مطالب دسته بندی : زندگی نامه بزرگان

روز‌های پایانی دکتر مصدق چگونه گذشت؟

روز‌های پایانی دکتر مصدق چگونه گذشت؟

میهن فال به نقل از روزنامه شرق: «در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولین‌بار است،
که یک نخست‌وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند می‌کشند و روی کرسی اتهام می‌نشانند…
به من گناهان زیادی نسبت داده‌اند ولی من خودم می‌دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است،
که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کرده‌ام…

ادامه مطلب / دانلود

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

 

نادرشاه افشار از پادشاهان بزرگ ایرانی که توانست از آب و خاک و آبروی ایرانیان دفاع کند و ایران را در آن زمان به یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان برساند. او یک وطن پرست واقعی بود. نادرقلی ملقب به تهماسب قلی خان ؛ و نادر شاه افشار از ایل افشار خراسان از 1114 تا 28 خرداد 1126 خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از معروف ترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است و تعداد زیادی از مورخین وی را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسلام می‌دانند.

چکیده ای از بیوگرافی نادر شاه افشار:

نام کامل : نادر قلی یا نَدَرقلی

زاده : ۱۰۶۷ شمسی کلات نادری پایتخت ایران در دوره افشاریه

مرگ : ۱۱۲۶ شمسی فتح‌آباد، قوچان

تاجگذاری : ۱۸ اسفند ۱۱۱۴ خورشیدی

لقب(ها) : نادر قلی بیگ

تهماسب‌قلی خان/نایب‌السلطنه

نادر شاه  /پدر نادر شاه : امامقلی خان

همسران نادر شاه : گل‌اَفشان خاتون

گوهرشاد خاتون

راضیه سلطان بیگم

فرزندان نادر شاه : رضاقلی میرزا، نصرالله میرزا، امامقلی میرزا، محمدالله میرزا، جهدالله میرزا،

علی میرزا خان

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

زندگی نامه نادر شاه :

نادرشاه افشار (زاده ۱۰۶۷ شمسی کلات نادری – مقتول ۱۱۲۶ در قوچان) که پیش از پادشاهی ، نادر قلی نام داشت. نادر شاه از ایل افشار خراسان که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی پادشاه ایران و بنیان‌گذار دودمان افشاریه بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است. سرکوب افغان‌ها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگ‌های پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش شد. همچنین او آخرین کشورگشا و فاتح آسیایی است.

ایل افشار قبل از مهاجرت به خراسان در منطقه افشار در جنوب آذربایجان غربی سکونت داشته‌اند که اکنون مرکز این منطقه شهرستان تکاب امروزی واقع در جنوب آذربایجان غربی می‌باشد. در فاصله ۵ کیلومتری شرق شهرستان «تکاب» روستای باستانی «قرخلو» واقع شده‌است که زادگاه اصلی پدران نادرشاه افشار است که نام قرخلو که در پسوند نادرشاه وجود دارد نیز از نام همین روستا برداشته شده‌است که شاه اسماعیل در زمان‌های دور آن‌ها را از «قرخلو» و «تکاب» به خراسان کوچاند.نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکان خوارزم به‌ اسارت درآمد. بعد از مرگ مادر از اسارت گریخت و به خراسان بازگشت و به خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ درآمد. او گروه کوچکی را گرد خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی از اصفهان به قزوین گریخت و خود را پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون حاضر به اطاعت از او نشدند. نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد. اولین اقدام نادر در خدمت شاه صفوی جنگ با ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) بود که مانعی بر سر یکپارچگی پادشاهی ایران به حساب می آمد. نادر در سال ۱۱۳۷ ق. توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان و سیستان برپا نماید.

اشرف افغان که از پیشرفت های نادر سخت هراسیده بود لشکری فراهم آورد و به جنگ او شتافت. در مهماندوست دامغان میان سپاه نادر و اشرف جنگی در گرفت و افغانان شکست خوردند و دو روزه خود را به تهران رساندند، و از آنجا شتابان به اصفهان گریختند تا سپاه بیشتری فراهم کنند. نادر به دنبال افغان ها به سمت اصفهان تاخت و در مورچه خورتِ اصفهان سپاه افغان ها شکست دیگری را متحمل شد، لشکر چنان درهم شکست که اصفهان را گذاشتند و به سوی شیراز گریختند. نادر افغانان را دنبال کرد و در زرقان فارس آنها را یکسره در هم کوبید و افغان ها به سمت هندوستان پراکنده شدند، اشرف افغان هم در بلوچستان کشته شد. شورش افغان که نزدیک بود کشور ایران را برباد دهد پس از هفت سال فرو نشست.

نادر اکنون سپه سالار ایران زمین بود و کم‌کم قدرت او به جایی رسید که حکومت خراسان و مازندران و سیستان و کرمان از جانب شاه به او سپرده شد.شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.

نادر با سپاهی اندک و خسته از جنگ از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود .نادرشاه عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند.

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

جنگ های نادر شاه :

در سال ۱۱۲۶ خورشیدی، زمانی که نادر برای رفع یکی از شورش‌های مردم علیه مالیات زیاد به خراسان رفته بود، جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و او را به قتل رساندند.پس از مرگ نادر شاه، بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزاده نادر، عادل‌شاه کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم کشت و از تمام اینان فقط نوه نادرشاه، شاهرخ میرزا را زنده نگهداشت، شاهرخ بزرگترین فرزند رضاقلی میرزا؛ ولیعهد نادرشاه و نوهٔ دختری شاه سلطان حسین صفوی بود. گفته‌اند از ابقای او منظورش این بود که شاید روزی مردم ایران خواستند که پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.

  زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

جنگ های نادر شاه :

– اردوکشی سبزوار

– جنگ‌های ایران و عثمانی

– جنگ‌های ایران و گورکانیان هند

– جنگ‌های نادرشاه در داغستان

– جنگ‌های نادری

– شورش محمدتقی خان شیرازی

– شورش محمدخان بلوچ

– محاصره قندهار (۱۷۳۷–۱۷۳۸)

– نبرد تنگه خیبر

– نبرد دامغان (۱۷۲۹)

– نبرد کافر قلعه

– نبرد کرکوک (۱۷۳۳)

– نبرد کرنال

– نبرد مورچه‌خورت

– نبرد هرات (۱۷۲۹)

زندگینامه مختصری از نادر شاه افشار

وصیت نامه نادر شاه افشار:

کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .

لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند.کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم.

فراموش نکنید که حفظ سلطنت به داشتن عصای سلطنت نیست بلکه مطمئن ترین و حقیقی ترین، حافظان آن دوستان وفا دارند و به دست آوردن این دوستان به زور میسر نمی شود، زیرا وفا ثمر نیکی است.اگر می خواهید به دشمنان زیان رسانید به دوستان نیکی کنید.این بود گزیده ای از وصیت نامه بزرگ مرد تاریخ ایران “نادر شاه”

 

ادامه مطلب / دانلود

زندگی‎نامه امام جعفر صادق (ع)

زندگینامه امام جعفر صادق (ع)

نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)

کنیه: ابو عبداللّه

لقب: صادق

پدر: حضرت محمد بن على (ع)

مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر

تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى

مکان ولادت: مدینه مدت عمر مبارک : 65 سال

علت شهادت: مسمومیت قاتل ملعون: منصور دوانیقى (خلیفه عباسى)

زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى

مدفن مطهر: قـبـر شریفش در قبرستان بقیع (واقع در مدینه منوره) در کنار قبر پدر و جدّ و عمویش امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد.

زندگی‌نامه امام جعفر صادق (ع)

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الأول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لیکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح ‏تر میداند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و

ادامه مطلب / دانلود

شرطه الخمیس چه کسانی بودند؟

شرطه الخمیس چه کسانی بودند؟

عمار از یاران امام علی علیه السلام بودکه با آمادگی کامل در هر جایی که امام نیاز پیدا می کرد، به یاری ایشان می شتافت. به این گروه همیشه آماده در اصطلاح، شرطه الخمیس می گفتند.

شرطه الخمیس چه کسانی بودند؟

شرطه الخمیس یاران همیشه آماده امام علی علیه السلام بودند. وظیفه اصلی شرطه الخمیس یا پیش مرگه ها، حضور در جنگ ها در زمان نبرد و در زمان غیر جنگ، اجرای حدود الهی و حفاظت از امنیت شهر کوفه و به صورت کامل و

ادامه مطلب / دانلود

خلاصه ای از زندگانی امام رضا (ع)

خلاصه ای از زندگانی امام رضا (ع)

امام رضا (ع) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا (ص) و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام (ص) است. بنابر نظر مشهور مورّخان وی در یازدهم ذی قعده سال ۱۴۸ هـ. ق، در مدینه منوّره متولد شد. نام مبارکش، علی، کنیه آن حضرت، ابوالحسن و دارای القاب متعددی از جمله؛ رضا، صادق، ‏صابر، فاضل، قره ‏اعین المؤمنین و… هستند، اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» به معنای «خشنودی» است.

پدر بزرگوار امام رضا، امام موسی کاظم (ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال ۱۸۳ ﻫ.ق، به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند، و مادر گرامیشان نجمه (تکتم) نام داشت.

امام رضا (ع) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگى امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق (ع) مشغول شد و در این راستا گام هاى بزرگ و استوارى برداشت.

مدت امامت حضرت رضا(ع)، حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.

در مورد تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف وجود دارد، برخی امام جواد(ع) را تنها فرزند ایشان دانسته و گروهی نیز فرزندان دیگری را برای حضرتشان بر­می­شمارند.

امام رضا (ع) پس از هفده سال سکونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم، با نقشه و حیله مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت. آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در ۵۵ سالگی به دست این خلیفۀ عباسی به شهادت رسید.

تاریخ ولادت امام رضا

امام رضا(ع) هشتمین امام شیعیان، از سلاله پاک رسول خدا(ص) و

ادامه مطلب / دانلود

از زندگی امام حسن (ع) چه می دانید؟

از زندگی امام حسن (ع) چه می دانید؟

امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال ۲۳۲ هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر مکرمه اش بانوی عارفه ایست که به نام های «سلیل » ، «حدیثه » و «سوسن » خوانده می شود. (۱)

مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال ۲۵۴ هجری قمری شروع و در سال ۲۶۰ با شهادت آن حضرت پایان یافت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الثانی سال ۲۶۰ و در ۲۸ سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید. (۲)

زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد.

از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر – که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود – جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.

حضرت حجه بن الحسن امام زمان علیه السلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عسکری علیه السلام است که بعد از آن حضرت سکاندار کشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.

در مورد امامت امام عسکری علیه السلام روایات متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری می گوید: امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام وصیت کرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عده ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت. (۳)

در این نوشتار فرازهایی از ویژگی های برجسته فردی واجتماعی آن حضرت را می خوانیم:

۱- عبادت

امام عسکری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست می کشید و چیزی را بر نماز مقدم نمی داشت. ابوهاشم جعفری در این مورد می گوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد… (۴)

عبادت امام عسکری آن چنان قلب ها را مجذوب خود می نمود که دیگران را به یاد خدا می انداخت و

ادامه مطلب / دانلود

زندگی نامه ابوعلی سینا

زندگی نامه ابوعلی سینا

ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال 359 – 370 هجری – در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود. پدرش عبد الله ‏اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت، زنی از اهالی روستای افشنه.‏

عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد.‏

هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر ‏بخارا حکم می راندند.‏

هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب، ریاضیات، رو خوانی قرآن و صرف و نحو ‏زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از ‏چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود.

