در دستهبندی تفکر، روانشناسان بر چهار دیدگاه کلی تأکید دارند:
1- فکر کردن، بیان جملههایی است که به ظاهر «در ذهن خود میشنویم»، به این نوع زبان، فکرگزارهای میگویند؛ زیرا بیان یک قضیه یا گزاره یا اظهار نظر است.
2- شکل دیگری از فکر، شامل تصور است، به ویژه تصورهای بصری که ممکن است در ذهن خود «ببینیم» و به آن تفکر تصویری میگویند.
3- شکل دیگر فکر، فکر حرکتی است که شامل زنجیرههایی از «حرکت ذهنی» است.
4- تفکر عملی یا مسئله گشا، نوعی دیگر از تفکر است. در این نوع تفکر، برای دستیابی به هدفی میکوشیم که هیچ وسیله و امکاناتی برای رسیدن به آن در دست نداریم و باید آن هدف را به اهداف فرعی و کوچکتر تجزیه کنیم تا سرانجام به وسایل لازم برای حل آن دست یابیم.
5- نوع پنجمی از تفکر نیز وجود دارد که به آن تفکر انتقادی میگویند.
دیویی تفکر انتقادی را تفکر منطقی میداند که شامل بررسی فعال، پایدار و دقیق هر عقیده یا دانش است. با توجه به پیچیدگیهای ذهنی و شخصیتی انسان و نیز آثار شرایط محیطی و اجتماعی، بحث درباره اینکه تفکر انتقادی از چه سنینی در انسان شکل میگیرد، شاید هیچگاه به نتیجه نرسد. دانشمندان متعددی مانند اریکسون و پیاژه، مشاهدهها و نظرهای متنوعی را درباره رشد ذهنی انسان بیان کردهاند. لیکن همه نظریههای بیان شده، با کودکی انسان ارتباط دارند و نشان میدهند که تفکر در انسان، از همان بدو تولد شروع شده و تا سنین بلوغ و پس از آن ادامه مییابد و نمیتوان برای آن پایانی در نظر گرفت.
رسانهها امروزه از قویترین و اثرگذارترین ابزارها بر ذهن و فکر انسان شناخته شدهاند. رسانههایی که برخوردهای رویاروی انسان را متحول کرده و نیاز انسان به تعاملات مستقیم را تحت تأثیر قرار دادهاند. انسان امروزی، با کمک کلیدهای متعددی که پیرامونش را فرا گرفتهاند، میتواند در دهکده جهانی جابهجا شود و با اقصا نقاط، ارتباط برقرار کند. اینکه این پیشرفت، تا چه اندازه نوع تفکر انسان را تحت تأثیر قرار داده، مسئلهای توجهبرانگیز است.
از آنجا که سنین کودکی، آغاز مراحل تجربهاندوزی بشر برای زندگی آینده است، در این زمینه، باید به این مسئله نیز اندیشید که وجود تفکر انتقادی در کودکان، چه تأثیری بر استفاده آنان از رسانهها خواهد داشت.
لیندا الد (2002) در اظهار نظری درباره استفاده از تفکر انتقادی برای کودکان خردسال میگوید: «ذهن کودکان، یک منبع با ارزش است. با این حال، اغلب اوقات، ذهنهای پژوهنده (از من بپرسید، از من بپرسید، از من بپرسید) به ذهنهای منفعل با درجه 4 یا 5، غیر جستوجوگر تبدیل میشوند (شما چرا از من میپرسید؟ آیا این یک آزمون است؟).»
لیزا مد برای زدودن تأکید آموزش رسمی بر حفظ کردن مطالب درسی و ارایه آنها در چارچوب آزمونهای چهار جوابی، معتقد است، که آثار عقلایی، بر پایه عناصری استوارند که خود شامل پنج مفهوم خواندن، نوشتن، شنیدن، گفتن و اجرا کردن است. این پنج مفهوم کمک میکنند کودکان، مطلب را به طور درونی درک کرده و یاد بگیرند. به این ترتیب، کودک میتواند از خود بپرسد: مفهوم حقیقی آن (مطلب مورد نظر) چیست؟ آیا میتوانم آن را برای فرد دیگری شرح دهم؟ آیا میتوانم آن را با مثالی، با تجربههای خود مربوط کنم؟ اگر این درست است، چه چیز دیگری ممکن است درست یا حقیقی باشد؟
با توجه به این مطلب، آموزش تفکر انتقادی از راه واداشتن کودک (دانشآموز) به پرسیدن و آنگاه به جستوجوی پاسخ و مقایسه پاسخها با تجربههای پیشین و یافتن وجوه اشتراک و تفاوت و سپس استفاده عملی از یافتهها امکانپذیر است.
بر این اساس، کودکان امروز به بزرگسالانی تبدیل خواهند شد که میتوانیم آنان را متفکر انتقادی بدانیم؛ متفکرانی که با دیدی شکاک به نقد بنشینند و با بررسی، مقایسه و تحلیل دادهها و ایدههای گوناگون، به مناسبترین نتیجه دست یابند.
اصل مهم دیگر در دنیای فراصنعتی امروز که سبب میشود نقش تفکر انتقادی در زندگی انسان مدرن و پستمدرن افزایش یابد و توسعه و رشد آن را الزامی میکند، سیل عظیم اطلاعات درست و نادرستی است که از راه انواع رسانههای اطلاعاتی و خبری به سوی وی روان است و تشخیص سره از ناسره را دشوار میسازد. این امر فقط شامل بزرگسالان نمیشود و کودکان را که گاه حتی بیش از والدین خود در معرض هجوم فرآوردههای رسانهای هستند، دربرمیگیرد. چه بسیار برنامههای خبری، آموزشی و تفریحی که از راه رسانهها برای القای و تحمیل ایده(های) خاص و طرز تفکری مشخص به کودکان و نوجوانان میکوشند.
کودکان از مظلومترین اقشاری هستند که به طور بیرویه در معرض این رسانهها قرار دارند. تفکر انتقادی با توجه به تعاریف و مهارتهای بیان شده، میتواند از مهمترین عوامل کمککننده به کودکان، برای ایستادگی در برابر سیل عظیم اطلاعات عرضه شده رسانهها باشد.
کودکان با مجهز شدن به مهارتهای تفکر انتقادی، این توانایی را کسب میکنند که در غیاب فرد راهنما (والدین و مربیان) و مستقل از آنان، به تجزیه، تحلیل و ارزیابی اطلاعات و برنامههای رسانهها بپردازند و با نتیجهگیریهای مستدل و صحیح، درباره استفاده از برنامهای خاص تصمیمگیری کنند و حتی پس از دیدن یا شنیدن یا مطالعه مطالب مورد نظر درباره آنها به نقد و تفسیر بپردازند. برای رسیدن به این هدف، آموزش رسمی و غیر رسمی کودکان و نوجوانان با همت والدین و مربیان اهمیتی ویژه دارد.
ادامه مطلب / دانلود