کد خبر : 162375 تاریخ انتشار : پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۱

داستان کوتاه و خواندنی انتخاب

داستان کوتاه و خواندنی انتخاب عنوان این مطلب از سایت میهن فال در بخش سرگرمی است. امیدواریم از خواندن این داستان لذت ببرید. در ادامه با ما همراه باشید.   آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود. اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار …

داستان کوتاه و خواندنی انتخاب عنوان این مطلب از سایت میهن فال در بخش سرگرمی است. امیدواریم از خواندن این داستان لذت ببرید. در ادامه با ما همراه باشید.

داستان کوتاه و خواندنی انتخاب

 

آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود.

اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروت کروکی جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت.قبول نکردم. راست اش تحمل اش را نداشتم.

بعد موقعیت دیگری پیشنهاد کردند :

پاریس ؛ خودم هنرپیشه می شدم و زنم مدل لباس. قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یکی از آنها نه سالگی در تصادفی کشته میشود. گفتم حرف اش را هم نزنید.

بعد قرار شد کلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایین شهر ناپل زندگی کنیم. توی دخمه ای عینهو قبر. اما کسی تصادف نکند. کسی سرطان نگیرد.

قبول کردم.

حالا کلودیا- همین که کنارم ایستاده است – مدام می گوید خانه نور کافی ندارد، بچه ها کفش و لباس ندارند، یخچال خالی است. اما من اهمیتی نمیدهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با سرطان و تصادف.

کلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچه ها هم نمیدانند.

پرسه در حوالی زندگی، روایت مصطفی مستور

 

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 426 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php