حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 39 – سیرت زیبا بهتر از صورت زیبا
پادشاهى با دیده تحقیرآمیز به پارسایان مى نگریست، یکى از پارسایان از روى تیز فهمى، دریافت که پادشاه نسبت به آنان، بى اعتنا است. به او گفت: اى شاه! ما در این دنیا از نظر لشگر از تو کمتریم ولى از نظر عیش زندگى از تو شادتر مى باشیم، و …
پادشاهى با دیده تحقیرآمیز به پارسایان مى نگریست، یکى از پارسایان از روى تیز فهمى، دریافت که پادشاه نسبت به آنان، بى اعتنا است.
به او گفت: اى شاه! ما در این دنیا از نظر لشگر از تو کمتریم ولى از نظر عیش زندگى از تو شادتر مى باشیم، و در مورد مرگ با تو برابریم و در روز حساب قیامت از تو بهتریم، بنابراین چرا بر ما فخر مى فروشى؟
و گرد رویش، حاجتمند نان است
در آن ساعت که خواهند این و آن مرد
نخواهند از جهان بیش از کفن برد
گدایى بهتر است از پادشاهى
پارسا در ظاهر لباس پاره پوشیده و سرش را تراشیده، ولى در باطن، دلش زنده است و هواى نفسش مرده است.
نه آنکه بر در دعوى نشیند از خلقى
وگر خلاف کنندش به جنگ برخیزد
نه عارف است که از راه سنگ برخیزد(1)
شیوه پارسایان، ذکر و شکر، خدمت و طاعت ایثار و قناعت، توحید و توکل، تسلیم و تحمل است. هر کس که داراى این صفات است، در حقیقت پارسا است گرچه لباس پاره پوشیده باشد، ولى آن کس که هرزه گرد، هواپرست و هوسباز است و همواره اسیر شهوت بوده و در خواب غفلت بسر مى برد و بى بندوبار است، چنین کسى رند (دغلباز) است گرچه در میان لباس فاخر باشد.(2)
کز برون جامه ریا دارى
تو که در خانه بوریا دارى (3)
1- یعنى: پارسا آن نیست که در برابر مردم از روى گزاف دکان لاف معرفت بگشاید و بر مسند ارشاد نشیند، و اگر به او سخن ناپسند گویند، دعوا و ستیز کند، بلکه پارسا در برابر حوادث، مقاومت دارد که اگر سنگ بزرگى از بالاى کوه به طرف او بغلطد، از سر راه آن برنخیزد (یعنى ترس و هراس از حوادث تلخ ندارد.)
2- صورت زیباى ظاهر هیچ نیست
3- یعنى: پرده هفت رنگ پر زرق و برق را بردار، چراکه در خانه ات حصیر انداخته اى (تو که باطنت با حصیر پوشیده است، چرا با ظاهر فریبا، خودنمایى مى کنى؟)
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»