حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 15 – وارسته شدن وزیر بر کنار شده
پادشاهى، یکى از وزیران را از وزارت برکنار نمود. او از مقام و ریاست دور گردید و به مجلس (پارسایان) راه یافت و در کنار آنها به زندگى ادامه داد. برکت همنشینى با آنها به او روحیه عالى و آرامش خاطر بخشید. مدتى از این ماجرا گذشت، نظر پادشاه درباره …
پادشاهى، یکى از وزیران را از وزارت برکنار نمود. او از مقام و ریاست دور گردید و به مجلس (پارسایان) راه یافت و در کنار آنها به زندگى ادامه داد. برکت همنشینى با آنها به او روحیه عالى و آرامش خاطر بخشید. مدتى از این ماجرا گذشت، نظر پادشاه درباره وزیر عوض شد و او را طلبید و به او احترام نمود. مقام دیوان عالى کشور را به او سپرد، ولى او آن مقام را نپذیرفت و گفت: (گوشه گیرى در نزد خردمندان بهتر از نگرانى از سرانجام کار و مقام است.)
دندان سگ و دهان مردم بستن
وز دست و زبان حرف گیران (1) رستند
پادشاهى گفت: (ما به انسان خردمند کاملى که لیاقت تدبیر و اداره کشور را داشته باشد نیاز داریم.) وزیر بر کنارشده گفت: (اى شاه! نشانه خردمند کامل آن است که هرگز خود را به این کارها نیالاید.)
هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»