کد خبر : 218962 تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۷

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 8 – مراقبت از گزند آن کس که از انسان مى ترسد

(هرمز) فرزند انوشیروان (وقتى به سلطنت رسید) وزیران پدرش را دستگیر و زندانى کرد. از او پرسیدند: (تو از وزیران چه خطایى دیدى که آنها را دستگیر و زندانى نموده اى؟) هرمز در پاسخ گفت: خطایى ندیده ام، ولى دیدم ترس از من، قلب آنها را فرا گرفته و آنها …

حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 8 – مراقبت از گزند آن کس که از انسان مى ترسد

(هرمز) فرزند انوشیروان (وقتى به سلطنت رسید) وزیران پدرش را دستگیر و زندانى کرد. از او پرسیدند: (تو از وزیران چه خطایى دیدى که آنها را دستگیر و زندانى نموده اى؟)

هرمز در پاسخ گفت: خطایى ندیده ام، ولى دیدم ترس از من، قلب آنها را فرا گرفته و آنها بى اندازه از من مى ترسند و اعتماد کامل به عهد و پیمانم ندارند، از این رو ترسیدم که در مورد هلاکت من تصمیم بگیرند. به همین خاطر سخن حکیمان را به کار بستم که گفته اند:

از آن کز تو ترسد بترس اى حکیم

وگر با چند صد بر آیى بجنگ

از آن مار، بر پاى راعى زند

که ترسد سرش را بکوبد به سنگ

نبینى که چون گربه عاجز شود

برآرد به چنگال، چشم پلنگ

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 217 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php