مطالب دسته بندی : ضرب و المثل

معنی ضرب المثل اگر بشود چه شود

معنی ضرب المثل اگر بشود چه شود

معنی ضرب المثل اگر بشود چه شود

کاربرد ضرب المثل اگر بشود، چه شود: ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار می‌رود که گاه خودشان می‌دانند کاری که در حال انجام آن هستند بی‌فایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند.

ملا نصرالدین، تا بحال دریا را ندیده بود روزی گذرش به کنار دریا افتاد. با خود گفت: «جل الخالق!

چه قدر آب! اصلاً آخرش معلوم نیست.» ملا کنار دریا نشست و به فکر فرو رفت.

ناگهان به این فکر افتاد که باید از این همه نعمت که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

معنی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

معنی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی در مورد افرادی که بدون فکر و اندیشه کاری انجام می‌دهند و سپس از کرده پشیمان می‌شوند، به کار می‌رود.

روزگاری دور، در شهری پادشاه مهربانی زندگی می‌کرد او مشکلات مردم را خوب گوش می‌کرد.

تا آنجا که در توانش بود در رفع مشکلات آنها تلاش می‌کرد.

پادشاه با زنش تنها زندگی می‌کرد.

آنها سالیان سال بود که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل نمک گیر شدن

معنی ضرب المثل نمک گیر شدن

معنی ضرب المثل نمک گیر شدن

وقتی کسی به شخصی یا اشخاصی مدیون می شود یا به دلیل محبتی که دیده، نمی خواهد کار ناشایستی در حق آنها بکند، این ضرب المثل را به کار می برد و می گوید: من نمک گیرشان هستم.

در زمان قدیم، قوانین خاصی درباره ی جوانمردی وجود داشت و به خصوص، احترام و پایبندی عیاران نسبت به قوانین جوانمردانه بیش تر بود.

عیاران کسانی بودند که خودشان را مدافع حقوق مردم ضعیف می دانستند و از ثروتمندان می دزدیدند و به فقرا می دادند.

یکی از مشهورترین ماجراهای نمک گیر شدن، مربوط به یعقوب لیث صفاری است که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل باج به شغال نمی دهیم

معنی ضرب المثل باج به شغال نمی دهیم

بر اساس نظر کارشناسان در معنی ضرب المثل باج به شغال نمی دهیم نکته‌ای وجود دارد و این است که در اصل کلمه‌ی شغال درست نیست و شغاد صحیح است که به زمان زندگی رستم، پهلوان نامدار ایرانی بازمی‌گردد.

در روایات آمده است که در گذشته، ندیمه‌ای در خانه‌ی پدر رستم (زال) زندگی می‌کرد.

او زنی خوش‌صدا و زیبا بود و زال از همنشینی با او لذت می‌برد. به همین خاطر در ذهنش به ازدواج با او فکر می‌کرد. تا این‌که روزی به ندیمه‌اش پیشنهاد ازدواج داد و او هم قبول کرد.

زال و کنیزش با هم ازدواج کردند و بعد از چند ماه صاحب فرزندی شدند. زال اسم شغاد را برای فرزندش انتخاب کرد و تمام تلاش خود را در تربیت او گذاشت.

سال‌ها گذشت و شغاد بزگ و بزرگ‌تر شد. روزی زال به شغاد فرمان داد که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل دانه دیدی، دام ندیدی

معنی ضرب المثل دانه دیدی، دام ندیدی

معنی ضرب المثل دانه دیدی، دام ندیدی

در روزگاران گذشته، کلاغ و عقابی در جنگل زندگی می‌کردند. کلاغ روی یکی از درختان بلند جنگل لانه داشت و عقاب روی قلّه‌ی کوه بلندی در وسط جنگل لانه ساخته بود. کلاغ خیلی دوست داشت مثل عقاب آرام و سریع بتواند پرواز کند. اما قادر نبود. کلاغ هر روز جلوی لانه‌اش می‌نشست و به پرواز عقاب نگاه می‌کرد. خبر این کار کلاغ به گوش عقاب رسیده بود که کلاغی روی درخت چنار بلند جنگل زندگی می‌کند که از پرواز عقاب لذّت می‌برد. به همین دلیل عقاب هر روز وقتی شکارش را به دست می‌آورد یک دور اضافه بالای درخت چنار می‌زد و به لانه‌اش در بالای کوه می‌رفت.

