کد خبر : 237512
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۰
حکایت های گلستان سعدی: باب پنجم، حکایت 15
یکی را زنی صاحب جمال جوان در گذشت و مادر زن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت او به جان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان بپرسیدن آمدنش. یکی گفتا چگونهای در مفارقت یار عزیز گفت نادیدن زن بر من …
یکی را زنی صاحب جمال جوان در گذشت و مادر زن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت او به جان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان بپرسیدن آمدنش.
یکی گفتا چگونهای در مفارقت یار عزیز گفت نادیدن زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدن مادر زن.
خوشتر از روی دشمنان دیدن
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند
بازدید 363 بار