نتايج جستجو مطالب برچسب : پرویز پرستویی

واکنش پسر خسرو شکیبایی به سیمرغ پرویز پرستویی+عکس

پوریا شکیبایی، فرزند خسرو شکیبایی به انتخاب پرویز پرستویی به عنوان بهترین بازیگر نقش اول واکنش نشان داد.

من باور دارم که فرق بزرگی وجود دارد بین سینمایی که پرستویی دارد و سینمایی که پرستویی ندارد، مبارکتان باشد آقا.

واکنش پسر خسرو شکیبایی به سیمرغ پرویز پرستویی+عکس

ادامه مطلب / دانلود

پرویز پرستویی بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون کشورمان در پست اینستاگرامی خود نوشت: وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر!

 

توصیه  پرویز پرستویی بازیگر پیشکسوت سینما +عکس

 

وقتی دائم بگویى گرفتارم،
هیچ وقت آزاد نمیشوى،
وقتی دائم بگویى وقت ندارم،
هیچوقت زمان پیدا
نمی کنی،
وقتی دائم بگویى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیاید!

وقتی صبحهااز خواب بیدار میشویم دوانتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
انتخاب با شماست!

وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند!
وقتی ناراحتی جواب نده!
وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر!

زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست،
امتحان ریشه هاست.

ادامه مطلب / دانلود

کلمه ای که پرویز پرستویی را دگرگون کرد! + عکس

پرویز پرستویی از اساتید بازیگری سینما و تلویزیون ایران با انتشار عکسی از خود در اینستاگرم، درباره خاطرات دوران تحصیل و کلمه ای که زندگی اش را تغییر داد، نوشت.

وی نوشت: ” ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، شیراز ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻝ ١٣۴٠، اواسط ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان. یک ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ. ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ. معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.

ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ

ادامه مطلب / دانلود

پرویز پرستویی بازیگر سینما و تلویزیون ایران با انشار دلنوشته ای در صفحه اینستاگرام رسمی خود لایک باران شد!

پرویز پرستویی لایک باران شد + عکس

یاد دارم در غروبی سرد سرد،

می گذشت از کوچه ما دوره گرد،

داد می زد: “کهنه قالی می خرم،

دست دوم، جنس عالی می خرم،

کوزه و ظرف سفالی می خرم،

گر نداری، شیشه خالی می خرم”، اشک در چشمان بابا حلقه بست،

عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،

اول ماه است و نان در سفره نیست،

ای خدا شکرت،ولی این زندگی است؟ سوختم، دیدم که بابا پیر بود،

بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،

بوی نان تازه هوش اش برده بود،

اتفاقا مادرم هم، روزه بود،

صورت اش دیدم که لک برداشته،

دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،

باز هم بانگ درشت پیرمرد،

پرده اندیشه ام را پاره کرد…، “دوره گردم، کهنه قالی می خرم،

دست دوم، جنس عالی می خرم،

کوزه و ظرف سفالی می خرم،

گر نداری، شیشه خالی می خرم،

خواهرم بی روسری بیرون دوید،

گفت: آقا، سفره خالی می خرید؟

ادامه مطلب / دانلود
css.php