او در ده سالگی قرآن را حفظ کرده و ادبیات و هندسه ریاضیات و

ادامه مطلب / دانلود

زندگی نامه حضرت شاه چراغ

زندگی نامه حضرت شاه چراغ

نام: احمد

لقب: شاهچراغ، سید‌السادات

کنیه: ابوعبدالله

پدر: امام موسی کاظم علیه السلام

مادر: امّ احمد

تاریخ ولادت: نامشخص

تاریخ شهادت: بین سال‌های 203 تا 218 هجری قمری

قاتل: قتلغ خان (حاکم شیراز) به فرمان مأمون عباسی

محل دفن: شیراز

ولادت

تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و

ادامه مطلب / دانلود

عصای حضرت موسی در نزد کیست؟

اللهُمَ اَصلِح عَبدَکَ وَ خَلیفَتَکَ بِما اَصلَحتَ بِه اَنبِیائکَ وَ رُسُلَکَ وَ حُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ وَ اَیِّدهُ بِرُوحِ القُدُسِ مِن عِندِکَ وَ اَسلُکهُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِه رَصَداً یَحفَظُونَهُ مِن کُلِّ سُوءٍ وَ اَبدِلهَُ مِن بَعدِ خَوفِهِ اَمناً یَعبُدُکَ لا یُشرِکُ بِکَ شَیئاً وَلا تَجعَل لأَحَدٍ مِن خَلقِکَ عَلی وَلِیِّکَ سُلطاناً وَ اَئذَن لَهُ فی جِهادِ عَدُوِّکَ

وَ عَدُوِّه وَاجعَلنی مِن اَنصارِه اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیئٍ قَدیرٌ(۱)

مواریث پیامبران در نزد امام مهدی (عج)

مواریث حضرت موسی علیه السلام

در کمال الدین از حضرت باقر علیه السلام در بیان شباهت حضرت قائم علیه السلام به جمعی از پیامبران آمده است که فرمود : و امّا روش موسی علیه السلام ترس مداوم و طول غیبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شیعیان بعد از او بر اثر آزار و خواری که از دشمنان ببینند تا آنگاه که خدای عزّ و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را یاری کند و بر دشمنش تأیید نماید.(۲)

عصای موسی‌علیه السلام
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود : عصای موسی چوب آس و از درخت بهشتی است که وقتی خواست به سوی مدین برود جبرئیل آن را برایش آورد ، و آن عصا با تابوت آدم در دریاچه طبریه است نه می‌پوسند و نه تغییر می‌یابند ، تا آنکه قائم علیه السلام آنها را هنگام قیامش بیرون آورد.(۳)
امام باقرعلیه السلام فرمود: «عصای موسی‌علیه السلام پیش از آنکه در دست حضرت موسی‌علیه السلام باشد، عصای حضرت آدم‌علیه السلام بود. سپس به حضرت شعیب‌علیه السلام و بعد به حضرت موسی‌علیه السلام رسید و اکنون این عصا نزد ماست. رنگ این عصا همچنان سبز است و همان شکل اول خود باقی است. اگر از آن بپرسی، پاسخ می‌دهد: این عصا برای قائم ما – عجّل اللَّه فرجه الشریف – ذخیره گردیده است. او با عصا همان کاری می‌کند که حضرت موسی‌علیه السلام انجام داد».(۴)

امام باقر علیه السلام : برای قائم ما علیه السلام آماده شده تا هر آنچه موسی علیه السلام انجام می‌داد با آن عصا انجام دهد ، و آن می‌ترسانَد و آنچه نیرنگ و جادو کنند می‌بلعد ، و آنچه امر شود انجام می‌دهد و به هر سوی که رو کند خدعه‌ها را می‌گیرد [و خنثی می‌کند] ، دو لب – یا دو سر – دارد یکی در زمین و دیگری بالا که بین آنها چهل ذراع است ، با زبان خود نیرنگهای ، دشمنان را برمی‌گیرد.(۵)

سنگ حضرت موسی‌علیه السلام
سنگی که حضرت موسی‌علیه السلام بر آن زد و چشمه‌های آب از آن روان شد، نزد امام مهدی‌علیه السلام است.
در خرایج از امام صادق از پدرش علیهما السلام آورده که فرمود : چون قائم علیه السلام در مکّه قیام کند و بخواهد به کوفه برود ، سخنگوی آن حضرت ندا می‌کند : کسی از شما خوردنی و آشامیدنی برندارد ، و آن حضرت سنگِ موسی بن عمران را – که از آن دوازده چشمه جوشید – با خود برمی‌دارد ، پس به هیچ منزلی فرود نیاید مگر اینکه آن را نصب فرماید و چشمه‌ها از آن جوشد پس هر که گرسنه باشد سیر و هر که تشنه باشد سیراب می‌گردد و همین توشه آنها خواهد بود تا به نجف برسند – پیشتر از کوفه – و چون به آنجا فرود آیند آب و شیر از آن پیوسته جاری خواهد بود ، هر که گرسنه باشد سیر و هر که تشنه باشد سیراب می‌گردند.(۶)

تابوت سکینه
این همان صندوقی است که خداوند برای مادر موسی‌علیه السلام فرستاد تا نوزادش را در آن قرار دهد و در دریا رها کند. حضرت موسی‌علیه السلام در پایان عمر، لوح‌ها و زره و همه آثار نبوّتش را در آن قرار داد.(۷)

به گفته برخی محقّقان، تمثال‌های پیامبران خدا در این تابوت جای داشت. بنی اسرائیل این تابوت را در جنگ‌ها با خود حمل می‌کرد و در پرتو آن، پیروزی به دست می‌آورد.(۸)

قائم آل محمّدعلیهم السلام هنگام ظهور و رفتن به سوی بیت المقدس، آن تابوت را همراه خاتم سلیمان‌علیه السلام و لوح‌های موسی‌علیه السلام بیرون می‌آورد.(۹)

لوح
امام صادق‌علیه السلام فرمود: «لوح‌ها و عصای موسی وخاتم سلیمان‌علیهما السلام نزد من است، ظرفی که حضرت موسی‌علیه السلام در آن برای خدا قربانی می‌کرد، تابوتی که فرشتگان آن را حمل کردند و آوردند، و نیز نامی که پیامبر برای حفظ مسلمانان از تیرهای مشرکان آن را در میان صف‌های لشکر قرار می‌داد، پیش من است».(۱۰)

کتاب‌ آسمانی
تمام کتاب‌های آسمانی توسّط پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله به اهل بیت‌علیهم السلام انتقال یافت. اکنون همه آنها در اختیار آخرین ذخیره الهی است. روزی که حضرت بقیّه اللَّه – عجّل اللَّه فرجه الشریف – به فرمان پروردگار از پس پرده غیبت بیرون آید، تمام آنها را با خود می‌آورد.

امام صادق‌علیه السلام فرمود: «خداوند هیچ چیز به پیامبران نداد مگر اینکه آن را به محمّدصلی الله علیه وآله نیز عطا کرد. آن صحفی که قرآن درباره‌اش فرمود: صحف ابراهیم و موسی ، نزد ماست».(۱۱)

ادامه مطلب / دانلود

هواپیمای آقای خمینی را بزن! +عکس

فردا : سرتیپ خلبان عبدالحمید نجفی از خلبانان جنگنده اف۵ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی است که قبل و بعد از انقلاب در حراست از آسمان ایران مشغول خدمت بوده است. این بخشی از خاطرات او در خصوص روزهای منتهی به پیروزی انقلاب و ۱۲ بهمن ۵۷ و دستور برای رهگیری پرواز پاریس تهران امام خمینی معروف به پرواز انقلاب است.

من پرواز نمی کنم

روزها به همین منوال می گذشت و ما به صورت عادی پرواز می کردیم تا اینکه در دی ماه ۱۳۵۷ بختیار نخست وزیر شد. پروازها هم کم شده بود. روز سوم دی ماه با یک فروند اف۵ ئی عازم شمهد شدم. چند نفر دیگر هم به مشهد آمده بودند و در انجا به صورت آماده باش حضور داشتیم.

ما رد یک گروه بیست نفری از تبریز به مشهد رفته بودیم. من و اردستانی و طیبی و رمضانی و افشین آذر و… در مشهد بودیم. اردستانی و طیبی تقریباً در تمام تظاهرات شرکت می کردند. آنها طوری برنامه ریزی می کردندکه صبح پرواز کنند و بعداز ظهربه تظاهرات بروند. اوایل نمیدانستم برای چه ما را به مشهد فرستاده اند، ولی بعد از چند روز فهمیدم که هدف این است که اگر مشهد شلوغ شد، آنجا را بمباران کنیم. تا فهمیدم موضوع چیست، گفتم که مادرم مریض است و نمی توانم در مشهد بمانم و به همراه افشین آذر با دو فروند اف۵ئی به تبریز برگشتیم.

وقتی وارد تبریز شدم دیدم آنجا وضع بدتر است. گفتند: “دستور آمده که خلبانهای تبریز به دزفول بروند و خلبانهای دزفول به تبریز بیایند”.

با کمی تحقیق متوجه شدم موضوع چیز دیگری است. نظرشان این بود که شاید خلبانهای هر شهر به آن شهر دلبستگی داشته باشند. بنابراین باید به صورت دسته جمعی منتقل شوند تا بتوانند به راتی دستور بمباران را اجرا کنند. من اعتراض کردم و گفتم: “من نمی روم”.

گفتند: “مگر می توانی سرپیچی کنی؟”

گفتم:”اصلاً پرواز نمی کنم”.

همزمان جناب مهرنیا و امامی و چند نفر دیگر را به جرم سرپیچی از دستور دستگیر کردند و به ستاد تاکتیکی شیراز فرستادند و برای اینکه از ما زهر چشم بگیرند گفتند این چند نفر اعدام می شوند، ولی بعد از چند روز همه آنها را آزاد کردند. یکی از دلایل آزادی آنها وجود تیمسار خامنه‌ای، دایی ستوان امامی بود.

راه ها بسته و همه جا حکومت نظامی بود. بهمن ماه بود و عملیات پایگاه برای ارزیابی نفرات اعلام آماده باش کرد تا تظاهرات را بمباران کنی، اما هیچ کس قبول نکرد وزیر بار نرفت. البته هدف فقط سنجیدن اوضاع پایگاه بود. از طرف دیگر امام قصد بازگشت به ایران را داشتند و بختیار دستور داده بود فرودگاه ها را به روی امام ببندند. در این مرحله، طبق تحلیل های فردی و گروهی، نیروی هوایی در رده های پایین دیگر به نظام وفادار نبود.

رهگیری هواپیمای حضرت امام (ره)

چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ مرا احضار کردند تا به همراه شریفی راد یک پرواز رهگیری هوایی انجام بدهم. بعد از حدود یک ساعت به زمین نشستیم.

صبح زود روز بعد ما را خواستند وبه اتاق بریفینگ رفتیم. گفتند:”شما و سروان شریفی راد باید بلند شوید و وقتی هواپیمای آقای خمینی وارد ایران شد آن را رهگیری کنید و در صورت لزوم برنید”.

سریع گفتم:”من پرواز نمی کنم”.

