حکایت های گلستان سعدی: باب اول، حکایت 8 – مراقبت از گزند آن کس که از انسان مى ترسد
(هرمز) فرزند انوشیروان (وقتى به سلطنت رسید) وزیران پدرش را دستگیر و زندانى کرد. از او پرسیدند: (تو از وزیران چه خطایى دیدى که آنها را دستگیر و زندانى نموده اى؟) هرمز در پاسخ گفت: خطایى ندیده ام، ولى دیدم ترس از من، قلب آنها را فرا گرفته و آنها …
(هرمز) فرزند انوشیروان (وقتى به سلطنت رسید) وزیران پدرش را دستگیر و زندانى کرد. از او پرسیدند: (تو از وزیران چه خطایى دیدى که آنها را دستگیر و زندانى نموده اى؟)
هرمز در پاسخ گفت: خطایى ندیده ام، ولى دیدم ترس از من، قلب آنها را فرا گرفته و آنها بى اندازه از من مى ترسند و اعتماد کامل به عهد و پیمانم ندارند، از این رو ترسیدم که در مورد هلاکت من تصمیم بگیرند. به همین خاطر سخن حکیمان را به کار بستم که گفته اند:
از آن کز تو ترسد بترس اى حکیم
از آن مار، بر پاى راعى زند
نبینى که چون گربه عاجز شود
پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»