کد خبر : 222466 تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۴

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 30 – نصیحت ذوالنون مصرى

(ذوالنون مصرى در قرن سوم مى زیست و از عرفاى آن عصر بود. بعضى او را از شاگردان مالک بن انس مى دانند) یکى از وزیران نزد او رفت گفت: روز و شب به خدمت شاه اشتغال دارم و به خیر او امیدوار مى باشم و از مجازاتش هراسان هستم. …

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 30 – نصیحت ذوالنون مصرى

(ذوالنون مصرى در قرن سوم مى زیست و از عرفاى آن عصر بود. بعضى او را از شاگردان مالک بن انس مى دانند) یکى از وزیران نزد او رفت گفت:

روز و شب به خدمت شاه اشتغال دارم و به خیر او امیدوار مى باشم و از مجازاتش هراسان هستم.

ذوالنون با شنیدن این سخن گریه کرد و گفت: اگر من خداوند متعال را این گونه مى پرستیدم که تو شاه را مى پرستى، یکى از صدیقان (افراد بسیار راستین و راستگو )مى شدم.

گرنه امید و بیم راحت و رنج

پاى درویش بر فلک بودى

ور وزیر از خدا بترسیدى

همچنان کز ملک، ملک بودى

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی» است

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 361 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php