گفتند:”چرا؟”

گفتم:” من هواپیمای سید اولاد پیغمبر را نمی زنم”.

گفتند:”اگر سرپیچی کنی، اعدامت می کنند.”

گفتم:” هر کاری دوست دارید بکنید، اگر به زود هم بلند شوم بلافاصله اجکت می کنم”.

اوضاع هر لحظه وخیم تر می شد که یکی از بچه ها قبول کرد جای من برود. ولی به هر دو فروند دستور اکید داده شد که اجازه ی تیراندازی ندارند.

قرار بود از همدان هم دو فروند اف۴ بلند شود، ولی خلبان های انها هم قبول نکرده بودند. خلاصه، دو فروند اف۵ و دو فروند اف۴ به پرواز درآمدند و در نهایت هم هواپیمای امام در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست.

غرش رعد

 

هواپیمای آقای خمینی را بزن! +عکس

کتاب ۳۹۲ صفحه ای خاطرات سرتیپ خلبان عبدالحمید نجفی که این خاطره از آن انتخاب شده با نام «غرش رعد» با نویسندگی محمد معما توسط انتشارات عماد فردا منتشر شده است.

ادامه مطلب / دانلود

همه کارهای شگفت انگیز داریوش و کوروش بزرگ

همه کارهای شگفت انگیز داریوش و کوروش بزرگ

نگاه و مروری به شگفت انگیز و جالب ترین کارهای داریوش و کوروش بزرگ در بخش پربازدیدترین مطالب سایت نازوب

آیا میدانید : اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰ سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.

آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود

آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد

آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت

آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد

آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد

آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت

ـ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید

آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند

آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است

آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است

آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند

آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک -سازمان اطلاعات – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد

آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد

آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد

آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد

آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر ۲۴۲ حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با ۲۴۲ مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه ۱۰ میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت

آیا میدانید : داریوش در سال ۵۲۱ قبل از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم

ادامه مطلب / دانلود

هنر خوشنویسی تا پیش از اختراع صنعت چاپ از هنرهای پراهمیت تاریخ هنر بوده است.

تاریخچه خوشنویسی در ایران

قبل از اسلام خطوط مختلفى ار جمله میخى و پهلوى و اوستائى در ایران متداول بوده است. با ظهور دین اسلام نیاکان ما الفبا و خطوط اسلامى را پذیرا شدند. خط متداول آن زمان که نزدیک دو قرن قبل از اسلام شکل گرفته بود خط کوفى و نسخ قدیم بود که از دو خط قبطى و سریانى اخذ شده بود. در اوایل قرن چهارم سال ۳۱۰ هجرى قمرى ابن مقله بیضاوى شیرازى خطوطى را بوجود آورد که به خطوط اصول معروف شد که عبارتند از محقق – ریحان – ثلث – نسخ – رقاع و توقیع که وجه تمایز آنها اختلاف در شکل حروف و کلمات و نسبت سطح و دور در هر کدام مى باشد و براى این خطوط قواعدى وضع کرد و ۱۲ اصل نوشت : ترکیب -کرسى- نسبت- ضعف- قوت- سطح- دور- صعود مجازى- نزول مجازى- اصول- صفا و شأن.

بعد از ابن مقله (حدود یک قرن) على ابن هلال مشهور به ابن بواب براى خط نسخ قواعد جدیدى بوجود آورد و آنرا کامل تر کرد و بعد در قرن هفتم جمال الدین یاقوت مستعصمى به خطوط ششگانه یاد شده غنا و تکامل بخشید .

مقارن پیشرفت خطوط فوق، حسن فارسى کاتب، خط تعلیق را از خطوط نسخ و رقاع بوجود آورد که به نام ترسل نیز نامیده مى شد.

در قرن هشتم میرعلى تبریزى (۸۵۰ هجرى قمرى) از ترکیب و ادغام دو خط نسخ و تعلیق خطى بنام نسختعلیق بوجود آورد که بسیار مورد اقبال واقع شد و موجب تحول عظیمى در هنر خوشنویسى گردید خطى که حدود یک دانگ سطح و مابقى آن دور است و نام آن در اثر کثرت استعمال به نستعلیق تغییر پیدا کرد.

و باید اذعان نمود که بحق از زیباترین و ظریفترین و مشکلترین خطوط ایرانى و میتوان گفت که عروس خطوط ایرانى است.

پس از میرعلى تبریزى پسرش میرعبدالله و بعد از او میرزا جعفر تبریزى و اظهار تبریزى در تکامل خط نستعلیق کوششها کردند تا نوبت به سلطانعلى مشهدى رسید که خدمات شایانى به این هنر اصیل نمود.

اساتید زیادى بعد از سلطانعلى مشهدى در تکامل خط مذکور زحمات فراوانى کشیدند که بعد از حدود یک قرن، خوشنویس نامى و آشناى همه، میرعمادالحسنى (۱۰۲۴ هجرى قمرى) معاصر شاه عباس صفوى پا به عرصه ظهور نهاد که با نبوغ خود تغییرات و سبکى در خط نستعلیق بوجود آورد که هنوز از گذشت قریب ۴۰۰ سال مورد استفاده و الهام بخش خوشنویسان است. او پایه خط را به جائى نهاد که از زمان پیدایش خط نستعلیق تاکنون هنرمندى خوشنویس را یاراى برابرى با او نبوده است و همزمان او هنرمند بزرگ دیگرى چون علیرضا عباسى رقیبى براى او بشمار مى رفت که علاوه بر خط نستعلیق خفى و جلى در خط ثلث نیز استاد بود بطورى که قالب کتیبه هاى مساجد و بناهاى تاریخى اصفهان به خط ثلث و یا به سرپرستى او انجام شده است .

بطور کل قرنهاى نهم ، دهم و یازدهم هجرى قمرى را میتوان قرنهاى درخشان در هنر خوشنویسى دانست .

تاریخچه خوشنویسی در ایران

در اواسط قرن یازدهم سومین خط خالص ایرانى یعنى شکسته نستعلیق به دست مرتضى قلى خان شاملو حاکم هرات از خط نستعلیق احداث گردید. علت پیدایش آن تند نویسى و راحت نویسى و دیگر، ذوق و خلاقیت ایرانى مى توانست باشد همانطورى که بعد از پیدایش خط تعلیق، ایرانیان به خاطر سرعت در کتابت، شکسته تعلیق آنرا نیز بوجود آوردند .

خط شکسته نستعلیق به دست میرزا شفیعا هراتى کاملتر شد و درویش عبدالمجید طالقانى قواعد جدیدى وضع نمود و آنرا به کمال نوشت چهار تن ازخوشنویسان نامى که در چهار خط ثلث، نسخ، نستعلیق و شکسته نستعلیق به ارکان اربعه هنر خوشنویسى مشهور گشته اند عبارتند از :

در خط ثلث: جمال الدین یاقوت ( ۶۹۸ هجرى قمرى)

در خط نسخ: میرزا احمد نیریزى (اواسط قرن ۱۲)

در خط نستعلیق: میرعماد الحسنى (۱۰۲۴ هجرى قمرى)

در خط شکسته نستعلیق: درویش عبدالمجید طالقانى ( ۱۱۸۵ هجرى قمرى)

تاریخچه خوشنویسی در ایران

در قرن ۱۳ در دوره قاجاریه خطاطان بزرگى پا به عرصه میدان نستعلیق و دیگر اقلام نهادند و سختیهاى این هنر ظریف را بجان خریدند و در توسعه آن کوشیدند که اسامى معروفترین آنها از آن زمان تاکنون به شرح ذیل مى باشد :

عباس نورى- وصال شیرازى- احمد شاملو مشهدى – فتحعلى حجاب – میرحسینى خوشنویس- اسداله شیرازى – میرزا آقا خمسه اى – ابوالفضل ساوجى – عبدالرحیم افسر – محمدحسین شیرازى – عبدالحمید ملک الکلامى – على نقى شیرازى – میرزا محمد ابراهیم تهرانى (میرزا عمو) – میرزا غلامرضا اصفهانى – میرزا محمدرضا کلهر- محمدحسین عمادالکتاب – مرتضى نجم آبادى – سیدحسن میرخانى – سیدحسین میرخانى – على اکبر کاوه – ابراهیم بوذرى – حسن زرین خط – غلامحسین امیرخانى – عباس اخوین – یداله کابلى خوانسارى – کیخسرو خروش و …

ادامه مطلب / دانلود

آثار ادبی به جای مانده از دوره ی هخامنشیان

ازایران دوره ی هخامنشی، آثار ادبی بسیاری نمانده است، با این وجود همین مقدار هم که بازمانده است و به دست ما رسیده، حکایت از ادبی غنی و پرمایه دارد. آنقدر که اسکندر با خواندن کتیبه ی روی قبر کورش، مقبره ی او را خراب نکرد و گفت: ای کاش قبل از خراب کردن تخت جمشید این نوشته را می خواندم تا تخت جمشید را هم به آتش نمی کشیدم. از همه ی آن ادب پربار تنها کتیبه هایی از شاهان هخامنشی و بخش هایی از کتاب اوستا برای ما باز مانده است.

آثار ادبی به جای مانده از دوره ی هخامنشیان

مهمترین کتیبه های فارسی باستان؛ کتیبه ی اریارمنه، کتیبه ارشام، کتیبه کورش در مشهد مرغاب و کتیبه های مهم داریوش شامل کتیبه بیستون، نقش رستم و… است. کتیبه های بیستون که یکی از مهمترین این کتیبه هاست دارای دو نقش است. یکی قسمت تصویری و دیگری قسمت نوشته، قسمتی از نوشته های کتیبه بیستون که به زبان فارسی قدیم(فارسی باستان) و خط میخی ایرانی است پنج ستون می باشد. البته بعضی از کتیبه های دوره ی هخامنشی به سه زبان و برخی به چهار زبان نوشته شده و علت آن هم برای فهم عموم اهالی ممالک تابعه آن عصر بوده است.

کتیبه ی بیستون از حیث جهات تاریخی و تفضیل از اهمیت و شهرت بسزایی برخوردار است. در آن ابتدا به داستان گئوماتای مغ (موبد زردتشتی) پرداخته، که خود را بجای بردیا پسر کورش جا زده بود و داریوش در این کتیبه نسبت خود را معرفی می نماید، بعد از شرح و وسعت ممالک و شورش هایی که در ابتدای سلطنت او روی داده و شرح لشگرکشی های خود را ذکر می کند و در آخر کتیبه به نصیحت و دعا ختم می شود.

کتیبه دیگر منسوب به داریوش، کتیبه نقش رستم می باشد که از لحاظ اهمیت و تفصیل رتبه بعد از کتیبه بیستون است و در آن داریوش ابتدا از کمک اهورامزدا در به سلطنت رسیدن خود اشاره می کند و بعد نسبت خود را معرفی می کند، و در پایان ممالک تحت فرمان خود را بر می شمارد. کتیبه های فارس، شوش، سوئز و الوند همدان نیز اسناد تاریخی این دوره به شمار می آیند.