یک روز عقاب هرچه گشت شکار مناسبی پیدا نکرد وقتی از شکار ناامید شد تصمیم گرفت به سراغ کلاغ برود و او را از نزدیک ببیند و بپرسد نظرش در مورد پرواز او چیست؟ با این افکار عقاب آمد روی شاخه جلوی لانه‌ی کلاغ نشست. کلاغ داخل لانه‌اش بود وقتی دید عقاب به در لانه‌ی او آمده سریع از لانه‌اش خارج شد و با خوشحالی گفت: سلام. من همیشه شیفته‌ی شما و پروازتان بوده‌ام، من هر روز ساعت‌ها روی این شاخه می‌نشینم و پرواز زیبای شما را نگاه می‌کنم.

عقاب لبخندی زد و گفت: ممنونم. من هم خوشحالم که تو پرواز من را دوست داری ولی تو باید در حد توانایی‌های خودت از خودت توقع داشته باشی من عقابم و تو کلاغ توانایی‌های ما در پرواز با هم متفاوت هست.

کلاغ گفت: می‌دونم ولی واقعاً برای من جالبه که بدونم شما وقتی در آسمان با آرامش بالهایتان را باز می‌کنید و به آرامی حرکت می‌کنید چه حسی دارید؟ اصلاً ‌زمین، درخت و رودخانه‌های روی زمین رو چه طوری می‌بینید؟

عقاب ابتدا خواست واقعیت را بگوید و بگوید که از آن همه بالا همه چیز به وضوح این پایین نیست و همه چیز رو حتی کوچکتر از اندازه واقعی آنها می‌بیند ولی وقتی که کلاغ اینقدر از او تعریف کرده بود و به توانایی او غبطه خورده بود دچار غرور کاذب شد و نتوانست واقعیت را بگوید در عوض گفت: من درسته که در فاصله‌ی زیادی نسبت به زمین پرواز می‌کنم ولی به حدی تیزبین هستم که حتی تخم گنجشکی که در لانه‌اش بالای یک درخت هست را می‌توانم ببینم.

کلاغ ساده گفت: خوش به حالت. عجب چشمان تیزبینی داری؟ عقاب گفت: این که چیزی نیست معمولاً دانه‌های کوچکی را که روی زمین افتاده است را هم قادرم ببینم. کلاغ که خیلی تعجب کرده بود گفت: چه جالب، در آن دور دست‌ها و اطراف جنگل چه می‌بینی؟ عقاب درواقع هیچ چیز نمی‌دید ولی برای اینکه دروغ اولش لو نرود مجبور شد بگوید: چند دانه‌ی گندم روی زمین ریخته که من از اینجا می‌بینم. کلاغ که واقعاً باورش نمی‌شد عقاب از این فاصله قادر باشد در دامنه‌ی کوه دانه‌های گندم را ببیند گفت: می‌شه برای اینکه قدرت تیزبینی تو به من ثابت بشه از این جا به طرف آنجا بروی من هم با تمام توانم پرواز می‌کنم تا به آنجا برسیم.

عقاب به امید اینکه در این فاصله‌ی طولانی بالاخره جایی چند دانه‌ی گیاه می‌بیند و آن را به کلاغ نشان می‌دهد و می‌گوید من از آنجا اینها را دیدم به راه افتاد. بعد از کمی که پیش رفت، سعی کرد فاصله‌اش با زمین را کمتر کند تا با دقت بیشتری بتواند زمین را ببیند تا شاید دانه گیاهی برای خوردن پیدا کند.

