حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 32 – دستور براى رفع مزاحمت مردم
یکى از مریدان نزد پیر مرشد خود آمد و گفت: ((چه کنم که از دست مردم در رنج مى باشم؟! آنها زیاد نزد من مى آیند و وقت عزیز مرا مى گیرند)) پیر مرشد به او گفت: ((به این دستور عمل کن تا از دور تو پراکنده گردند و آن …
یکى از مریدان نزد پیر مرشد خود آمد و گفت: ((چه کنم که از دست مردم در رنج مى باشم؟! آنها زیاد نزد من مى آیند و وقت عزیز مرا مى گیرند))
پیر مرشد به او گفت: ((به این دستور عمل کن تا از دور تو پراکنده گردند و آن اینکه: به فقیران آنها قرض بده و از ثروتمندان آنها چیزى را بخواه))
در این صورت فقیران بر اثر نداشتن پول براى اداى قرض و ثروتمندان از ترس پول دادن، نزد تو نیایند و اطرافیان خلوت گردد.
گر گدا پیشرو لشگر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین (1)
1- یعنى: اگر فقیر جلودار سپاه مسلمانان شود، دشمن از ترس چشم داشت او تا دروازه کشور چین، فرار می کند.