ارزیابی کتیبه ای هخامنشی از نظر ادبی

کتیبه های فارسی باستان به خط میخی از نظر تاریخی و زبان شناسی اسناد بسیار باارزشی به شمار می روند، ولی از جهت ادبی از اهمیت اندکی برخوردارند. در این کتیبه ها جملات غالبا کوتاه و موجز و ساده اند و عینا در قسمت های مختلف همان کتیبه یا کتیبه های دیگر تکرار می شوند و کتیبه های پس از داریوش غالبا استنتاخ گونه یا التقاطی از کتیبه های پادشاه است. کتیبه های فارسی باستان طبعا از تخیلات ادبی و صور خیال عاری است. کتیبه های داریوش قدیمی ترین اسناد مکتوب ایرانی است که در زمان تالیف به نگارش در آمده است. این کتیبه ها به جز برخی از کتیبه های کوتاهی که در بعضی ساختمان ها به عنوان یادبود بنای آن نگاشته شده، از نظر ساختمان و محتوا دارای سبک خاصی است. نخست مقدمه ای آمده است، پس از آن موضوع اصلی کتیبه و سپس خاتمه ی آن آمده است. آنچه در کتیبه ها ذکر شده اصولا مطالب مربوط به سیاست و حکومت است.

سبک انشای کتیبه های هخامنشی ساده، خشک و عاری از تصنع و هنرنمایی و معرف نوعی ادبیات تبلیغاتی عصر است و پیداست که زبان آن فاقد سنت های ادبی استوار و دیرین بوده است. در کتیبه ها معمولا ابتدا شاه خود را با تمام عناوینی که دارد و سپس نیاکان خود را نام می برد و بعد غرض از نگاشتن کتیبه را بیان می دارد و پایان کتیبه شامل دعایی به درگاه خداوند است و درخواست یاری از او.

البته لازم به ذکر است که در بعضی کتیبه ها به عنوان یک موعظه مردم را از دروغ گفتن (که جزو ناپسندترین کارها نزد ایرانیان بوده است) باز می دارد.

داریوش در کتیبه ای به حفظ میراث و حفاظت از کتیبه هایی که نوشته است اشاره نموده است، که این نشانی از هنر دوستی و هنر پروری این پادشاه بزرگ ایران می باشد.

ادامه مطلب / دانلود
در این مطلب از سایت میهن فال بیوگرافی یغما گلرویی + عکس  را برای شما علاقه مندان به دنیای ادب و هنر در نظر گرفته ایم. از شما دعوت می کنیم با خواندن بیوگرافی و دیدن تصاویر همراه ما باشید.

بیوگرافی یغما گلرویی + عکس

مشخصات کلی یغما گلرویی:

نام اصلی: یغما گلرویی

زمینه فعالیت: شاعر، ترانه‌سرا، مترجم، خواننده،نویسنده

متولد: ۶ مرداد ۱۳۵۴

محل زندگی: تهران

ملیت: ایرانی

بیوگرافی یغما گلرویی:

«یغماگلرویی» شاعر، ترانه‌سرا، نویسنده، عکاسِ ایرانی در ساعت پنج بامدادِ روز ششمِ امرداد ۱۳۵۴ برابر با ۱۹۷۵ / ۷ / ۲۸ در بیمارستان «مهر» شهرستانِ «ارومیه» متولد شد. مادرش «نسرین آقاخانی»، پدرش «هوشنگ گلرویی» و خواهری بزرگتر از خود به نامِ «یلدا» داشت.
در یک سالگی‌اش خانواده به «تهران» نقل مکان کرد و در خیابان «گیشا» ساکن شد. در دوران ابتدایی سیاهی جنگ و مرگِ دوستانِ همکلاسش در بمباران را تجربه کرد. سال دوم دبیرستان بود که به خاطرِ درگیری فیزیکی با ناظم دبیرستان که در مراسم صبح‌گاه به گوش او سیلی زده بود برای دو سال از تحصیل در مدارس روزانه محروم شد و به دبیرستانِ شبانه رفت. در همان‌ سال‌ها به جرمِ «دیوارنویسی» برای چند روز بازداشت و به مدتِ شش ماه مجبور به خارج نشدن از «تهران» شد.
در اوایل دهه‌ی هفتاد، با «غزاله علیزاده» آشنا شد و به سفارشِ او به دفترِ نشریه «آدینه» رفت و آمد پیدا کرد و توانست با نویسندگانی چون «فرج سرکوهی»، «مسعودبهنود»، «عمران صلاحی»، «محمدمختاری»، «حمید مصدق»،«علی باباچاهی»، «ناصرتقوایی» دیدار کند. در پاییز سال هفتاد و سه، برای بار نخست با «احمدشاملو» در دهکدی فردیس کرج دیدار کرد و آثار خود را برای او خواند. این دیدار و دیدارهای بعدی باعث مصمم شدنش به ادامه‌ دادنِ راهِ شعر شد.
به همراهِ «عزت ابراهیم‌نژاد» کوشید نشریه یی با نامِ «آرمان» را راه‌اندازی کند اما تمامِ مطالبِ جمع‌آوری شده برای شماره نخست به همراه رایانه شبانه از تحریریه به سرقت رفت.
در اردی‌بهشت سال هفتاد و هفت نخستین مجموعه شعرِ خود را با عنوان «گفتم: بمان! نماند…» توسط موسسه فرهنگی هنری دارینوش منتشر کرد و بعد از آن حدود سی عنوان کتاب از او در زمینه‌های شعر، ترانه، ترجمه، فیلم‌نامه بازسرایی متون منتشر شده است.
به همراهِ «افشین یداللهی»، «نیلوفرلاری‌پو»، «سعید امیراصلانی»، «افشین سیاه‌پوش»، «مهدی محتشم» و… جلساتِ ترانه‌خوانی در خانه‌ی پدری خود برگذار کرد و تداوم این جلسات رفته رفته باعث تشکیلِ «خانه ترانه» شد. بعد از حدود یک دهه در اعتراض به نحوه‌ی گرداندن جلسات با نوشتن یک یادداشت از آن جلسات اعلام جدایی کرد.
در فیلم سینمایی «هفت‌ ترانه‌« به کارگردانیِ بهمن‌ زرین‌پور در کنارِ ایرج‌ راد، لعیا زنگنه، سحر جعفری‌جوزانی‌، شروین‌ نجفیان‌ بازی کرده و همچنین درچند مستند مانندِ «سفرنامه»، «شبِ شیدایی»، «خاطره‌های خط‌خطی»، «ترانه در تبعید» و «یغما گلرویی: ترانه‌سرا» حضور داشته است. مقالاتش در نشریه‌هایی مانندِ «فیلم و سینما»، «ترانه‌ی ماه»، «باور»، «گلستان ایران»، «نسیم هراز»، «گوهران»، «شرق»، «اعتماد»، «همشهری» منتشر شده‌اند.
از بسیاری چهره‌های فرهنگی مانندِ محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، مسعود کیمیایی، سیمین بهبهانی، سید علی‌صالحی، شیرین عبادی، ایرج جنتی‌عطایی، محمد حقوقی، شمس لنگرودی و… عکاسی کرده است.
چندبار به همراه تعداد دیگری از ترانه‌سرایان به اتهام کار با خوانندگان خارج از ایران بازداشت شده و در دوره‌های مختلف و به بهانه‌ی کارهای اجتماعی خود در ایران ممنوع‌الفعالیت بوده است.

بیوگرافی یغما گلرویی + عکس

برخی از آثار یغما گلرویی:

مجموعه شعر‌ها:

● گفتم‌ : بمان‌! نماند…
دارینوش ۱۳۷۷
● مگر تو با ما بودی‌؟
دارینوش ۱۳۷۸
● این‌جا ایران‌ است‌ و من‌ تو را دوست‌ می‌دارم
دارینوش ۱۳۸۲
● چپقِ صلح
دارینوش ۱۳۸۵
● گریه‌های گربه‌ی خاکستری
زخمه ۲۰۱۳
● باران برای تو می‌بارد
نگاه ۱۳۹۲
● دیوار نوشته‌های انفرادی
چاپ نشده

 

مجموعه ترانه‌ها:

● پرنده‌ بی‌پرنده
دارینوش ۱۳۷۹
● تنهابرای‌ تو می‌نویسم‌، بی‌بی‌ِ باران
دارینوش ۱۳۸۰
● بی‌سرزمین‌تر از باد
دارینوش ۱۳۸۳
● رقص‌ در سلول‌ انفرادی
دارینوش ۱۳۸۴
● تصور کن‌
نگاه ۱۳۸۶
● رانندگی در مستی
زخمه ۲۰۱۲

 

ترجمه‌ها:

● نه‌! نمی‌خواهم‌ ببینمش‌ / فدریکوگارسیا لورکا
دارینوش ۱۳۷۹
● تمام‌ کودکان‌ جهان‌ شاعرند / شعر جهان
دارینوش۱۳۸۱
● فرشته‌یی‌ در کنار توست‌/ مارگوت‌بیکل/ با ندازندیه
دارینوش۱۳۸۳
● جهان‌ در بوسه‌های‌ ما زاده‌ می‌شود / شعر جهان
دارینوش۱۳۸۳
● باران‌ یعنی‌: تو برمی‌گردی‌! / نزار قبانی
دارینوش۱۳۸۴
● دیوارها سخن‌ نمی‌گویند / احمدکایا / با آیدین آقاخانی
نگاه ۱۳۸۳
● چشمان‌ِ تو قاتل‌ِ منند / مختوم‌قلی فراغی
نگاه ۱۳۸۵
● ماهی‌ِ مست‌ / اورهان ولی‌کانیک
نگاه ۱۳۸۵
● یک فنجان قهوه، دو نخ سیگار / شل سیلوراستاین
چاپ نشده
● اگر در انتظار زنی باشی / ریچارد براتیگان
چاپ نشده
● خدا در لباس کارگری / کارل سندبرگ
چاپ نشده
● زوزه / آلن گینزبرگ
چاپ نشده
● یک‌ مرد / اوریانا فالاچی
دارینوش ۱۳۸۲
● نامه‌ به‌ کودکی‌ که‌ هرگز زاده‌ نشد/ اوریانا فالاچی
دارینوش۱۳۸۳
● جنس‌ ضعیف‌ / اوریانا فالاچی
نگاه ۱۳۸۷
● پنه‌لوپه به جنگ می‌رود / اوریانافالاچی
چاپ نشده

عکس های یغما گلرویی:

بیوگرافی یغما گلرویی + عکس

بیوگرافی یغما گلرویی + عکس

بیوگرافی یغما گلرویی + عکس

بیوگرافی یغما گلرویی + عکس

ادامه مطلب / دانلود

وصیت‌نامه امام علی(ع) به شیعیان

امام علی علیه‌السلام: امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که رشته کار از دست شما بیرون شود، آنگاه هر چه دعا کنید و از خداوند دفع شر خواهید، پذیرفته نشود و به اجابت نرسد.

به گزارش تسنیم، وصیتنامه امیرالمومنین حضرت على علیه‌السلام را در کتاب‌هاى حدیث به اجمال و تفصیل و به طور گوناگون نقل کرده‌‏اند که یکى را ابوالفرج نقل کرده و در اصول کافى مرحوم کلینى هم نظیر همین وصیت را که ابوالفرج روایت کرده، نقل مى‌‏کند. در نهج البلاغه نیز در نامه شماره ۴۷ اجمالى از این وصیت آمده و خلاصه‌‏اى از آن در کشف‌الغمه و روایات دیگر آمده که همه آنها را علامه مجلسى(ره) در بحارالانوار نقل کرده و ما همان روایت ابوالفرج را که نسبتاً جامعتر از دیگران است، نقل مى‌کنیم.

