کد خبر : 241755 تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۹

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم – حکایت 17: گفتگو ثروتمندزاده و فقیرزاده

ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او فقیرزاده اى هم در کنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگین است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان …

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم – حکایت 17: گفتگو ثروتمندزاده و فقیرزاده

ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او فقیرزاده اى هم در کنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگین است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگهاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است.!

خر که کمتر نهند بر وى بار

بى شک آسوده تر کند رفتار

مرد درویش که بار ستم فاقه کشید

به در مرگ همانا که سبکبار آید

وآنکه در نعمت و آسایش و آسانى زیست

مردنش زین همه، شک نیست که دشخوار آید

به همه حال اسیرى که ز بندى برهد

بهتر از حال امیرى که گرفتار آید (1)

1- یعنى: تهیدستى که بار جور تهیدست دیگر را تحمل کرده باشد، در آستانه اجل، به آسانى و سبکبارى گام نهد، ولى کسى که عمرى را با آسایش گذارنده، براى او جان سپردن و دست از آن همه ثروت کشیدن سخت است. به هر حال گرفتارى که از زندان دنیا رهایى یابد، حالش بهتر از ثروتمندى است که با آن همه ناز و نعمت هنگام مرگ گرفتار عذاب مى گردد.

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

3.2/5 - (6 امتیاز)
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 3,476 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php