کد خبر : 221569 تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۲

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 24 – پرهیز از ستیز با نااهلان

عمرو لیث صفارى، غلامان بسیاری داشت. روزی یکى از غلامانش فرار کرد، چند نفر به دنبال او رفتند و او را گرفته، نزد شاه آوردند. یکى از وزیران شاه که نسبت به آن غلام سابقه سویى داشت، به شاه گفت: این غلام را اعدام کن تا سایر غلامان مانند او …

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 24 – پرهیز از ستیز با نااهلان

عمرو لیث صفارى، غلامان بسیاری داشت. روزی یکى از غلامانش فرار کرد، چند نفر به دنبال او رفتند و او را گرفته، نزد شاه آوردند. یکى از وزیران شاه که نسبت به آن غلام سابقه سویى داشت، به شاه گفت: این غلام را اعدام کن تا سایر غلامان مانند او فرار نکنند. آن غلام با کمال فروتنى به شاه گفت:

هرچه رود بر سرم چون تو پسندى روا است

بنده چه دعوى کند؟ حکم خداوند راست

ولى از آنجا که من پرورده نعمت شما خاندان هستم، نمى خواهم در قیامت به خاطر ریختن خون من، گرفتار قصاص گردى، اجازه بده این وزیر را (که سعى در اعدام من مى کند) بکشم، آنگاه به خاطر قصاص او، مرا اعدام کن، تا به حق مرا کشته باشى و در قیامت، بازخواست نشوى. شاه از پیشنهاد او، بى اختیار خندید و به وزیر گفت: ((مصلحت چه مى دانى؟)) وزیر گفت: براى رضای خدا، به عنوان صدقه گور پدرت، این بیچاره را آزاد کن، تا بلایى به سر من نیاورد، گناه از من است.

سخن حکیمان درست است که گویند:

چو کردى با کلوخ انداز پیکار

سر خود را به نادانى شکستى

چو تیر انداختى بر روى دشمن

چنین دان کاندر آماجش نشستى

(1) دومین پادشاه خاندان صفارى (265 – 287 ه ق ) برادر یعقوب لیث

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

5/5 - (1 امتیاز)
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 383 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php