کد خبر : 225442 تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۷

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 11 – شکر به خاطر گناه نکردن، نه به خاطر مصیبت

مرد پارسایى را در کنار دریا دیدم، گویى پلنگ به او حمله کرده بود، زخمى جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى یافت. مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عین حال شب و روز شکر خدا مى کرد، …

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 11 – شکر به خاطر گناه نکردن، نه به خاطر مصیبت

مرد پارسایى را در کنار دریا دیدم، گویى پلنگ به او حمله کرده بود، زخمى جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى یافت. مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عین حال شب و روز شکر خدا مى کرد،

از او پرسیدند: خدا را به خاطر چه نعمتى شکر مى کنى؟

در پاسخ گفت: شکر به خاطر آنکه خداوند مرا به مصیبتى گرفتار کرد، نه به معصیتى.

اگر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز

تا نگویى که در آن دم، غم جانم باشد

گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد

کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 265 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php