حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 21 – کیفر ستمگر مغرور و غافلگیر
یکى از وزیران مغرور و غافل، خانه یکى از افراد ملتش را ویران کرد، بى خبر از سخن حکیمان فرزانه که گفته اند: آتش سوزان نکند با سپند آنچه کند دود دل دردمند گویند: شیر، سلطان همه جانوران و الاغ، خوارترین جانوران است. به همراه الاغ باربر، راه رفتن بهتر …
یکى از وزیران مغرور و غافل، خانه یکى از افراد ملتش را ویران کرد، بى خبر از سخن حکیمان فرزانه که گفته اند:
آنچه کند دود دل دردمند
گویند: شیر، سلطان همه جانوران و الاغ، خوارترین جانوران است. به همراه الاغ باربر، راه رفتن بهتر است از همراهی با شیر درنده.
چون بار همى برد عزیز است
به ز آدمیان مردم آزار
پادشاه از روى قائن و نشانه ها، به زشتى اخلاق آن وزیر غافل و مغرور پى برد، او را دستگیر کرده و در زیر سخت ترین شکنجه ها کشت.
تا خاطر بندگان نجویى
با خلق خداى کن نکویى
یکى از افرادى که مورد ستم همان وزیر قرار گرفته بود، از کنار جسد او گذر کرد، وقتى که وضع نکبتبار او را دید، بیندیشید و گفت:
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
توان به حلق فرو برد استخوان درشت
ولى شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف
بماند بر او لعنت پایدار
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»