شعری زیبا از فروغ فرخزاد میروم خسته…
به در خواست کار بران میروم خسته و افسـرده و زار سـوی منزلگــه ویرانه خویش به خـدا می برم از شهـــر شما دل شوریــده و دیوانــه خویش می برم تا که در ان نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گنـاه شستشویش دهم از لکه عشــق زین …
به در خواست کار بران
میروم خسته و افسـرده و زار
سـوی منزلگــه ویرانه خویش
به خـدا می برم از شهـــر شما
دل شوریــده و دیوانــه خویش
می برم تا که در ان نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گنـاه
شستشویش دهم از لکه عشــق
زین همـــه خواهش بیجا وتباه
می برم تا زتو دورش ســـازم
زتو ،ای جلــــوه امید محــــال
می برم زنـــده بگورش سازم
تا از این پس نکنــد یاد وصال
ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه ، بگــــذار که بگریزم مـــن
از تو ، ای چشمه جوشان گناه
شایـد آن به کـه بپرهیـــزم من
بخـــدا غنچـــــه شـــادی بودم
دست عشق آمد و از شاخـم چید
شعلــه آه شد م ، صــد افسوس
که لبــم باز بر آن لب نرسیـــد
عاقبت بنــد سفـــر پایـــم بست
میروم، خنده به لب،خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امیـــــد عبث بی حاصــــل…
فروغ فرخزاد
عاطفه عاشقتم………………..میسی……………بوووووووووووووووووووس
خواهش گلمم ههه فهمیدی به در خواست تو بوده؟خخخخ
چه تابلوام من