گویند: عابدى یک شب ده من غذا خورد و تا سحر یک ختم قرآن در نماز قرائت نمود. صاحبدلى این حکایت را شنید و
ادامه مطلب / دانلودگویند: عابدى یک شب ده من غذا خورد و تا سحر یک ختم قرآن در نماز قرائت نمود. صاحبدلى این حکایت را شنید و
ادامه مطلب / دانلوداز لقمان حکیم پرسیدند: ادب را از چه کسى آموختى؟ در پاسخ گفت: از بى ادبان.
هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از انجام
ادامه مطلب / دانلودسعدى مدتى در مدرسه مستنصریه بغداد در نزد شیخ اجل، ابوالفرج بن جوزى (وفات یافته در سال 636 ه. ق) درس خوانده بود و از موعظه هاى او بهره مند شده بود. در این رابطه سعدى مى گوید.
هر قدر که مرشد بزرگ ابوالفرج بن جوزى، در پند و اندرز خود مرا از رفتن به بزمهاى آواز و رقص و
ادامه مطلب / دانلودکاروانى تجارتى از سرزمین یونان عبور مى کرد و همراهشان کالاهاى گرانبها و بسیارى بود. رهزنان غارتگر به آنها حمله کردند و همه اموال کاروانیان را غارت نمودند. بازرگانان به گریه و زارى افتادند و خدا و پیامبرش را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم کنند، ولى رهزنان به گریه و زارى آنها اعتنا ننمودند.
چه غم دارد از گریه کاروان
لقمان حکیم در میان آن کاروان بود. یکى از افراد کاروان به او گفت: (این رهزنان را موعظه و نصیحت کن، بلکه مقدارى از اموال ما را به ما پس دهند، زیرا حیف است که
ادامه مطلب / دانلودپادشاهى عابدى را طلبید. عابد (که ریاکار بود) با خود فکر کرد که دوایى بخورد تا بدنش ضعیف و
ادامه مطلب / دانلودکاروانى از کوفه به قصد مکه براى انجام مراسم حج، حرکت کردند. یک نفر پیاده سر برهنه، همراه ما از کوفه بیرون آمد. او پول و
ادامه مطلب / دانلودیکى از فرزانگان شایسته در عالم خواب پادشاهى را دید که در بهشت است و پارسایى را دید که در دوزخ است، پرسید: علت بهشتى شدن شاه، و دوزخى شدن پارسا چیست، با اینکه مردم بر خلاف این اعتقاد داشتند؟!
ندایى (غیبى )به گوش او رسید که:
این پادشاه به خاطر دوستى با پارسایان به بهشت رفت و
ادامه مطلب / دانلودپادشاهى یکى از پارسایان را دید و پرسید:
آیا هیچ از ما یاد مى کنى؟
پارسا پاسخ داد:
آرى آن هنگام که
ادامه مطلب / دانلودیکى از تهیدستان بر اثر اضطرار و ناچارى، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع کنند.
صاحب گلیم نزد قاضى آمد و گفت: من دزد را بخشیدم، بنابراین حد دزدى را بر او جارى نکن.
قاضى گفت: شفاعت تو موجب آن نمى شود که حد شرع را جارى نسازم.
صاحب گلیم گفت: اموال من وقف فقیران است، هر فقیرى که
ادامه مطلب / دانلودیکى از تهیدستان بر اثر اضطرار و ناچارى، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع کنند.
صاحب گلیم نزد قاضى آمد و گفت: من دزد را بخشیدم، بنابراین حد دزدى را بر او جارى نکن.
قاضى گفت: شفاعت تو موجب آن نمى شود که
ادامه مطلب / دانلودمرد پارسایى را در کنار دریا دیدم، گویى پلنگ به او حمله کرده بود، زخمى جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى یافت. مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عین حال شب و
ادامه مطلب / دانلودشبى در بیابان مکه آن چنان بى خواب شدم که دیگر نمى توانستم راه بروم، سر بر زمین نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.
کز تحمل ستوده شد بختى (1)
لاغرى مرده باشد از سختى
ساربان گفت: (اى برادر! حرم در پیش است و
ادامه مطلب / دانلوددر مسجد جمعه شهر بعلبک (از شهرهاى شام) بودم. یک روز چند کلمه به عنوان پند و اندرز براى جماعتى که در آنجا بودند، مى گفتم، ولى آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بى بصیرت یافتم که آن چنان در امور مادى فرو رفته بودند که در وجود آنها راهى به جهان معنویت نبود. دیدم که
ادامه مطلب / دانلودیکى از عرفان و صالحان سرزمین لبنان(کوهى در شام نزدیک جبل عامل) که در میان عرب به مقامات عالى و داراى کرامات و کارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، کنار حوض کلاسه رفت تا وضو بگیرد، ناگاه پایش لغزید و به داخل آب افتاد و با رنج بسیار از آب نجات یافت. مشغول نماز شد، پس از نماز یکى از اصحاب نزدش آمد و گفت: مشکلى دارم، اگر اجازه هست بپرسم.
مرد صالح گفت: مشکلت چیست؟
او گفت: به یاد دارم که شیخ(عارف بزرگ) بر روى دریاى روم راه رفت و
ادامه مطلب / دانلودیکى از بزرگان را در مجلسى، بسیار ستودند و در وصف نیکی هاى او زیاده روى کردند. او سر برداشت و
ادامه مطلب / دانلودبه خاطرم هست که در دوران کودکى، بسیار عبادت مى کردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى خواندم، ولى گروهى در کنار ما خوابیده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دور رکعت نماز بجاى آورد، به گونه اى در خواب غفلت فرو رفته اند که گویى نخوابیده اند بلکه مرده اند.
پدرم به من گفت : عزیزم ! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى.
که دارد پرده پندار در پیش (1)
نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش
(1) پرده پندار: حجاب تیره گمان
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»
ادامه مطلب / دانلودزاهدنمایى مهمان پادشاه شد، وقتى که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى که مشغول نماز شد، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکى شاه به او بیفزاید.
هنگامى که به خانه اش باز گشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که
ادامه مطلب / دانلودچندتن از رهروان همدل و همدم سیر و سیاحت که شریک غم و شادى همدیگر بودند، براى سفر حرکت کردند. من از آنها خواستم که مرا نیز رفیق شفیق همراه خود کنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نکردند، پرسیدم: چرا موافقت نمى کنید؟! از اخلاق پسندیده بزرگان بعید است که دل از رفاقت بینوایان بر کنند و آنها را از فیض و برکت خود محروم سازند، با اینکه من در خود این قدرت و چابکى را سراغ دارم؟ در چاکرى و همراهى نیکمردان، یارى چابک باشم نه بارى بر دل.
یکى از آنان به من گفت: از موافقت نکردن ما، خاطرت رنجیده نشود زیرا در این روزها دزدى به صورت پارسایان درآمده و
ادامه مطلب / دانلودسارقى براى دزدى به خانه یکى از پارسایان رفت، هر چه جستجو کرد چیزى در آنجا نیافت. دلتنگ و
ادامه مطلب / دانلودپارسایى را دیدم که سر در درگاه خدا (کعبه) می مالید و چنین مناجات مى کرد: یا غفور و یا رحیم – تو دانى که از ظلوم و جهول چه آید؟
(یعنى اى بخشنده مهربان! تو آگاهى از آن کس که بسیار ستمکار و
ادامه مطلب / دانلود