کد خبر : 196759 تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۰

ماجرای گفت و گوی حضرت زهرا (س) با عزرائیل

ماجرای گفت و گوی حضرت زهرا (س) با عزرائیل از ابن عباس روایت شده: رسول خدا هنگام بیماری لحظه‌ای بیهوش گردید، در آن هنگام در خانه کوبیده شد. فاطمه علیها السلام فرمود: کیستی؟ کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم آمده ام از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسشی کنم! …

ماجرای گفت و گوی حضرت زهرا (س) با عزرائیل

ماجرای گفت و گوی حضرت زهرا (س) با عزرائیل

از ابن عباس روایت شده: رسول خدا هنگام بیماری لحظه‌ای بیهوش گردید، در آن هنگام در خانه کوبیده شد.

فاطمه علیها السلام فرمود: کیستی؟

کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم آمده ام از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسشی کنم! آیا اجازه می دهید به محضرش برسم؟

فاطمه علیها السلام فرمود: بازگرد، خدا تو را بیامرزد، اکنون پیامبر بیمار است.

آن شخص غریب رفت و پس از لحظه ای باز آمد و در خانه را کوبید و گفت: مرد غریبی است از پیامبر اجازه ورود می طلبد آیا به غریبان اجازه ورود می دهید؟

در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه وآله به هوش آمد و فرمود: فاطمه جانم ! آیا می دانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده می کند، لذات را در هم می شکند، این فرشته مرگ (عزرائیل) است، به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمی طلبد، به او اجازه ورود بده.

فاطمه علیها السلام به او فرمود: داخل شود! خدا تو را بیامرزد، عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر شد و گفت: السلام علی اهل بیت رسول الله؛ سلام بر خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله . (۱)

(۱) انوار البهیه، ص ۱۷ – ۱۶٫

3.5/5 - (2 امتیاز)
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، مذهبی بازدید 510 بار
دیدگاهتان را بنویسید

محسن در تاریخ 26 اسفند 1394 گفته : پاسخ دهید

لاحول ولاقوه الابالله.
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.

css.php