کد خبر : 241968 تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۰

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم – حکایت 19: توانگری و درویشی

به نقل از سعدی که می گوید: در محفلی شخص به ظاهر درویشی را دیدم که به طور مکرر و آشکار از ثروتمندان انتقاد مى کرد و تهیدستان را مى ستود به گونه ای که می گفت: کریمان را به دست اندر درم نیست خداوندان نعمت را کرم نیست (1) …

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم – حکایت 19: توانگری و درویشی

به نقل از سعدی که می گوید: در محفلی شخص به ظاهر درویشی را دیدم که به طور مکرر و آشکار از ثروتمندان انتقاد مى کرد و تهیدستان را مى ستود به گونه ای که می گفت:

کریمان را به دست اندر درم نیست

خداوندان نعمت را کرم نیست (1)

من که طاقت شنیدن گفته های او را نداشتم گفتم: دوست من ثروتمندان در بیشتر مواقع یار فقیران بودند و در مواردی چون تامین مخارج زائران، رفاه مسافران و حتی زیردستان خود دریغ نکرده اند و از کرم آنها اطرافیانشان از زن و مرد و پیر و جوان بهره مند بوده اند.

توانگران را وقف است و نذر و مهمانى

زکات و فطره و اعتاق و هدى و قربانى (2)

تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی

جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی

اگر منظورت از توانگری،عبادت زیاد به همراه گرسنگی کشیدن است راحت تر بگویم ثروتمندان با مال زکات داده و لباس تمیز و دل آسوده و قدرت مالی، بهتر می توانند وظیفه خود را در درگاه خداوند انجام دهند. حال تو بگو چگونه با شکم گرسنه نیروی لازم و با دست خالی مروت و مردانگی و با پای خسته توان لازم برای کمک کردن را دارند.

شب پــراکنـده خسبد آنکه

پدید نبود وجه بامدادانش

مور گرد آورد بتابستان

تا فراغت بود زمستانش

هیچگاه آرامش با فقر همسفره نبوده است و همچنین هیچگونه اتحاد و همدلی میسر نشده است. یکی نیت می کند که شب شام نخورد و دیگری به خاطر نداری شام نمیخورد این دو هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند.

خداوند مکنت به حق مشتغل

پراکنده روزى، پراکنده دل

پس عبادت ثروتمندان مورد پسندتر است چرا که اول به تامین و امرا معاش پرداخته اند و سپس در رفاه به عبادت می پردازند.

در حدیثى آمده که پیامبر صلى الله فرمود: الفقر سواد الوجه فى الدارین = فقر و تهیدستى، روسیاهى در دو جهان است. (3)
او گفت: اما پیامبر صلى الله علیه و آله وصلم فرمود: الفقر فخرى = فقر، مایه افتخار من است. به او گفتم: باش که منظور رسول خدا از این سخن این است که: فقر آن گروهى که راضى به رضاى خدا هستند موجب فخر است، نه فقر آنانکه لباس پارسایى بپوشند و از نان سفره دیگران پاره اى بخورند. فقیرى که بى معرفت است، بر اثر حرص و آز کارش به جایى مى رسد که: کاد الفقر ان یکون کفرا = راه فقر به کفر، بسیار نزدیک است.

اى طبل بلند بانگ در باطن هیچ

بى توشته چه تدبیر کنى وقت بسیج (4)

روى طمع از خلق بپیچ از مردى

تسبیح هزار دانه، بر دست مپیچ

فقر و درویش بودن بدون آگاهی موجب به وجود آمدن کفر می شود. کاد الفقران یکون کفرا = نزدیک است که فقر به کفر انجامد. هرگز بدون توان مالی نمیتوان برهنه ای را لباس داد و یا گرفتاری را از بند مشکلاتش رها کرد. خداوند در قرآن می فرماید همانا بهشتیان روزی معین خواهند داشت تا این را بدانی که آرامش آن دنیا هم زیر نگین دارا بودن و رزق داشتن است.

تشنگان را نماید اندر خواب

همه عالم بچشم چشمه آب

در حالی که مشغول گفتن این سخنان بودم عصبانی شد و تیغ تیز زبانش را برکشید و با اسب صریح کلام در میدان وقاحت در جوابم گفت: تو آنچنان از وصف ثروتمندان گزافه گویى نمودى که پندارى آنها تریاک (ضد زهر) هستند، یا کلید خزانه رزق و روزى مى باشند. نه، بلکه آنها مشتى متکبر، مغرور، خودخواه، گریزان از خلق، سرگرم انباشتن و شیفته مقام و مالند. سخنشان از روى ابلهى و نظرشان از روى اکراه و تندى است. نسبت گدایى به علما مى دهند و تهیدستان را بى سروپا خوانند. به خاطر ثروتى که دارند در جایگاه بزرگان نشینند و خود را از دیگران برتر دانند. بى خبر از سخن حکیمان فرزانه؟ گویند: (هر کس در اطاعت خدا کم دارد، ولى ثروتش افزون است. در صورت توانگر است و در معنى فقیر مى باشد.)

گر بى هنر به مال کند کبر بر حکیم

کون خرش شمار، و گر گاو عنبرست (5)

گفتم درباره آنها اینقدر بدگویی نکن که آنها به بخشندگی و کرم سرشناسند. او گفت چه می گویی آنها اسیر مال دنیا هستند. چه فایده دارد مانند ابر پر باران هستند و نمی بارند و همچون آفتاب می مانند در حالی که نمی تابند. بر مرکب قدرت سوارند و نمی رانند. دایم در حال مال اندوزی هستند بدون آنکه حتی مقداری از آن را خرج کنند و به قول حکیمان: زمانی اموال خسیسان آزاد می شود که در بند خاک می شوند.

بـرنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد

دگر کس آید و بی سعی و رنج بردارد

1- خداوندان نعمت: صاحبان ثروت

2- اعتاق: آزاد کردن برده _ هدى: قربانى

3- یعنى: آن کس که صاحب ثروت است، (چون دلش آرام است ) سرگرم حق است ولى فقیر به خاطر تهیه معاش، دلش پراکنده است

4- وقت بسیج: هنگام آمادگى و سفر.

5- کنایه از ابله بودن است: او را ابله شمار، اگر چه به علت ثروت خود را گاو و گرانقیمت عنبر پندارد (گاو عنبر، جانور دریایى است که به آن بال یا وال گویند.)

به او گفتم از خسیس بودن ثروتمندان تنها کاسه گدایی در مقابلشان را یاد گرفته ای و الا هر کس در مقابل مال کسی طمع کند طبیعی است که او بخشنده نباشد. گفت از روی تجربه چیزی می گویم: آنها افراد زیادی در کنارشان است و در بسیاری از مواقع محافظان درشت هیکلی را استخدام می کنند تا در مقابل هر گدایی ایستادگی کنند و آنها را از مقابل خانه هاشان دور کنند.

آنرا که عقل و همت و تدبـیر و رای نیست

خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست

گفتم به آن دلیل است که توقع فقرا بالا رفته و همیشه انتظار خدمت از سوی آنها را دارند و بدان اگر تمام ریگ های بیابان مروارید شوند باز هم چشم توقع گدایان سیر نمی شود.

دیده اهل طمع بنعمت دنیا

پر نشود همچنانکه چاه بشبنم

سگی را گر کلوخی بر سر آید

ز شادی برجهد کین استخوانیست

و گر نعشی دو کس بر دوش گیرند

لئیم الطبـع پندارد که خوانیست

در ادامه گفتم اگر حاتم طائی که بیان نشین بود اگر شهر نشین می شد از سیل جمعیت گدایان حتی لباسی بر تنش باقی نمی ماند.

گفت: من برایشان رحمت می رفتم و در پاسخ به او گفتم برعکس تو بر مال آنها حسادت می کنی. خلاصه اینکه پس از بگو مگوی فراوان و نیش و کنایه های پی در پی طاقتش تمام شد و شروع به فریاد زدن کرد.

هان تا سپر نیفکنی از حمله فصیح

کو را جز آن مبالغه مستعار نیست

دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی

بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست

در نهایت دیگر چیزی برای اثبات کردن نداشت و راه و روش جاهلان را در پیش گرفت. هنگامی که در بحث و گفتگویی پیروز نمی شوند شروع به فریاد زدن و پرخاشگری می کنند. شروع به فحش دادن کرد من نیز جوابش را دادم تا اینکه دست به گریبان شدیم به این صورت که:

او در من و من در او فتاده

خلق از پى ما دوان و خندان

انگشت تعجب جهانى

از گفت و شنید ما به دندان

با هم نزد قاضى رفتیم تا او بین ما داورى کند. وقتى که قاضى از گفتگو و بحث ما آگاه شد، خطاب به من گفت: در یک باغ، هم بیدمشک وجود دارد و هم چوب خشک. همچنین در میان ثروتمندان هم شاکر هست و هم کفور (ناسپاس ). در میان تهیدستان نیز هم صابر وجود دارد و هم نالان و بى قرار.(خوب و بد در هر گروهى وجود دارد، با مقایسه خوب و بد، خوبان و بدان را مى توان شناخت. )

اگر ژاله هر قطره اى در شدى

چو خر مهره بازار از او پر شدى (6)

مقربان درگاه خداوند متعال، توانگران درویش سیر تند و درویشان توانگر همت مى باشند. ثروتمندان ارجمند آنانند که در اندیشه تهیدستان باشند، و تهیدستان ارجمند کسانى هستند که در برابر ثروتمندان، دست سؤال دراز نکنند و به خدا توکل نمایند. ثروتمند فرومایه کسى است که تنها در فکر شکم خود است و گوید:

گر از نیستى دیگرى شد هلاک

مرا هست، بط را ز طوفان چه باک؟ (7)

دو نان چو گلیم خویش بیرون بردند

گویند: غم گر همه عالم مردند

ولى ثرتمندانى هم هستند که همواره سفره احسانشان براى تهیدستان گسترده است و سرایشان به روى آنان باز است…. پس از داورى قاضى، ما به داورى او خشنود شدیم. گفتار او را پسندیدیم و با هم روبوسى و آشتى نمودیم و گفتگوى ما به پایان رسید. چکیده سخن قاضى این بود:

مکن ز گردش گیتى شکایت، اى درویش

که تیره بختى! اگر هم برین نسق مردى(8)

توانگرا! چو دل و دست کامرانت هست

بخور ببخش که دنیا و آخرت بردى

6- خر مهره: مهره هاى بزرگ که برگردن خر آویزان مى کنند.

7- یعنى: اگر تهیدستان بر اثر نادارى به هلاکت رسند، من دارایى دارم و مرغابى را از طوفان چه باک؟

8- نسق: روش.

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 1,682 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php