آنا نعمتی در سالهای اخیر رشد قابل توجهی در بازیگری داشته. تنوع نقشها و کیفیت بازیگریاش نشان میدهد که در مسیر تازهای پا گذاشته است. با او درباره همکاری در پروژه «کلاه پهلوی» و بازی به یادماندنی اش در فیلم خوب «یکی میخواد باهات حرف بزنه» صحبت کردیم.
بعد از «یکی می خواد باهات حرف بزنه»، دیگر دیده نشدید. سخت گیر شدهاید؟
آنا نعمتی: این طبیعی است که یک بازیگر بعد از سالها کار کردن سختگیرتر بشود، اما سوای این واقعیت من بیشتر روی تجربه های مختلف تاکید دارم. دوست ندارم در یک نقش خاص به طور مکرر دیده شوم.
دیگر اینکه کاراکتری که در «یکی میخواد باهات حرف بزنه» بازی کردم، فشار زیادی به من آورد و پس از آن تا پنج-شش ماه نتوانستم کار کنم و شش ماه هم به آمریکا رفتم تا یک دوره بازیگری را بگذرانم. وقتی برگشتم دو تجربه تئاتر داشتم. «مرغ سحر» و «۱۳» که به جشنواره فجر مربوط میشد و ان شائ الله امسال به اجرای عموم می رسد. الان هم در حال خواندن دو فیلمنامه هستم.
درباره فشارهایی که فیلم به شما وارد کرده بود، بیشتر توضیح دهید. ایفای نقش یک زن که داغ فرزند دیده برای بازیگری که مادر است، سخت است؟
قطعا مادر بودن نقش زیادی در تاثیرگذاری کار من داشت و به درک بالاتر من از کاراکتر بسیار کمک کرد. اینکه تو مادر باشی و ایفاگر چنین نقشی مقابل دوربین باشی، پنجرهای جدید را برای دیدگاه تو به نقش باز می کند و برای من هم همینطور بود. شاید کلیشه باشد، اما من واقعا این نقش را زندگی کردم، نه بازی.
در نقشم غرق شده بودم و سعی کردم خودم را به جای شخصیتی قرار دهم که ما به ازای بیرونی فراوانی داشت و ما مادران داغدیده زیادی داریم. اینطور طراحی شده بود که این کاراکتر یک زن قوی باشد که روی پای خودش بایستد و من باید در کنار نشان دادن همه اینها، یک عذاب وجدان را هم به نمایش می گذاشتم.
احساس تلخی که میگفت این زن باعث جدایی یک دختر از پدرش بوده است. من بیشتر از دو ماه درگیر چنین احساسات و نقشی بودم و میتوانم بگویم برای مدتی به لحاظ روحی نابود شدم.
یکی از تفاوت های نقش با شما سن این شخصیت است.
سن کاراکتر از من بیشتر بود، با این حال تردیدی برای بازی کردن نداشتم و حتی حاضر شدم برای پذیرش آن ۱۰ کیلو هم اضافه وزن داشته باشم تا گریم روی صورتم جواب بدهد. من یک دختربچه دارم و در این فیلم باید نقش مادر یک دختر نوجوان را بازی میکردم، باید به لحاظ ظاهری شباهت های مادر و دختری را پیدا میکردیم.
از روز اول جلوی دوربین بودم و به همین دلیل جدا شدن از نقش برایم سنگین بود و به همین دلیل اوایل فیلمبرداری، قید چند پیشنهاد خوب را هم زدم. تا این حد که فکر می کردم اگر با چنین شرایطی یک نقش جدید را بپذیرم در حق آن پروژه اجحاف میشود و حق مطلب کاراکتر ادا نمیشود.
این دو ماه طی شده از سال ، به لحاظ حرفهای بر وفق مرادتان بوده؟
امسال به طور کلی شروع خوبی داشتم و امیدوارم ادامه پیدا کند. یک فیلمنامه فوقالعاده در اوایل سال جدید به من رسید. «سایههای سپید مهر» به کارگردانی مجید مصطفوی که چند روز قبل فیلمبرداری آن به پایان رسید. این تجربه برای خودم خیلی جالب بود چون نقش یک زن خدمتکار را داشتم.
مخاطب قطعا برای دیدن آنا نعمتی در نقش یک زن خدمتکار کنجکاو میشود.
بله. چیزی بود که شاید در طی این سالها هیچ کارگردانی جرئت نکرده بود بازی آن را به من پیشنهاد بدهد. انتخاب آقای مصطفوی برای من جالب بود و امیدوارم که توانسته باشم از پس آن نقش بر بیایم. دوستان پشت صحنه البته تعریف میکردند. نام کاراکترم انسی است و یک گریم خاص ندارد و نه سنگین ، به گونهای که چهرهام زیر و رو شده باشد.
از تلویزیون چه خبر؟
«کلاه پهلوی» من را به شدت اذیت کرد و این موضوعی است که تا به حال در مورد آن صحبت نکردهام. عوامل «کلاه پهلوی» با شخصیت زرین تاج و کارکتری که همسر من بود و صالح میرزا آقایی آن را بازی میکرد، به خوبی تا نکردند.در واقع این نقش ها حذف شدند و خستگی به تن ما ماند.
