کد خبر : 248293 تاریخ انتشار : شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۶ - ۹:۰۴

حکایت های گلستان سعدی: باب هشتم، آداب 83

جراحتی در قسمتی از بدن داشتم که از گفتن محل آن خودداری می کردم و بزرگی هر روز از حال من و بهبودی جراحتم سوال می کرد اما هیچگاه نپرسید که آن ‌زخم در کجای بدن من قرار دارد. فهمیدم که از پرسیدن محل دقیق آن خودداری می کند. اینطور …

حکایت های گلستان سعدی: باب هشتم، آداب 83

جراحتی در قسمتی از بدن داشتم که از گفتن محل آن خودداری می کردم و بزرگی هر روز از حال من و بهبودی جراحتم سوال می کرد اما هیچگاه نپرسید که آن ‌زخم در کجای بدن من قرار دارد. فهمیدم که از پرسیدن محل دقیق آن خودداری می کند. اینطور به نظر می رسید که نمیخواست درباره هر عضوی از بدن سخن گوید.

یاد سخنی از بزرگان افتادم که گفته اند: هر کس بدون اندیشه سخنی بر زبان آورد، ممکن است از پاسخی که می شنود برنجد.

تا نیک ندانی که سخن عینِ صواب است

باید که به گفتن دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی

به زانکه دروغت دهد از بند رهایی

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 343 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php