کلاغ بیچاره نفس زنان با تمام توانش سعی می‌کرد تا به عقاب برسد ولی عقب می‌ماند. از طرفی عقاب همینطور که آرام در فاصله‌ی کم در حال پرواز بود دید مشتی دانه‌ی گندم روی زمین ریخته سریع به طرف آن رفت تا آنجا بماند و قبل از اینکه کلاغ برسد بتواند قدرت تیزبینی‌اش را به او نشان دهد ولی تا روی زمین نشست، طنابی را که شکارچی اطراف تور کشیده بود را ندید و عقاب تیزبین داخل تور به دام افتاد. هرچه عقاب تلاش کرد تا خودش را نجات بدهد پروبال بیشتری از او می‌ریخت و بیشتر گیر می‌کرد.

عقاب اصلاً دوست نداشت کلاغ سر برسد و او را در حالی که در تور گیر افتاده را ببیند. راضی بود شکارچی بیاید و هرچه زودتر او را بردارد و هر بلایی می‌خواهد بر سرش بیاورد ولی کلاغ او را نبیند. شکارچیان معمولاً هر روز صبح دام را می‌چیدند و فردا صبح برمی‌گشتند تا ببینند حیوانی در آن به دام افتاده یا نه. کلاغ که تند و تند پر می‌زد تا به عقاب برسد، رسید ولی حیوانی که در تور شکارچی اسیر شده بود را نشناخت.

کلاغ باورش نمی‌شد دوست زرنگ و تیزبینش در دام شکارچی اسیر شده است. کمی که گذشت و مطمئن شد عقاب است، شروع کرد به خنده این خنده باعث عصبانیت بیشتر عقاب می‌شد. عقاب خواست اتفاق پیش آمده را توجیه کند و گفت: ‌این دانه‌هایی که روی زمین ریخته را می‌گفتم من از آن فاصله این دانه‌ها را می‌دیدم. کلاغ زد زیر خنده و حسابی خندید و بعد گفت: تو دانه‌های به این ریزی را از آن فاصله می‌توانی ببینی بعد دام به این بزرگی که روی زمین پهن بوده را ندیدی؟

عقاب فهمید حسابی خراب کاری کرده و با غرور کاذبش آبروی خودش را برده چاره‌ای نداشت جز اینکه به همه چیز اعتراف کند. گفت: حق با توست من به تو دروغ گفتم ولی خواهش می‌کنم قبل از اینکه شکارچی برگردد کمک کن و من رو از این مهلکه نجات بده.

کلاغ گفت: من کاری از دستم برنمی‌آید ولی به دنبال موش می‌روم. او را به اینجا می‌آورم تا طنابهای تو را بجود و تو را نجات دهد.

مورد استفاده: در مورد افرادی گفته می‌شود که با غرور کاذبشان دچار درد سر می‌شوند.

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل از آنهاست که نان را پشت در می مالند چیست؟

معنی ضرب المثل از آنهاست که نان را پشت در می مالند چیست؟

یکی بود یکی نبود، مردی بود که هم فقیر بود و هم خصیص. تصمیم گرفت که با پسرش به شهری رفته و به کارهای ساختمانی مشغول شوند. پدر تصمیم گرفت که پول زیادی خرج نکند و دست فردش را پس انداز کند.

و به پسرش هم گفت باید خیلی صرفه جویی کنیم حتی در غذا خوردنمان، پسر گفت باشد، چلو، پلو نمی خوریم. اما نان و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است

معنی ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است

روزی بود. روزگاری بود. روزگار اسکندر بود. کار لشگر کشی و جنگ اسکندر پیش رفت و پیش رفت تا به چین رسید. امابر خلاف انتظار او نه لشگری در برابرش مقاومت کرد و نه سپاه و فرمانده ای به جنگش آمد. خاقان چین که فرمانده بزرگ مردم چین بود،دستور داد اسکندر ولشگریانش را با احترام به پایتخت چین ببرند. اسکندر و سربازانش خوشحال بودند که بدون جنگ و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل شامت را اینجا بخور و دهن گیره ات را جای دیگر

معنی ضرب المثل شامت را اینجا بخور و دهن گیره ات را جای دیگر

یکی بود یکی نبود. مردی بود که همراه خانواده اش مشغول خوردن شام بودند. نه قرار بود جایی بروند نه با کسی قول و قراری داشت. ناگهان صدای در بلند شد. مرد نگاهی به همسرش انداخت و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل نه ناخویشش به ناخوشی آدم می بره و نه...

