شاهنامه خوانی: داستان چهل و هفتم، نامه نوشیروان به پسر قیصر و پاسخ او
به کسری خبر رسید که قیصر مرد و تاج و تخت را به پسرش سپرد. کسری ناراحت شد و پیکی را با نامه نزد قیصر جدید فرستاد و در نامه گفت: خداوند عمر تو را طولانی کند. هر موجودی پایانش مرگ است و این دنیا فانی است که ما از آن گذر میکنیم چه قیصر چه خاقان وقتی زمانش سر برسد میمیرد. شنیدم که جانشین پدر شدی. از اسب و سلاح و سپاه و گنج هرچه لازم داری از ما بخواه. پیک نزد قیصر رفت و پیام را داد. قیصر که خام و بیتجربه بود رفتار خوبی با فرستاده نکرد و یک هفته او را معطل نمود و بعد او را به حضور پذیرفت و گفت: من فرمانبردار کسری نمیشوم. او دشمن من است اما تو فعلاً نزد کسری بهخوبی سخن بگو تا به نیت من پی نبرد. فرستاده خلعت و هدایا را داد و
ادامه مطلب / دانلود