
8 ضرب المثل مدیریتی عجیب از سراسر دنیا ضرب المثل جامایکا : قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده” تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.
8 ضرب المثل مدیریتی عجیب از سراسر دنیا ضرب المثل جامایکا : قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده” تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.
معنی ضرب المثل اگر بشود چه شود معنی ضرب المثل اگر بشود چه شود کاربرد ضرب المثل اگر بشود، چه شود: ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند. ملا نصرالدین، تا بحال دریا را ندیده بود روزی گذرش به کنار دریا افتاد. با خود گفت: «جل الخالق! چه قدر آب! اصلاً آخرش معلوم نیست.» ملا کنار دریا نشست و به فکر فرو رفت. ناگهان به این فکر افتاد که باید از این …
معنی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی معنی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی در مورد افرادی که بدون فکر و اندیشه کاری انجام میدهند و سپس از کرده پشیمان میشوند، به کار میرود. روزگاری دور، در شهری پادشاه مهربانی زندگی میکرد او مشکلات مردم را خوب گوش میکرد. تا آنجا که در توانش بود در رفع مشکلات آنها تلاش میکرد. پادشاه با زنش تنها زندگی میکرد. آنها سالیان سال بود که
معنی ضرب المثل نمک گیر شدن معنی ضرب المثل نمک گیر شدن وقتی کسی به شخصی یا اشخاصی مدیون می شود یا به دلیل محبتی که دیده، نمی خواهد کار ناشایستی در حق آنها بکند، این ضرب المثل را به کار می برد و می گوید: من نمک گیرشان هستم. در زمان قدیم، قوانین خاصی درباره ی جوانمردی وجود داشت و به خصوص، احترام و پایبندی عیاران نسبت به قوانین جوانمردانه بیش تر بود. عیاران کسانی بودند که خودشان را مدافع حقوق مردم ضعیف می دانستند و از ثروتمندان می دزدیدند و به فقرا می دادند. یکی از مشهورترین ماجراهای …
معنی ضرب المثل باج به شغال نمی دهیم بر اساس نظر کارشناسان در معنی ضرب المثل باج به شغال نمی دهیم نکتهای وجود دارد و این است که در اصل کلمهی شغال درست نیست و شغاد صحیح است که به زمان زندگی رستم، پهلوان نامدار ایرانی بازمیگردد. در روایات آمده است که در گذشته، ندیمهای در خانهی پدر رستم (زال) زندگی میکرد. او زنی خوشصدا و زیبا بود و زال از همنشینی با او لذت میبرد. به همین خاطر در ذهنش به ازدواج با او فکر میکرد. تا اینکه روزی به ندیمهاش پیشنهاد ازدواج داد و او هم قبول کرد. …
معنی ضرب المثل دانه دیدی، دام ندیدی معنی ضرب المثل دانه دیدی، دام ندیدی در روزگاران گذشته، کلاغ و عقابی در جنگل زندگی میکردند. کلاغ روی یکی از درختان بلند جنگل لانه داشت و عقاب روی قلّهی کوه بلندی در وسط جنگل لانه ساخته بود. کلاغ خیلی دوست داشت مثل عقاب آرام و سریع بتواند پرواز کند. اما قادر نبود. کلاغ هر روز جلوی لانهاش مینشست و به پرواز عقاب نگاه میکرد. خبر این کار کلاغ به گوش عقاب رسیده بود که کلاغی روی درخت چنار بلند جنگل زندگی میکند که از پرواز عقاب لذّت میبرد. به همین دلیل عقاب …
معنی ضرب المثل آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد! آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد که کنایه است از اینکه برایت نقشه شومی کشیده ام و
معنی ضرب المثل از آنهاست که نان را پشت در می مالند چیست؟ یکی بود یکی نبود، مردی بود که هم فقیر بود و هم خصیص. تصمیم گرفت که با پسرش به شهری رفته و به کارهای ساختمانی مشغول شوند. پدر تصمیم گرفت که پول زیادی خرج نکند و دست فردش را پس انداز کند. و به پسرش هم گفت باید خیلی صرفه جویی کنیم حتی در غذا خوردنمان، پسر گفت باشد، چلو، پلو نمی خوریم. اما نان و