ابوالفرج در «مقاتل‌الطالبیین» روایت کرده که پس از ضربت خوردن امیر مؤمنان، اطباى کوفه را به بالین آن حضرت آوردند و در میان آنها، هیچ یک در معالجه زخم و جراحى استادتر از اثیر بن عمرو نبود و او متخصص در معالجه زخم‌ها و جراحات بود و از جمله چهل نفر جوانى بود که در زمان ابوبکر در عین التمر به دست خالد بن ولید اسیر و در کوفه ساکن شده بود.

این طبیب همین که زخم سر آن حضرت را دید، دستور داد شُش گوسفندى را بیاورند و از میان آن رگى را بیرون آورد و آن رگ را در زخم مزبور نهاد و پس از اندکى بیرون آورد و آن را مشاهده کرد. سپس رو بدان حضرت کرده، گفت: «اى امیر مؤمنان، هر وصیتى دارى، بکن که ضربت شمشیر این دشمن خدا به مغز سر رسیده و معالجه سودى ندارد.» در این وقت بود که امیرالمؤمنین کاغذ و قلم و دواتى طلبید و شروع به وصیت کرد.

بسم ‏الله الرحمن الرحیم

این وصیتنامه‌اى است که امیرالمؤمنین، على بن ابیطالب بدان وصیت مى‏‌کند: گواهى مى‏‌دهد که معبودى جز خدا نیست که یگانه است و شریک ندارد و نیز گواهى می‌دهد که محمد(ص) بنده و رسول اوست، که خداوند او را به راهنمایى و دین حق فرستاد تا بر همه ادیان پیروزش کند، هرچند مشرکان آن را ناخوش دارند. درود و برکات خدا بر او باد! «همانا نماز و پرستش و زندگى و مرگ من از آن خداوندى است که پروردگار جهان است و شریکى براى او نیست و بدان مأمور گشته‌‏ام و منم از نخستین مسلمانان».

اى حسن! من تو را و تمام فرزندان و خاندانم و هر کسى‏ که این وصیتنامه به او برسد، به تقوا و ترس از خداوندى که پروردگار شماست، سفارش مى‏ کنم و باید نمیرید جز اینکه مسلمان باشید و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، زیرا به راستى من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى‏ فرمود: اصلاح دادن میان مردمان از همه نماز و روزه بهتر است و آنچه دین را تباه ساخته و از بین مى‌‏برد، افساد میان مردمان است، ولا قوه الا بالله العلى العظیم [نیرویى جز به وسیله خداى بزرگ نیست].
به خویشان و ارحام خویش توجه داشته باشید و به آنان پیوند کنید، صله رحم کنید تا خداوند در روز قیامت حساب را بر شما آسان گرداند.

الله الله فى الایتام، فلا تغبوا افواههم، ولا تضیعوا بحضرتکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید، درباره یتیمان، پس براى دهن‌هاشان به سبب سنگدلى‎‏تان نوبت قرار ندهید (که گاهى سیر و گاهى گرسنه نگاهشان دارید).

الله الله فى جیرانکم، فانهم وصیه نبیکم…: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره همسایگانتان که رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش کرده و پیوسته درباره آنان توصیه مى‏ فرمود، به اندازه اى که ما گمان کردیم براى همسایگان از همسایه خود ارث قرار م ى‏دهد و حرمت آنان به اندازه‌اى است که سهمى در مالشان براى همسایه تعیین کرده!

الله الله فى القرآن، فلایسبقکم الى العمل به احد غیرکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره قرآن مبادا کسى به عمل‏کردن بدان بر شما سبقت جوید.

الله الله فى الصلاه فانه خیر العمل وانها عمود دینکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره نماز، زیرا که نماز ستون دین شماست.

الله الله فى بیت ربکم لاتخلوه ما بقیتم…: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره خانه پروردگارتان (خانه کعبه)، مبادا تا زنده هستید، آن خانه از شما خالى‏ بماند، که اگر رها شد، مهلت داده نمى‌شوید و به عذاب دچار مى‏‌شوید و اگر از شما خالى ماند، کیفر خداوند فرصت زندگى به شما نمى‏دهد.

الله الله فى الزکاه فانها تطفى غضب ربکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید در دادن زکات اموال خود که زکات خشم پروردگار را فرو نشاند.

الله الله فى شهر رمضان فان صیامه جُنه من النار: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره روزه ماه رمضان، زیرا که آن براى شما چون سپرى است از آتش دوزخ.

الله الله فى الفقراء والمساکین فشارکوهم فى معاشکم…: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره بینوایان و مسکینان و آنها را در زندگى خود شریک سازید و از خوراک و لباس خود به آنها نیز بدهید.

الله الله فى الجهاد باموالکم وانفسکم والسنتکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره پیکار کردن در راه خدا به مالها و جان‌ها و زبان‌هاى خویش.

الله الله فى ذریه نبیکم…: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره امت پیغمبرتان، مبادا در میان شما ظلم و ستمى واقع شود.

الله الله فى اصحاب نبیکم…: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره اصحاب پیغمبرتان؛ زیرا که رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش فرموده.

الله الله فى النساء و فیما ملکت ایمانکم…: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره زیردستانتان، غلامان و کنیزان، زیرا که آخرین سفارش و وصیت رسول خدا(ص) این بود که فرمود: «من شما را درباره دو دسته ناتوان که زیردست شما هستند، سفارش مى‏‌کنم».

آنگاه فرمود:
الصلاه الصلاه، لا تخافوا فى الله لومه لائم…: نماز! نماز! درباره خداوند از سرزنش مردمان نهراسید؛ چه، هر کس به شما ستم کند یا اندیشه بد داشته باشد، خداوند شر او را کفایت فرماید.
با مردم به نیکى سخن بگویید، همان گونه که خدا فرمود. امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که رشته کار از دست شما بیرون شود، آنگاه هر چه دعا کنید و از خداوند دفع شر خواهید، پذیرفته نشود و به اجابت نرسد.

بر شما باد هنگام معاشرت، به فروتنى و بخشش و نیکویى درباره یکدیگر و زنهار از جدایى و تفرقه و پراکندگى و روى‏ گردانیدن از هم و در نیکوکارى، یار و مددکار یکدیگر باشید و بر گناه و ستمکارى کمک مباشید که شکنجه و عذاب خدا بسیار سخت است.

خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پیغمبرش را در حق شما حفظ فرماید، اکنون با شما وداع مى‏‌کنم و شما را به خدا مى‏‌سپارم و سلام و رحمتش را بر شما مى‏‌خوانم.

منبع : الف

ادامه مطلب / دانلود

زندگی نامه حکیم عمر خیام

زندگی نامه حکیم عمر خیام

عمر خیام یکی از بزرگ‌ترین ریاضیدانان و ستاره‌شناسان قرون وسطی است. او به عنوان فردی که قبل از دوران مدرن، مهم‌ترین مقالات در زمینه‌ی جبر را نوشته است شناخته می‌شود. این امر به مقاله‌ی او درباره‌ی نمایش مشکلات جبری بر می گردد که در آن، او با تقاطع دادن یک هذلولی و یک دایره، روشی هندس برای حل معادلات درجه سه را کشف کرد. اهمیت خیام به عنوان یک فیلسوف و معلم، و تعداد معدود کارهای فلسفی‌ باقی مانده از او، نسبت به نوشته‌های علمی و شعرهایش توجه کمتری را به خود جلب کرده است.

دوران اولیه‌ی زندگی و حرفه

عمر خیام در 28 اردیبهشت 427 خورشیدی ( 18 ماه می 1048 میلادی) در شهر نیشابور ایران متولد شد. نام کامل او غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری می‌باشد. حرفه‌ی خانواده‌ی او ساخت خیمه بود، از همین رو به آنان خیام می‌گفتند. او دورانی از کودکی خود را در شهر بلخ در شمال افغانستان گذراند و تحت نظر استادی به نام شیخ محمد منصوری آموزش دید. بعدها فردی به نام امام موفق نیشابوری، که به عنوان یکی از بزرگ‌ترین معلمان در ناحیه‌ی خراسان شناخته می‌شد، کار تعلیم خیام را برعهده گرفت. خیام در زمینه‌ی هندسه آثار قابل‌توجهی دارد به خصوص نظریه‌ی نسبت‌ها.

توانایی علمی خیام

خیام یک علامه، ریاضیدان، فیلسوف، ستاره‌شناس، فیزیکدان و شاعر ایرانی است. او در زمینه‌ی مکانیک، جغرافیا و موسیقی مقالاتی دارد. مقاله خیام را می‌توان به عنوان اولین روش حل تشابه اقلیدسی که از یک روش بصری استفاده می‌کند در نظر گرفت. خیام اشتباه تلاش‌های قبلی ریاضی‌دانان یونانی و پارسی برای اثبات این قضیه را اثبات کرد. او استفاده از حرکت در هندسه را نپذیرفت.

خیام ریاضی‌دان

زندگی نامه حکیم عمر خیام

خیام ریاضی‌دانی بود که به اهمیت یک بسط دوجمله‌ای عمومی پی برد. بحثی که از ادعای داشتن یک بسط دوجمله‌ای عمومی توسط خیام حمایت می کند، بر مبنای توانایی او برای استخراج ریشه‌ها است . خیام عضوی از یک گروه بود که چندین ویرایش بر روی تقویم فارسی انجام داده بودند. در حدود سال 458 (15 مارس 1079) سلطان ملک شاه تقویم اصلاح شده را به عنوان تقویم رسمی کشور پذیرفت.

خیام همچنین در زمینه‌ی ستاره‌شناسی و ریاضیات دارای تألیفات بسیاری است، از جمله آن‌ها، کتاب رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله را می‌توان نام برد.

به عنوان یک ریاضی‌دان، خیام در زمینه‌های اساسی فلسفه‌ی ریاضیات، به خصوص مفهوم ریاضیات ایرانیان و فلسفه‌ی آن‌ها مشارکت زیادی داشته است. کار او بیشتر از هر دانشمند و فیلسوف ایرانی مانند ابن‌سینا، بیرونی و طوسی بوده است.

او نخستین فردی بود که کشف کرد معادله‌ی درجه‌ی سه می‌تواند بیش از یک جواب داشته یا بدون جواب باشد. از دیگر آثار او در ریاضیات رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است که اصل پنجم اقلیدس در رابطه با خطوط موازی را به اثبات می‌رساند.

شعرهای خیام

شعرهای خیام شهرت او به عنوان یک ریاضی‌دان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. او نزدیک به هزار رباعی نوشته است. در دنیای انگلیسی‌زبان، رباعیات خیام که در طی سال‌های 1809 تا 1883 میلادی توسط فردی با نام ادوارد فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه‌شد شناخته می‌شود. او با ترجمه‌ی این رباعیات، آن را به جهانیان شناساند، با این حال برخی از شعرها، به اشتباه به خیام نسبت داده شده است و شایسته‌ی او نیست. عده‌ای گاه به عمد اشعار او را تغییر داده‌اند تا آن را به تصوف نزدیک کنند، و عده‌ای، در سبک شعری او شعرسرایی کرده و آن‌ها را به خیام نسبت داده اند.

نمونه ای از رباعیات خیام

با کنار گذاشتن رباعیات تکراری، 57 رباعی منتسب به خیام وجود دارد. شاعران و بزرگان بسیاری همواره از او یاد کرده و به تحسین شعرهایش پرداخته‌اند. قدیمی‌ترین کتاب که نام خیام در آن آورده شده است کتاب خریده القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی می‌باشد.

