اس ام اس عاشقانه و احساسی تیر 95 (سری دوم)
اس ام اس عاشقانه و احساسی تیر 95 (سری دوم) دست از چرا و چاره و چمچاره می شویم و زل می زنم به جهل رابطه بیخودی متاسف نباش تو آمده بودی که بروی اصلا! تو چه می دانی چه ترسی ست ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟ تو …
اس ام اس عاشقانه و احساسی تیر 95 (سری دوم)
دست از
چرا و چاره و چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
تو چه می دانی
چه ها که نمی کند این ترس؟
بیخودی لبخند نزن.
•
•
یــک شــب رنگــت می کنــم
سبــزت می کنــم
بهــت شــاخ و بــرگ می دهــم
بعــد در ســایــه ات آرام می گیــرم
•
•
کلاغ ها مُدام
خبرهای بدی از تو می آورند!
تو اما نگران نباش
هنوز آنقدر عاشق هستم
که هر صبح
سر از آغوش تو دربیاورم.
•
•
قند در چای حل می شود
بی آنکه حجمی به آن اضافه کند
اما شیرینی اش هرگز تمام نمی شود
چگونه فراموشت کنم
حل شده ای در من
حالا هرکس مرا بنوشد
مزه ی تو را چشیده…
•
•
چشم های تو
آنقدر معجزه بود
که خدا را وسوسه می کرد
پیامبرانش را
دوباره به زمین بفرستد!
•
•
مــن در شـــعر خــلاصه مــی شوم
و تـــو در بـــوسه
فــرقی نــمی کند در کـجای جــهان بـاشی
مـــن احــساسم را
بـا هــمین شـــعر ها بــرایت مــی فرستم
تـــو هــم قــول بــده
بـــوسه هــایت را
بــا بــــــاران بــرایم بــفرستی …
•
•
ببین چقدر در هم حل شده ایم بانو!!
تـــو قـــــــهـوه مـی خـــوری
من خوابم نمی برد !
•
•
وقتی قلبم در دل تو می تپد
چه جوری از خودم بگویم؟
وقتی اسم تو را صدا می کنند
من برمیگردم
چه جوری اسمم یادم بماند؟
من که دیگر من نیستم!
•
•
تو رویایی…؟!
یا “من”
که اینطور
دست نیافتنی هستی
که اینطور
گم شدم سالها
•
•
در انتهای زمستان
و ابتدای بهار مرور میکنمت!
تو را چو شاخه یک گل
نه خشک … تازه و سبز!
درست در صفحهی خوب آرزوهای کتاب زندگیام
دخیل میبندم
خدا کند که بدانی چقدر دلتنگم
خدا کند که ببینی چقدر دلگیرم
در این مسیر بلند چه فرصت خوبیست
دوباره رد شدنت
چه عیدی خوبیست
دوباره آمدنت!
•
•
تـــمام لــحظه هــایـی را کـه بـا تـــو بـودم
فــــراموش کــردم
جــــز آن لـــحظه
کــه بــرای اولــین بـــار
بــــوسیدمت
عــــزیزم
بـــــوسه هـــا را
هیــچگاه نمــیتوان از یـــاد بــرد …
•
•
زندگی می کنم
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!…
چون این زندگی کردن است
که بهترین های دیگر را برایم می سازد
بگذار هر چه از دست می رود برود…!
من آن را می خواهم که به التماس آلوده نباشد،
حتی “زندگی” را.
•
•
مرا ببخش
که پنداشتم
شادی پرواز پرستوها
از شوق حضور توست
آنها بهار را
با تو اشتباه میگیرند
آخر کوچکاند
کوچکم.
•
•
پیچک نگاهم
دزدانه تا پشت پنجرهی
اتاق تو بالا آمده
به کجا خیره شدهای!
باران که بگیرد
تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود.
•
•
همه لرزش دست و دلم
از آن بود که عشق پناهی گردد
پروازی نه گریز گاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره آبیات پیدا نیست
•
•
از مهتابی خانه من
تا آفتابی خانه تو
یک دست فاصله ست.
دستت را
دراز کن
تا
مهتابی
آفتابی شود.
•
•
مثل پنجشنبه ها
خستهی جهان بی عدالتم…
مثل جمعه ها
تشنهی عدالت لبان تو.
•
•
میبویم گیسوانت را
تا فرشتهها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را
تا حوریها سرک بکشند از بهشت برای تماشا
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند…
مست شوند…
بمیرند.
•
•
برف نگرانم نمیکند
حصار یخ رنجم نمیدهد
زیرا پایداری میکنم
گاهی با شعر و
گاهی با عشق…
که برای گرم شدن
وسیلهی دیگری نیست
جز آنکه
“دوستت بدارم”