حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 10 – تلاش براى رسیدن به کعبه مقصود
شبى در بیابان مکه آن چنان بى خواب شدم که دیگر نمى توانستم راه بروم، سر بر زمین نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.
کز تحمل ستوده شد بختى (1)
لاغرى مرده باشد از سختى
ساربان گفت: (اى برادر! حرم در پیش است و حرامى در پس. اگر رفتى، بردى و گر خفتى مردى.)
یعنى: برادرم ! کعبه در پیش روى است و رهزن در پشت سر، اگر به راه ادامه دادى به نتیجه مى رسى و اگر بخوابى بر اثر گزند رهزن نابکار مى میرى.)
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت (2)
شب رحیل، ولى ترک جان بباید گفت
(کنایه از اینکه باید ره پیمود و تلاش کرد، چرا که انسان در غیر این صورت گرفتار خطر نابودى مى شود.)
(1) بختى: یک نوع شتر تنومند و چالاک. یعنى پاى ناتوان تا چه اندازه پیاده روى کند که رنج راهپیمایى شتر چالاک را از پاى درآورد
(2) مغیلان: خار بیابان حجاز. یعنى خوابیدن شب در پناه گیاه خار بیابان خوش و دلپذیر است ولى مسافر بازمانده از کاروان ناگزیر باید جان بسپارد.
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»