حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 35 – کنترل خشم
یکى از پسران هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى) در حالى که بسیار خشمگین بود نزد پدر آمد و گفت: فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد. هارون، بزرگان دولت را احضار کرد و به آنها گفت: جزاى چنین شخصى که فحش ناموسى داده است چیست؟ یکى گفت: جزایش، اعدام است. …
یکى از پسران هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى) در حالى که بسیار خشمگین بود نزد پدر آمد و گفت: فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد. هارون، بزرگان دولت را احضار کرد و به آنها گفت: جزاى چنین شخصى که فحش ناموسى داده است چیست؟ یکى گفت: جزایش، اعدام است. دیگرى گفت: جزایش بریدن زبانش است. سومى گفت: جزایش مصادره اموال او به عنوان تاوان است. چهارمى گفت: جزایش تبعید است. هارون به پسرش رو کرد و گفت: اى پسر! بزرگوارى آن است که او را عفو کنى و اگر نمى توانى، تو نیز مادر او را دشنام بده، ولى نه آنقدر که انتقام از حد بگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و ادعا از جانب او:
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
بلى مرد آنکس است از روى تحقیق
(1) دمان: خروشان و خشمگین
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»