در اشعاری که در حال حاضر به نام اشعار خیام شناخته می شود، نویسنده ساختار مذهبی سفت و سخت و مفهوم تحت الفظی زندگی پس از مرگ را نپذیرفته و روشی لذت گرا را پذیرفته است. با این حال، به دلیل قدرت علمی بالا و اینکه طبق تواریخ، او به عنوان فردی بسیار عالم و دانشمند، و فقیهی فرهیخته، و فردی که زندگی ای بسیار پرتلاش و تکاپو داشته، شناخته می شد، امکان اینکه این اشعار نوشته فردی دیگر بوده که به اشتباه به خیام نسبت داده شده باشد نیز وجود دارد.

با توجه به رباعیاتی که به نام خیام شناخته میشد، افرادی خیام را فردی عارف و گروهی دیگر او را فردی بی‌اعتقاد به همه چیز می‌دانند.برای مثال اولین فرد منتقد نجم الدین راضی بوده است که انتقاداتی نسبت به خیام دارد. او با توجه به رباعیات خیام می‌گوید که خیام فردی است که نسبت به مسائل دین بی‌اعتقاد اندیشیده است.

تدریس

خیام، به خصوص زمانی که در زادگاه خود یعنی نیشابور بود، برای چندین دهه تا زمانی که از دنیا رفت، فلسفه‌ی ابن‌سینا را تدریس می کرد. خیام فیلسوف از دو منبع متفاوت قابل‌تشخیص است. یکی از طریق رباعیات او، و دیگری از طریق کارهایش که در شرایط عقلانی و اجتماعی آن زمان انجام شده بود. کارهای وی توسط دانشمندان و فیلسوفان بعد از وی همانند بیهقی، نظامی عروضی، زمخشری و صوفی و شاعر و نویسنده صوفی عطار نیشابوری و نجم الدین رازی مورد بررسی و استفاده قرار گرفتند.عمر خیام

وفات

عمر خیام در 12 آذر 510 خورشیدی (4 دسامبر 1131) در نیشابور که امروزه بخشی از ایران است در گذشت. در حال حاضر به افتخار این فرد بزرگ یکی از حفره‌های ماه به نام او نام‌گذاری شده است.

ادامه مطلب / دانلود

زندگی نامه شهید همت

به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.

محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‍آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای می‍کرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می‍بخشید.
پدرش از دوران کودکی او چنین می‍گوید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی‍ها و مرارت‍ها را از وجودم پاک می‍کرد و اگر شبی او را نمی‍دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب ‍آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای کوچک را نیز حفظ کند.

دوران سربازی :

در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

ماه مبارک ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بی‍خبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »

امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب‍ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

دوران معلمی:

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا کند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی‍باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمی‍ورزید.

با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می‍کرد.

سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید.
مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.

فعالیت های پس از پیروزی انقلاب:

پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد.
درایت و نفوذ خانوادگی که درشهر داشتند مکانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی‍ها را رفع کردند.
به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.

به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه‍روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار واذیت مردم می‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی گردید.
از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.
اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت.

نقش شهید در کردستان و مقابله با ضدانقلاب:

شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش‍هایی از آن در چنگال گروهک‍های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی‍امان و همه جانبه‍ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهک‍ های خودفروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ‍تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می‍کردند و حتی تحصن نموده و نمی‍خواستند از این بزرگوار جدا شوند.
رشادت‍ های او دربرخورد با گروهک‍ های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری که از یادداشت‍ های آن شهید به‍دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دی‍ماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.

گوشه ای از خاطرات کردستان به قلم شهید :

« در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همکاری بی‍دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاکسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به‍انجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به کلی از بین رفت. حدود 300 تن از خودباختگان سیه‍بخت، تسلیم قوای اسلام گردیدند. یکصد تن به هلاکت رسیدند و بیش از 600 قبضه اسلحه به دست سپاهیان توانمند اسلام افتاد.
پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاکان مزاحم از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و کار این پاکسازی و زدودن جنایتکاران پست، تا مرز عراق ادامه یافت.

این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله ص و با رمز «لااله الا الله» به‍دست آمد.
در مبارزات بی‍امان یک ساله، 362 نفر از فریب‍ خوردگان « دمکرات، کومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاح‍های مخرب و آتشین خود تسلیم سپاه پاوه شدند و امان‍ نامه دریافت نمودند.
همزمان با تسلیم شدن آنان، 44 سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند.
منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار خدانشناس تبدیل گشت، قدرت وتحرک آن ناپاکان دیوسیرت رو به اضمحلال و نابودی گذاشت، بطوری که تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در اندک مدتی آن منطقه آشو ب‍خیز و ناامن که میدان تک‍تازی اشرار شده بود به یک سرزمین امن تبدیل گردید. »

شهید همت و دفاع مقدس:

پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه کارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه‍ های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.
او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را تشکیل دهند.
در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه کوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.

شهید همت در عملیات پیروزمند بیت ‍المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق می‍توان گفت که او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته ‍اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد.
در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.

با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اکرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن‍ عقیل و محرم ـ که او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر 27 حضرت محمدرسول الله (ص) ، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (ع) بود، برعهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات کانی‍مانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی‍شود.
صلابت، اقتدار و استقامت فراموش‍نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشکر محمدرسول‍الله (ص) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتک‍های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می‍گردد.
مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود که حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود :
« … ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقی نیست! »

اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بی‍خوابی‍های مکرر همچنان به ادای تکلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی برحفظ‍جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی می‍گفت :
« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش کشیم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداری و حراست کنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینکه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، که اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »

ویژگی‍های برجسته شهید :

او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه‍ای برای دیگران بود که جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و کسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می‍کرد و سخت‍ترین و مشکل‍ترین مسؤولیت های نظامی را با کمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش ‍خاطر می‍پذیرفت.

سردار رحیم صفوی درباره وی چنین می‍گوید :

« او انسانی بود که برای خدا کار می‍کرد و اخلاص در عمل از ویژگی‍های بارز اوست. ایشان یکی از افراد درجه اولی بود که همیشه مأموریت‍ های سنگین برعهده ‍اش قرار داشت. حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعی که درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، درمقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الکفار، رحماء بینهم» بود. همت کسی بود که برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا کرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به امرولایت اعتقادکامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، که عاقبت هم چنین کرد. همیشه سفارش می‍کرد که دستورات را باید موبه‍مو اجرا کرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ می‍شد، از آن دفاع می‍کرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت. »

پدر بزرگوارش می‍گوید :

« محمدابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز ونشیب‍های سیاسی ونظامی، هرگز نمازش ترک نشد. روزی از یک سفرطولانی و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را با همه خستگی‍هایش تا پگاه، به نماز ونیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای کاش به سراغم نمی ‍آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی‍گرفتی.»
این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا ونیایش برنداشت. نماز اول وقت را برهمه چیز مقدم می‍شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب کرده بود. آن چیزی که برای او مطرح نبود خواب وخوراک و استراحت بود. هر زمان که برای دیدار خانواده‍اش به شهرضا می‍رفت، درآنجا لحظه‍ای از گره‍ گشایی مشکلات و گرفتاری‍های مردم بازنمی‍ایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلق‍الله بود.
شهید همت آنچنان با جبهه وجنگ عجین شده بود که در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را تنها یکبار در آغوش گرفته بود.

او بسان شمع می‍سوخت و چونان چشمه‍ساران درحال جوشش بود و یک آن از تحرک باز نمی‍ایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران می‍بخشید و با همان کم، قانع بود و درپاسخ کسانی که می‍پرسیدند چرا لباس خود را که به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ می‍گفت: « من پنج سال است که یک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است! »
او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یک مدیریت سالم در اداره کارها و نیروها. با وجود آنکه به مسائل عاطفی و نیز اصول‍مدیریت احترام می‍گذاشت و عمل می‍کرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه می‍کرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. کسی را که در انجام دستورات کوتاهی می‍نمود بازخواست می‍کرد و کسی را که خوب عمل می‍کرد تشویق می‍نمود.

بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار می‍رفت. به مسائل لبنان و فلسطین وسایر کشورهای اسلامی بسیار می‍اندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود که گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول ص درستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت.
از ویژگی‍های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیحیان جان برکف بود. به بسیجیان عشق می‍ورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی می‍کرد. « من خاک پای بسیجی‍ها هم نمی‍شوم. ای کاش من یک بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی‍شدم.»

وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت می‍آوردند سؤال می‍کرد : آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را می‍خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمی‍شد دست به غذا نمی‍زد.
شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأکید و توصیه داشت. او که از روحیه ایثار واستقامت کم‍نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی‍اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می‍گفت، عمل می‍کرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می‍گرفت. برای شهید همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است یا نه. همت یک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.

نحوه شهادت :
شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‍شویم ویا جزیره مجنون را نگه می‍داریم.» رزمندگان لشکر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی کردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیک بررسی کند، که گلوله توپ در نزدیکی اش اصابت می‍کند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اکبر زجاجی، دعوت حق را لبیک گفتند و سرانجام در ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.

ادامه مطلب / دانلود

زندگینامه حضرت مسلم ابن عقیل (ع)

روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت

15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع

5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت

11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه

8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.

9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه

شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام

جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است.

مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.

چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

نامه های کوفیان

زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه ‏السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه ‏های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ‏ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.

مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه ‏السلام و عمل به نامه ‏هایی که نوشته‏ اند هستند یا نه؟

مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین ‏انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه ‏السلام بیعت می ‏کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.

نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام

مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به این مضمون به امام حسین علیه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.

ورود ابن زیاد به کوفه

ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می ‏رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسین علیه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو.

من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه‏ السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

هانی بن عروه

مسلم می ‏دانست دیر یا زود عبیداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می ‏آید.

دستگیری هانی

پس از آنکه ابن زیاد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می ‏دانست عبیداللّه‏ قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد.

آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه‏ با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.

طوعه زنی جوانمرد

مسلم، غریب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می ‏رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست.

مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ‏ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.

سخنان عبیداللّه‏ برای دستگیری مسلم

با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه‏ از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه ‏اش پول خواهد گرفت».

تهدید و تطمیع عبیداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبیداللّه‏ با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.

امان دادن به مسلم و دستگیری او

مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت.

آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها یورش می ‏برد.

وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهیم و ابن ‏زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم‏هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه‏ بردند.

زندگینامه حضرت مسلم ابن عقیل (ع)

شهادت حضرت مسلم

کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.

مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!

جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.

ادامه مطلب / دانلود

زکریا (ع) یکى از پیامبران الهى است که عمر با برکت خویش را در راه دعوت به خداپرستى و خدمت در بیت‏ المقدس سپرى نمود. وى آرزومند بود خداوند به او پسرى مرحمت کند تا پس از او رسالت پدر را استمرار بخشد و قوم او به گمراهى نیفتند؛ زیرا نشانه‏ هاى گمراهى میان آنان هویدا بود، ولى پیرى و سالخوردگى حضرت و نازایى همسر سالخورده‏اش امید و آرزوى فرزند داشتن او را کاهش مى‏داد، امّا زکریا که به پروردگار خویش ایمان داشت، مى‏ دانست هیچ مانعى نمى تواند در برابر قدرت الهى عرض اندام کند.