این سریال الف ویژه بود و ما هم در زمره بازیگران حرفه ای آن قرار می گرفتیم. تلویزیون رسانه ملی ماست و من چندین سال برای این کار انرژی گذاشتم. به خاطر «کلاه پهلوی» چند پیشنهاد را رد کردم، از جمله فیلم خسرو معصومی، کسی که ورودم به دنیای حرفهای سینمارا مدیون او هستم. نقش سنگین من در «دلباخته» با کارگردانی ایشان شکل گرفت و بسیار دوست داشتم دوباره با او همکاری داشته باشیم که به خاطر این سریال میسر نشد.
این نامهربانی ها درست نیست و امروز نقش زرین تاج، چراها و سوال هایی برای مخاطب باقی میگذارد که من به عنوان بازیگر پاسخی برای آن ندارم. بازی های ما در فرانسه به کل حذف شد و خیلی بی معرفتیهای دیگر که گفتن آن دردی را دوا نمیکند.
با این حساب دیگر شما را در این رسانه نمیبینیم؟
وقتی از یک سریال مطرح تلویزیون و رسانه ملی، چنین برخوردهایی ببینی طبیعی است که دیگر نمیخواهی به این فضا برگردی. اگر قرار است بدون پول تلاش کنم، این کار را برای تئاتر انجام میدهم. دو تئاتری که پارسال کار کردم یک تجدید قوا به حساب میآید و بسیار مشتاقم دوباره در این عرصه را نفس بکشم.
هیچ وقت به تجربه شاخه دیگری از سینما فکر کردهاید؟
نه. هنوز تشنه بازیگری هستم و به نظرم این هنر دریایی است که من هنوز به قدر کافی از آن سیراب نشدهام. گذشته از این، هر کاری علم خودش را میطلبد. از این شاخه و آن شاخه پریدن خوشم نمیآید.
به سقف آرزوی تان در بازیگری دست یافتهاید؟
من برای رسیدن به آرزو وارد سینما نشدم. چیزی که برای من اهمیت دارد دستیابی به فضاهای سخت و ناشناخته است که میتواند برای من جذابیت و هیجان و لذت کشف به همراه داشته باشد. شاید خیلی ها برای پیدا کردن اسم و رسم قدم به عرصه بگذارند، اما خلق کردن و کیف کردن از این احساس، چیزی نیست که بتوان اسم آن را آرزو گذاشت. این خود زندگی است. در سالهای اخیر نه تنها به هنر بها داده نشده، بلکه به آن لطمه هم وارد شده است.
سیاست گذاری های موجود مردم را از سینما دور کرده و من در این فضا چطور میتوانم آرزویی داشته باشم؟ وقتی فیلمی با زحمت و سرمایه های شخصی ساخته می شود و سرمایه گذاری همه چیز را ساپورت می کند تا حرف یک گروه هنری به مخاطب منتقل شود، اما برای اکران به هزار و یک مشکل بر میخوریم، چه انگیزهای باقی می ماند؟ دیگر اینکه این روزها هر کسی فکر میکند می تواند به راحتی فیلمساز شود و من به آن جشنواره ای که در آن مردم با موبایل فیلم می ساختند، انتقاد دارم.
اما تجربه جالبی بود و شاید با نیت آشتی مردم با سینما، هدف گذاری شده بود.
ببینید، قطعا جوان ها باید بیایند و من هم وقتی وارد شدم فقط ۱۸ ساله بودم. اما سینما الان کجاست؟ امیدوارم همین آب باریکه موجود انگیزه افراد باقی مانده فعلی را نگیرد. اگر قرار باشد هر کسی فیلمساز شود هرج و مرجی پیش میآید که نمیتوان آن را جمع کرد. وظیفه سینما تاثیرگذاری و ارائه راهکار درست برای زندگی است و اصلا نمی توان اینطور سرسری با آن برخورد کرد.
فلسفه سینما سرگرمی و خنداندن نیست. البته این را هم تاکید می کنم که در قالب فیلم کمدی میتوان درد را به نمایش گذاشت. الان من یک فیلم در ابتدای سال بازی کرده ام و این دلهره را دارم که آیا تا پایان سال باز هم در چنین موقعیت خوبی قرار خواهم گرفت؟
تجربه حضور در کلاس بازیگری در آمریکا چطور بود؟
سینمای ما غیرقابل مقایسه با جهان غرب است. البته اساتید حاضر در ایران هم افراد برجسته ای هستند، اما در آنجا همه چیز و از جمله آموزش با ما متفاوت است. در یک جمله میتوان گفت آنان صنعت دارند و سینمای ما هنوز صنعتی نیست. ما در ایران در بحث یادگیری بازیگری به شیوه استانیسلاوسکی جلو رفتیم که متد آن به طور کل با آنچه من در آمریکا فرا گرفتم، متفاوت است و مقایسه آن از حوصله این مصاحبه خارج است.
به شکل خلاصه باید بگویم باید بستر پیاده سازی آن آموزه ها در نوع فیلمسازی ایران فراهم شود تا من بتوانم متفاوت از روال موجود ظاهر شوم و از آنچه آموزش دیدهام به طور کاربردی استفاده کنم.
ادامه مطلب / دانلود