یک حکیم باشی بود که به معاینه ی بیماران می پرداخت. روزی که صدای آه و ناله ی بیماری توجهش را جلب کرد وقتی از مطب خارج شد. دید که بیماری هست که از درد گلایه می کند و می خواهد که خارج از نوبت معاینه بشود. بیماران دیگر هم قبول کردند که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت چیست؟

معنی ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت چیست؟

این مثل را در مورد افرادی می گویند که از دیگران تقلید نابه جا و کورکورانه می کنند و خیر و صلاح خویش را در نظر نمی گیرند.

روزی بود؛ روزگاری بود؛ درویش پیر و شکسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل جنگ زرگری چیست؟

معنی ضرب المثل جنگ زرگری چیست؟

در روزگاران قدیم هر گاه مشتری به ظاهر پولداری وارد بعضی از دکان‌های زرگری می‌شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می‌کرد، زرگر فوراً بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می‌کرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر می‌کرد تا وارد معرکه شود. زرگر دوم که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است چیست؟

معنی ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است چیست؟

روزگار اسکندر بود. کار لشگر کشی و جنگ اسکندر پیش رفت و پیش رفت تا به چین رسید. امابر خلاف انتظار او نه لشگری در برابرش مقاومت کرد و نه سپاه و فرمانده ای به جنگش آمد. خاقان چین که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل آن روزی کشته شدم که آن گاو سفید را کشتی

معنی ضرب المثل آن روزی کشته شدم که آن گاو سفید را کشتی

می گویند در چمنزاری دور از دهکده، سه گاو و یک شیر با هم زندگی می‏کردند. یکی از گاوها حنایی بود، یکی سیاه و دیگری سفید با این که شب و روز شیر به فکر خوردن گاوها بود؛ ولی چون آنها سه گاو بودند، او جرات نمی‏کرد به سراغشان برود و شکارشان کند. این بود که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل قاضی دیوان بلخ

معنی ضرب المثل قاضی دیوان بلخ

اگر چشم قاضی به دوستان و بستگان افتد و گوشی قاضی هر ندایی را پذیرا باشد آنچنان دیوان و دارالقضا را به دیوان بلخ تشبیه کنند.

آورده اند که…

در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوارخانه ای بالا رفت. تصادفاً در حین بالا رفتن از دیوار پایش لغزیده به زمین افتاد و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل یک روز من یک روز استاد

معنی ضرب المثل یک روز من یک روز استاد

مرد کشاورزی بود که خودش سواد نداشت اما می گفت: «بی سواد کور است.» و خیلی دلش می خواست بچه اش با سواد شود و خواندن و نوشتن یاد بگیرد.

در آن روستا مدرسه نبود تا کشاورز بچه اش را به آنجا بفرستد. به همین دلیل، تصمیم گرفت که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند

معنی ضرب المثل هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند

یکی بود، یکی نبود. دانشجویی بود که هزار جور گرفتاری داشت. درس هایش زیاد بود. پول نداشت در شهری دور از زادگاهش درس می خواند روزی سرش را انداخته بود پایین و توی فکر بود راه می رفت که ناگهان سرش به تیرک سایبان یکی از مغازه ها خورد و به زمین افتاد. ضربه شدید بود. دنیا جلو چشمهایش تاریک شد. کمی که به خودش آمد صاحب مغازه را دید و

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 1 از 9 123 بعدی ...»
css.php