زندگینامه حضرت یحیی (ع)

روزى در معبد، بر مریم وارد شد -چه این‏که مریم شب و روز خود را در آن‏جا مى ‏گذراند – در برابر او خوراک و آشامیدنى و میوه‏ هاى غیر فصلى ملاحظه کرد، از او پرسید اینها را از کجا آورده‏ اى؟ پاسخ داد: اینها از نزد پروردگارى است که به هر که خواهد بى‏ اندازه نعمت مى دهد.

وقتى زکریا این نشانه‏ هاى بارزِ قدرتِ الهى و احترامى را که به مریم پارسا و تنها عنایت کرده بود، مشاهده نمود، او را بر این داشت که با پروردگار خود مناجات کند و عرضه بدارد: پروردگارا، من پیر و سالخورده گشته ام و استخوان‏هایم ضعیف و ناتوان شده و موى سرم سپید گشته است، آرزو و امید بسیار دارم که دعایم را بپذیرى و به من فرزندى عنایت کنى، چه این‏که من خود را از عطاى بى‏ انتهاى تو هرگز محروم ندانسته، بلکه با استجابت دعایم انتظار سعادتمندى دارم.

پروردگارا، من به جهت خواسته دنیوى و صِرف علاقه به فرزند به درگاهت دعا نکردم، امّا ملاحظه مى‏ کنم که خویشاوندان من به تبهکارترین مردم تبدیل شده‏ اند و مطمئن نیستم پس از من احکام دین را به‏ پاداشته و میان مردم به عدالت رفتار کنند، ولى پروردگارا با وجود نازایى همسرم، تو قادرى که دعایم را مستجاب گردانى و به من پسرى عنایت کنى تا علم و دانش و دین را از من و مُلک و پادشاهى را از آل یعقوب به ارث بَرَد و او را مورد خرسندى خویش قرار ده.

کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ* هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ؛

هر گاه زکریا در مکان عبادت بر مریم وارد مى‏شد، طعامى را نزدش ملاحظه مى ‏کرد، گفت: اى‏ مریم، این خوراکى‏ ها را از کجا آورده ‏اى؟ گفت: اینها از نزد خدایند، خداوند به هر که خواهد بى‏ حساب روزى مى‏ دهد. اینجا بود که زکریا پروردگار خویش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا، از پیشگاه خودت به من فرزندانى پاک سرشت عنایت کن، به راستى که تو دعا را مى‏ شنوى و مستجاب مى‏ گردانى.

ذِکْرُ رَحْمَهِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّا * إِذ نادى‏ رَبَّهُ نِداءاً خَفِیّاً * قالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً * وَإِنِّى خِفْتُ المَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَکانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً.

پروردگار تو از رحمت خویش بر بنده‏اش زکریا سخن مى‏ گوید، آن‏گاه که زکریا خداى خود را نهانى خواند و عرض کرد: پروردگارا، استخوان‏هایم سست گشته و پیرى مویم را سپید نموده است، ولى من هیچ گاه از عطاى تو محروم نبوده‏ ام. بار خدایا، من از این وارثان کنونى بیمناکم که راه باطل پویند و همسرم نیز نازاست، از پیشگاه خود به من جانشینى شایسته عنایت کن که وارث من و همه آل یعقوب باشد، خداوندا، او را وارثى پسندیده و صالح مقرر دار.

مژده ولادت یحیى(ع)

خداوند دعاى زکریا را به استجابت رساند و فرشتگانى را نزد او فرستاد تا به او مژده دهند که خداى متعال به زودى به او فرزندى عنایت خواهد فرمود و نام یحیى را برایش برگزیند که ویژه اوست و هیچ کس را به این اسم نام‏گذارى نکرده است و به ‏زودى برکات الهى بر او وارد مى‏ شود. وى به کتاب الهى ایمان مى‏ آورد و پیشواى قوم خود خواهد بود و از شهوات و هواى نفس اجتناب و دورى مى‏ کند.

زکریا از این مژده شگفت‏ زده شد؛ زیرا او پیرمردى سالخورده بود و همسرى نازا داشت که حتى در دوران جوانى، فرزندى از او متولد نشده بود. بدو گفته شد: خداوند این چنین اراده فرموده و این کار بر او آسان است، چنان که خداوند تو را نیز از نیستى به هستى آورد.

اینجا بود که زکریا از پروردگار خویش خواست: تا نشانه و علامتى براى او ارائه دهد که پى‏ ببرد همسرش بارداراست و خداى متعال او را مطلع ساخت. علامتى که به واسطه آن برباردارى همسر خود آگاه گردد، این خواهد بود که مدت سه روز نمى‏ تواند با مردم سخن بگوید و چیزى را جز با اشاره دست یا چشم و یا حرکت دادن سر و امثال آن، نمى‏تواند بدانان بفهماند.

زکریا سه روز بدین منوال گذراند، چه این‏که خداوند به او دستور داده بود در مدت این سه روز خدا را زیاد یاد کرده و در صبح و شام او را تسبیح گوید؛ زیرا وى هر چند توان سخن گفتن با مردم را ندارد، ولى مى‏ تواند عبادت نموده و خدا را تسبیح گوید. خداى متعال فرمود:

یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیّاً * قالَ رَبِّ أَنّى‏ یَکُونُ لِى غُلامٌ وَکانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الکِبَرِ عِتِیّاً * قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً * قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلّاتُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیّاً * فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ المِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَعَشِیّاً.

اى زکریا، ما تو را به پسرى به ‏نام یحیى مژده مى ‏دهیم، و قبلاً کسى را به این اسم ننامیده‏ ایم. عرض کرد: پروردگارا، چگونه من صاحبِ فرزند مى شوم، در صورتى که همسرم نازاست و من پیرى سالخورده ‏ام. فرشته گفت: خداوند فرمود: این کار بر من آسان است و من خودت را از نیستى به هستى آوردم. عرض کرد: پروردگارا، برایم نشانه ‏اى قرار ده. فرمود: نشانه‏ ات این باشد که سه روز با مردم سخن نگویى. وى از محل عبادت خارج و نزد مردم رفت و خداوند به آنان وحى کرد که صبح و شام به ذکر و تسبیح خدا بپردازید.

فَنادَتْهُ المَلائِکَهُ وَهُوَ قائِمٌ یُصَلّى فِى المِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ * قالَ رَبِّ أَنَّى‏ یَکُونُ لِى غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِىَ الکِبَرُ وَامْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ* قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلّا تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَهَ أَیّامٍ إِلّا رَمْزاً وَاذکُرْ رَبَّکَ کَثِیرا وَسَبِّحْ بِالعَشِىِّ وَالإِبْکارِ.

سپس فرشتگان زکریا را که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، ندا کردند که خداوند تو را به ولادت یحیى مژده مى ‏دهد، چه این‏که او نبوت عیسى را تصدیق مى‏ کند و خود فردى پیشوا وپارسا و پیامبرى از شایستگان است، عرضه داشت: پروردگارا، چگونه من صاحب فرزندى شوم در صورتى که پیر و سالخورده گشته ‏ام و همسرم نیز نازاست: گفت: چنین است کار خدا، هر عملى را بخواهد انجام مى‏دهد. عرض کرد: پروردگارا، برایم نشانه ‏اى مقرر فرما، فرمود: نشانه‏ ات این است که مدت سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگویى، و پروردگار خویش را صبح و شام بسیار ذکر و تسبیح بنما.

پیامبرى یحیى

اراده الهى تحقق یافت و همسر زکریا (ع) باردار شد، پس از پایان مدت حمل، یحیى متولد گشت، خداوند به وى موهبت‏هاى بزرگى بخشید، از جمله به او هوشمندى و خوش فهمى عنایت کرد و به او دستور داد تا تورات را بخواند و با عزمى راسخ به دستورات آن عمل نماید و از همان کودکى به وى بینشى عطا کرد که توان درک و فهم دین و احکام آن را داشته باشد و از رحمت وافر خویش به او نفسى رؤوف و قلبى مهربان عنایت کرد و او را از پلیدى‏ ها پاکیزه گرداند و پرهیزکار و فرمانبردار خدا قرار داده و در مدت زندگى مرتکب گناهى نشد و به پدر و مادر فوق‏العاده نیکى و احسان مى‏ نمود.

او انسانى فروتن و خوش‏رفتار بود. خداوند بر او درود پاک فرستاد و او را در عافیت و امان قرار داد تا هیچ گونه گزندى در روز ولادت، و روز وفات و روز قیامت که براى حسابرسى در پیشگاه خداوند زنده مى‏ شود، به او نرسد. خداى متعال فرمود:

یا یَحْیى‏ خُذِ الکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً * وَحناناً مِنْ لَدُنّا وَزَکاهً وَکانَ تَقِیّاً * وَبَرّاً بِوالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبّاراً عَصِیّاً * وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً.

اى یحیى، کتاب آسمانى را به قوّت نبوت فراگیر و ما در همان سن کودکى به او مقام نبوت بخشیدیم. او از نزد ما انسانى مهربان و پاک سرشت و پرهیزکار بود، وى به پدر و مادر خود مهربانى و نکوکارى نمود و گردنکشى و نافرمانى آنها نکرد. درود بر او باد آن روز که متولد گشت و آن روز که از دنیا مى‏ رود و زمانى که زنده برانگیخته شود.

ادامه مطلب / دانلود

زندگی آلبرت اینشتین

اغلب شما آلبرت اینشتین را می شناسید. او کسی بود که تئوری نسبیت را به ما ارائه داد. عده زیادی از بزرگان علم او را به عنوان نابغه ای بی همتا و بزرگترین دانشمند جهان می خوانند. بسیاری از نظریات و تحقیقات اینشتین باعث ایجاد تغییرات اساسی در روند پیشرفت علم  در جهان شده و تاثیرات  پایداری به ارمغان داشت. خدمات او در راستای علم قابل ستایش است.

اما بر خلاف همیشه  اینبار قصد داریم از جنبه ای دیگر به اینشتین بنگریم. زندگی او! حقایق مخفی درباره زندگی باهوش ترین نابغه دنیا . او چگونه بود؟ در زندگی و برخورد بادیگران چطور بود؟ آیا می دانید که اینشتین با یک سر بزرگ به دنیا آمده! طوری که مادرش تصور می کرد وی ناقص است؟! و یا اینکه قبل از ازدواج فرزندی داشته؟

1- اینشتین بدنی چاق و سری بزرگ داشت:

زمانی که مادر آلبرت، پائولین اینشتین (Pauline Einstein)، او را به دنیا آورد متوجه شد سر اینشتین بسیار بزر گ است و تصور می کرد که او ناقص به دنیا آمده. قسمت عقب سر بسیار بزرگ به نظر می رسید و خانواده وی بلافاصله متوجه این چیز عجیب و غیر طبیعی شدند. در هر صورت پزشک آنها را آرام نمود.

هنگامی که مادر بزرگ آلبرت برای اولین بار او را دید مرتباً زیر لب تکرار می کرد: “خیلی چاق است، خیلی چاق است”.

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

تصویر: اولین تصویر شناخته شده از آلبرت اینشتین. اعتبار تصویر: آرشیو آلبرت اینشتین، دانشگاه یهودی Jerusalem، اسرائیل.

