کشور نموده تا بخورم و ببخشم، نه پاسبان که نگه دارم.

قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت

نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 294 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php