داستان جالب و آموزنده ظرف عسل
روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت و عسل ها درون بشکه بود و پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو می خواهم که این ظرف را پر از عسل کنی که تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت.
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و
ادامه مطلب / دانلود