کد خبر : 7159 تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۰

ماجرای دختر فراری که یک شب پیش یک طلبه ماند!

شب هنگام محمد باقر – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود …

ماجرای دختر فراری که یک شب پیش یک طلبه ماند!

شب هنگام محمد باقر – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان  نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب بازدید 427 بار
دیدگاهتان را بنویسید

مریم در تاریخ 19 اردیبهشت 1392 گفته : پاسخ دهید

مریم خانم لطفا ادب رعایت کنید همه آدما که مث هم نیستند فکر میکنید خودتون کی هستید که به لرها توهین میکنید همین حرفی که زدین نشانه شخصیت و اصل ونسبت هست!!!!!

ahela در تاریخ 30 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

از صداقت و راستی همچو مرد ها انسان باید پند بیگرد و سر مشق زنده گی خود گرداند
مه تا ابد زنده و جاوید اند

جواد در تاریخ 21 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

درس مهمی داد به ما جوونا. اگه من بودم به اندازه انگشتان دستم با او انجام می دادم

غلامرضا در تاریخ 21 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

اصلا جالب نبود کسی که نظر داشته باشه به مهمانش همون بهتر که کل دین و دنیایش بسوزد نه ده انگشتش اون دیگه چه خری بوده که اینقدر بزرگش میکنید

pesarameza در تاریخ 29 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

اون قدر مردی که اگه یه دختر شب بیاد پیشد تو بهش نظر نکی هان اگه تو جا اون بودی وایییییییییییییییییییی

امیر حسین در تاریخ 19 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

خیلی خوب بود مرسی

مریم در تاریخ 18 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

فرزاد لره از اسمش معلومه دیگه …
لره چیزی حالیش نیست

هستی در تاریخ 18 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

قشنگ بود مرسی

هستی در تاریخ 18 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

سلام ممنون میشم مطالب به روز برام بفرستین …..بای

فرزاد لره در تاریخ 15 دی 1391 گفته : پاسخ دهید

داستان مسخره ای بود

css.php