کد خبر : 23211 تاریخ انتشار : جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۹

زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!

  زن بودن در جامعه ؟ فرهنگ مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود .. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم …

زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!

 

زن بودن در جامعه ؟ فرهنگ

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود .. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند ….

 

*(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم ..!!!)

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت ، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش ، چیزی دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد….

*(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم ..!!! )

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد .. با خودم می گویم ” چه تصادفی ” و دستم را جابه جا می کنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد …..

 

*(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم …!! )

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم …

 

*(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم …!!! )

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم .. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است ..خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود … چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم ….

 

*(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم …!!!

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم … نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم …موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است

 

*(تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!!)

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : جالب و خواندنی ، سرگرمی بازدید 427 بار
دیدگاهتان را بنویسید

نهال در تاریخ 9 مرداد 1392 گفته : پاسخ دهید

واقعا همش درست بود پاک ترین زن دنیا هم که باشی تمام این اتفاقات برات می افته.

نیکوژن در تاریخ 17 خرداد 1392 گفته : پاسخ دهید

آهان!
این ماجراها چرا برای همه اتفاق نمی افتد؟
شما 4جهنم دارید:
1. جهنم بخاطر نفرین زنان دیگر که شما پیش شوهر آنها آرایش میکنید و باعث خراب شدن زندگیشان میشوید.
2. جهنمی که از مزاحمت مردان در خیابان میکشید.
3. جهنمی که از نگاه شوهر خودتان به دیگر زنان آرایش کرده در خیابان میکشید.
4. جهنمی که در جهان باقی بخاطر درست کردن اینهمه شر از کارهای خودتان می کشید.
خانم عزیز! شما آرایشی که باید در خانه برای شوهر خودتان بکنید را در خیابان برای تمام مردای شهر انجام ندید اونوقت است که هیچکس مزاحم شما نخواهد!

css.php