حکایت های گلستان سعدی: باب سوم، حکایت 13 – مور همان به که نباشد پرش
حضرت موسى علیه السلام فقیری را دید که از شدت تهیدستى، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است، چون نزدیک آمد، او عرض کرد: اى موسى! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى، جانم به لب رسیده است. موسى براى او دعا کرد و …
حضرت موسى علیه السلام فقیری را دید که از شدت تهیدستى، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است، چون نزدیک آمد، او عرض کرد: اى موسى! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى، جانم به لب رسیده است.
موسى براى او دعا کرد و از آنجا براى مناجات به طرف کوه طور رفت. پس از چند روز، موسى علیه السلام از همان مسیر باز مى گشت که دید همان فقیر را دستگیر کرده اند و جمعیتى بسیار در گردش اجتماع نموده اند، پرسید: چه حادثه اى رخ داده است؟
حاضران گفتند: این مرد شراب خورده و عربده و جنگجویى نموده و شخصى را کشته است، اکنون او را دستگیر کرده اند تا به عنوان قصاص، اعدام کنند، لطیفه گویان، مناسب این حال گفته اند:
تخم گنجشک از جهان برداشتى
برخیزد و دست عاجزان برتابد(1)
خداوند در قرآن مى فرماید: و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض: و اگر خداوند رزق را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند.
موسى علیه السلام به حکم الهى اقرار کرد، و از جسارت خود استغفار و توبه نمود.
سیلى خواهد به ضرورت سرش (2)
مور همان به که نباشد پرش؟
پدر عسل فراوان دارد، ولى عسل براى پسرش که گرم مزاج است، سازگار نیست.
او مصلحت تو از تو بهتر داند
1- یعنى: بسیار باشد که ناتوانى، قوى پنجه گردد، و خود به پیچاندن دست ناتوان و ستم بر آنان، قیام کند. احتمال دارد معنى این شعر این باشد: (عاجز است و اراده ضعیف دارد، آن کس که وقتى توانمند شد، به جاى کمک به ضعیفان به آنها ستم کند.)
2- یعنى: وقتى که انسان (برخی از انسان ها) به مقام و ثروت رسید، بناى غرور و نافرمانى گذارد، و ناگزیر خود را سزاوار توبیخ سازد.
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»