معنی ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است روزی بود. روزگاری بود. روزگار اسکندر بود. کار لشگر کشی و جنگ اسکندر پیش رفت و پیش رفت تا به چین رسید. امابر خلاف انتظار او نه لشگری در برابرش مقاومت کرد و نه سپاه و فرمانده ای به جنگش آمد. خاقان چین که فرمانده بزرگ مردم چین بود،دستور داد اسکندر ولشگریانش را با احترام به پایتخت چین ببرند. اسکندر و سربازانش خوشحال بودند که بدون جنگ و
معنی ضرب المثل شامت را اینجا بخور و دهن گیره ات را جای دیگر یکی بود یکی نبود. مردی بود که همراه خانواده اش مشغول خوردن شام بودند. نه قرار بود جایی بروند نه با کسی قول و قراری داشت. ناگهان صدای در بلند شد. مرد نگاهی به همسرش انداخت و
یک حکیم باشی بود که به معاینه ی بیماران می پرداخت. روزی که صدای آه و ناله ی بیماری توجهش را جلب کرد وقتی از مطب خارج شد. دید که بیماری هست که از درد گلایه می کند و می خواهد که خارج از نوبت معاینه بشود. بیماران دیگر هم قبول کردند که
معنی ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت چیست؟ این مثل را در مورد افرادی می گویند که از دیگران تقلید نابه جا و کورکورانه می کنند و خیر و صلاح خویش را در نظر نمی گیرند. روزی بود؛ روزگاری بود؛ درویش پیر و شکسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد که
معنی ضرب المثل جنگ زرگری چیست؟ در روزگاران قدیم هر گاه مشتری به ظاهر پولداری وارد بعضی از دکانهای زرگری میشد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی میکرد، زرگر فوراً بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام میکرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر میکرد تا وارد معرکه شود. زرگر دوم که
معنی ضرب المثل شکم را پهنش کنی دشت است چیست؟ روزگار اسکندر بود. کار لشگر کشی و جنگ اسکندر پیش رفت و پیش رفت تا به چین رسید. امابر خلاف انتظار او نه لشگری در برابرش مقاومت کرد و نه سپاه و فرمانده ای به جنگش آمد. خاقان چین که
معنی ضرب المثل آن روزی کشته شدم که آن گاو سفید را کشتی می گویند در چمنزاری دور از دهکده، سه گاو و یک شیر با هم زندگی میکردند. یکی از گاوها حنایی بود، یکی سیاه و دیگری سفید با این که شب و روز شیر به فکر خوردن گاوها بود؛ ولی چون آنها سه گاو بودند، او جرات نمیکرد به سراغشان برود و شکارشان کند. این بود که
معنی ضرب المثل قاضی دیوان بلخ اگر چشم قاضی به دوستان و بستگان افتد و گوشی قاضی هر ندایی را پذیرا باشد آنچنان دیوان و دارالقضا را به دیوان بلخ تشبیه کنند. آورده اند که… در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوارخانه ای بالا رفت. تصادفاً در حین بالا رفتن از دیوار پایش لغزیده به زمین افتاد و
معنی ضرب المثل امر به خودش هم مشتبه شده است روزی ملانصرالدین دید، عده ای از بچه ها در میان محله شلوغ کرده اند. به منظور اینکه آنها را متفرق کند و
معنی ضرب المثل آدم کلاه خود را باید قاضی کند چیست؟ ریشه این مَثل، به حکایت معروف بر می گردد: شخصی سر و کارش به دیوان قضا کشید. در وقت مقرر پیش از آن که
معنی ضرب المثل یک روز من یک روز استاد مرد کشاورزی بود که خودش سواد نداشت اما می گفت: «بی سواد کور است.» و خیلی دلش می خواست بچه اش با سواد شود و خواندن و نوشتن یاد بگیرد. در آن روستا مدرسه نبود تا کشاورز بچه اش را به آنجا بفرستد. به همین دلیل، تصمیم گرفت که
معنی ضرب المثل هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند یکی بود، یکی نبود. دانشجویی بود که هزار جور گرفتاری داشت. درس هایش زیاد بود. پول نداشت در شهری دور از زادگاهش درس می خواند روزی سرش را انداخته بود پایین و توی فکر بود راه می رفت که ناگهان سرش به تیرک سایبان یکی از مغازه ها خورد و به زمین افتاد. ضربه شدید بود. دنیا جلو چشمهایش تاریک شد. کمی که به خودش آمد صاحب مغازه را دید و