کد خبر : 248951 تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶ - ۸:۱۰

حکایت های گلستان سعدی: باب هشتم، آداب 96

۱- گرفتن طلا از معدن به کندن آن ختم می شود و اما گرفتن آن از دست بخیل به مانند گرفتن جان او می باشد. ۲- گرفتن طلا از معدن به کندن آن ختم می شود و اما گرفتن آن از دست بخیل زمانی است که مرده باشد. دونان نخورند …

حکایت های گلستان سعدی: باب هشتم، آداب 96

۱- گرفتن طلا از معدن به کندن آن ختم می شود و اما گرفتن آن از دست بخیل به مانند گرفتن جان او می باشد.

۲- گرفتن طلا از معدن به کندن آن ختم می شود و اما گرفتن آن از دست بخیل زمانی است که مرده باشد.

دونان نخورند و گوش دارند (1)(2)

گویند امید بِهْ که خورده

روزی بینی به کامِ دشمن

زر مانده و خاکسار مُرده

1- دونان: انسانهای حقیر

2- گوش دارند: امیدوار هستند

مفهوم شعر: فرومایگان از مال و اموال خود هیچ بهره ای نمی برند و امیدوار هستند روزی آنها را استفاده کنند، اما غافل از آنکه روزی خواهد رسید که زرهایشان همچنان باقی است و خود در کام مرگ فرو رفته اند.

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 579 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php