2- اینشتین در دوران کودکی در تکلم خود دچار مشکل بود:

اینشتین در دوران کودکی به ندرت سخن می گفت و زمانی هم که  حرف می زد بسیار با آهستگی صحبت می کرد. در عوض تمام جملات را در سرش بیان می نمود و یا قبل از اینکه بلند بیان کند از صحیح بودن آنها اطینان حاصل می کرد و یا چند بار به صورت زیر زبانی آنرا تکرار می کرد.

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

تصویر: عکس مشهور آلبرت اینشتین در 1951، توسط آرتور ساس

بر طبق گزارشات اینشتین تا 9 سالگی به همین منوال رفتار می کرد. والدینش از اینکه فرزندشان عقب افتاده باشد نگران بودند که البته این نگرانی کاملا بی اساس بود.

یک تاریخ نویس علوم به نام Otto Neugebauer چنین بیان می کند:  ” در آن زمان که بسیار دیر زبان به سخن باز کرده بود و به ندرت حرف می زد یک شب موقع شام سکوت را شکست و گفت: “این سوپ خیلی داغ است”.

والدینش خیالشان راحت شد و  از او پرسیدند چرا تاکنون حتی یک کلمه سخن نمی گفت؟ وی پاسخ داد: ” برای اینکه تا کنون همه چیز بر طبق روال خود بوده”.

Thomas Sowell در کتابش به این نکته اشاره کرده که علاوه بر اینشتین بسیاری از نوابغ دیگر نیز در زمان کودکی سخن گفتن را نستاً دیر آغاز نموده اند. او این وضعیت را «سندرم اینشتین» (Einstein Syndrome) نامید.

3- اینشتین از یک قطب نما الهام گرفت:

اینشتین در سن 5 سالگی در بستری مریضی خوابیده بود، پدرش چیزی به او داد که باعث شد در ذهنش اولین جرقه علاقمندی به علوم به وجود آید: یک قطب نمای ساده جیبی.

آنچه باعث جلب توجه اینشتین گردید این بود که آنرا به هر طرف که می چرخاند سوزن قطب نما همواره یک جهت را نشان می داد. با خودش فکر کرد باید نیروهایی بر قطب نما اعمال شده باشد که چنین عمل می کند. این اتفاق بارها در گزارشات و شرح حال زندگی وی ذکر شده است.

4- اینشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شد:

اینشتین در سال 1895 و در سن 17 سالگی برای ورود به مدرسه پلی تکنیک فدرال سوئیس ETH یا (Eidgenössische Technische Hochschule) اقدام کرد. سوالات مربوط به ریاضی و علوم آزمون ورودی را با موفقیت پشت سر گذاشت اما در مابقی دروس (تاریخ، زبان، جغرافی و غیره) موفق نشد و مجبور شد قبل از برگزاری مجدد آزمون به یک مدرسه حرفه ای (Trade School) برود و سرانجام یک سال بعد در ETH  پذیرفته شد.

5- اینشتین یک فرزند نامشروع داشت:

در دهه 1980 نامه های خصوصی اینشتین چیزهای جدیدی را درباره این نابغه آشکار ساخت: او یک دختر نامشروع از میلوا ماریک (Mileva Marić) داشت. (کسی که بعدها با وی ازدواج کرد.) در 1902 و یک سال قبل از ازدواج آنها، میلوا دختری به نام لیزرل به دنیا آورد که اینشتین هرگز او را ندید و سرنوشت او نامعلوم باقی ماند.

تولد لیزرل درست دورانی اتفاق افتاد که اینشتین در Beme حضور داشت. از محتوای نامه ها چنین استنباط می شود که زایمان سختی بوده.

مابقی زندگی لیزرل هنوز به طور کامل مشخص نیست. Michele Zackheim در کتاب خود به نام “دختر اینشتین” نوشته است که او در اثر ابتلا به تب مخملک در سپتامبر 1903 درگذشت.

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

نام لیزرل برای آخرین بار در نامه ای که در 19 سپتامبر 1903 از اینشتین به میلوا نوشته شده بود ذکر گردید.

6- اینشتین از همسر اول خود دلسرد شد و با وی یک قرارداد عجیب منعقد کرد:

پس از ازدواج اینشتین و میلوا آنها صاحب دو پسر به نام های “هنس آلبرت” و “ادوارد”  شدند. با گذشت زمان، موقعیت های آکادمیک و مسافرت های جهانی اینشتین باعث شد تا اینشتین از همسر خود فاصله گرفته و دلسرد شود. هر دو زوج در صدد حل مشکلشان برآمدند. حتی اینشتین یک قرارداد عجیب تهیه نمود: در این قرارداد آنها تحت شرایط ویژه ای باهم زندگی می کردند. سر فصل آن چنین بود: “شرایط”

الف: مسئولیت تو این است که:

1. لباسهای من همیشه مرتب باشند.

2. سه وعده غذایی خود را به طور مرتب و در اتاقم صرف کنم.

3. اتاق خواب و اتاق مطالعه من همیشه مرتب و تمیز باشد و میز کارم فقط مخصوص استفاده خودم باشد.

ب: باید تمام روابط مرا نادیده بگیری؛ لزوماً همه روابط من بنابر دلایل اجتماعی نیست…

شرایط دیگری نیز بود از جمله “زمانی که از تو خواستم دیگر نباید با من صحبت کنی” . میلوا شرایط را پذیرفت. اینشتین برای اینکه اطمینان حاصل کند میلوا تمام شرایط را فهمیده چنین نوشت: “جنبه های شخصی باید کاملا کاهش پیدا کند” و خود نیز عهد کرد که “در مقابل تمام زنها مثل غریبه رفتار کنم”.

7- اینشتین رابطه خوبی با پسر بزرگش نداشت:

پس از طلاق رابطه اینشتین با پسر بزرگش هنس آلبرت، تیره و تار گشت. هنس آلبرت پدرش را مسئول ترک کردن و تنهایی ملیوا می دانست. رابطه بین پدر و پسر زمانی سخت تر شد که اینشتین شدیداً با ازداوج هنس آلبرت و Frieda Knecht مخالفت نمود.

در 1927 هنس در سن 23 سالگی عاشق یک زن بزرگتر از خود شد که به نظر اینشتین اصلا جذاب نبود. اینشتین به این وصلت راضی نبود و معتقد بود عروس هنس برای به دست آوردن پسر او نقشه کشیده است. وقتی تمام حرفها و تلاش های او بی اثر ماند از پسرش خواست تا بچه دار نشود چرا که تنها باعث می شود طلاق و جدایی آنهارا سخت تر کند.

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

پس از آن هنس آلبرت به ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا پروفسور مهندسی هیدرولیک در UC Berkley شد. حتی در این کشور جدید هم پدر و پسر از یکدیگر دلگیر بودند. وقتی اینشتین مرد میراث اندکی برای هنس آلبرت به جا گذاشت.

8- اینشتین یک مرد خوش گذران بود:

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

تصویر: اینشتین به همراه همسر دومش، دختر عمویش، Elsa.

اینشتین پس از جدایی از میلوا (خیانت اینشتین یکی از دلایل طلاق آنها بود) خیلی زود با دخترعمویش  السا لوونتال ((Elsa Lowenthal ازدواج کرد. البته قبل از ازدواج با السا از دختر او Ilse که 18 سال جوانتر بود خواستگاری کرد.

برخلاف میلوا بیشترین توجه  السا به مراقبت از همسر مشهورش معطوف بود. بدون شک او درباره خیانت ها و عشق بازی های اینشتین می دانست.

9- اینشتین FDR را برای ساخت بمب اتم متقاعد کرد:

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

تصویر: بازسازی  امضای نامه مشهور اینشتین و زیلارد (Szilárd) به FDR (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) در 1939.

در 1939 پس از به وجود آمدن آلمان نازی لئو زیلارد (Leó Szilárd)  ،فیزیکدان، اینشتین را برای نوشتن نامه ای به FDR (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) (Franklin Delano Roosevelt)متقاعد کرد. مضمون نامه در برگیرنده این بود که احتمالاً آلمان نازی درصدد پیشبرد تحقیقات خود به سوی ساخت بمب اتم  است و ایالات متحده را نیز به همکاری در این کار ترغیب می کند.

ذکر شده که نامه اینشتین و زیلارد یکی از دلایلی بود که باعث شد زیلارد پروژه مخفی منهتن (Manhattan Project) را برای ساخت بمب اتم شروع کند.

هرچند اینشتین یک فیزیکدان با استعداد بود ولی ارتش با درنظر گرفتن خطرات امنیتی برای اینشتین از او برای شرکت در پروژه دعوت نکرد.

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

10- سرگذشت مغز اینشتین: 43 سال دردون یک شیشه و مسافرت در طول کشور با یک بیوک:

پس از مرگ اینشتین در 1955 مغز او برداشته شد – و البته بدون اجازه از خانواده اش- این کار توسط توماس استولز هاروی ( Thomas Stolz Harvey ) پاتولوژیست بیمارستان پرینستون انجام گرفت. هاروی جمجمه را برداشت و در یک ظرف شیشه ای قرار داد. به علت سهل انگاری در مراقبت از این عضو مهم از کار اخراج شد. سالها بعد با کسب اجازه از هنس آلبرت به مطالعه مغز اینشتین پرداخت و اسلایدهایی از آن تهیه نمود و برای دانشمندان در سراسر دنیا فرستاد.

یکی از این دانشمندان ماریان دایموند از UC Berkeley بود که کشف کرد در مقایسه با یک فرد عادی به طور قابل توجه ای در نواحی از مغز که مسئول تولید اطلاعات است دارای تعداد سلول های گلیال (Glial Cells) بیشتری می باشد.

در مطالعه دیگری که توسط سندرا ویتلسون (Sandra Witelson) از دانشگاه MC Master انجام گرفت مشخص شد که مغز اینشتین فاقد یک چروک خاص به نام شیار سیلویان (Sylvian Fissure) است. به نظر ویلتسون این آناتومی خاص باعث شده تا نرون های مغز اینشتین اتصال بهتری با یکدیگر برقرار کنند. در مطالعه دیگری بیان شده که در مقایسه با مغز انسان های معمولی مغز اینشتین متراکم تر بوده و لوب آهیانه پایینی که مرتبط با توانایی عملیات ریاضی است بزرگتر می باشد.

سرگذشت مغز اینشتین جالب است:

در اوایل دهه 1990 هاروی به همراه یک نویسنده بیطرف و جدا از هرگروه و حزب خاص به نام میشل پترنیتی (Michael Paterniti) به کالیفرنیا رفت تا نوه اینشتین را ملاقات کند. آنها همراه با مغز اینشتین در حالی که دورن یک ظرف شیشه ای تکان می خورد از نیوجرسی خارج شدند. مسافرت آنها با هاروی انجام گرفت.

زندگینامه آلبرت اینشتین +تصاویر

بعداً پترنیتی در کتابی بنام «سواری آقای البرت: مسافرت در طول آمریکا همراه با مغز اینشتین» این تجربه خود را نوشت.

در 1998 هاروی 85 ساله مغز اینشتین را به دکتر الیوت کراس (Dr.Elliot Krauss) استاد پاتولوژی دانشگاه پرینستون سپرد.

هاروی پس از چندیدن دهه حفاظت کامل از مغز اینشتین، درست مثل یک جسم مقدس آن را به سلامت و با آرامش به بخش پاتولوژی دانشگاه  پزشکی پرینستون داد. دانشگاه شهری که اینشتین دو دهه آخر عمرش را در آن گذراند.

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 1 از 2 12 بعدی
css.php