حکایت های گلستان سعدی: باب هشتم، آداب 92
کسی که گوش بندگی اش را سنگین آفریده اند همان کاری را می کند که فقط می شنود (1) و کسی که ریسمان سعادت و خوشبختی، او را با خود کشان کشان به سوی خوشبختی می کشاند چطور می تواند مانع راه خود شود و سعادتمند نگردد. شبِ تاریکِ دوستانِ …
کسی که گوش بندگی اش را سنگین آفریده اند همان کاری را می کند که فقط می شنود (1) و کسی که ریسمان سعادت و خوشبختی، او را با خود کشان کشان به سوی خوشبختی می کشاند چطور می تواند مانع راه خود شود و سعادتمند نگردد.
میبتابد چو روزِ رخشنده
تا نبخشد خدای بخشنده
از تو، به که نالم که دگر داور نیست؟
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آن را که تو رهبری، کسی گم نکند
وآن را که تو گم کنی، کسی رهبر نیست
1- اشاره دارد به سنگینی گوش هایی که حتی اگر بخواهند بشنوند به گونه ای دیگر می شنوند یعنی آن کاری را که باید انجام دهند به گونه ای دیگر انجام می دهند.
مقصود از حکایت 92 این است که خداوند به اندازه ظرفیت هر کس به او توانایی و قدرت می دهد.
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»