نتايج جستجو مطالب برچسب : استاتوس های فیس بوک 92

استاتوس های طنز جدید فیس بوکی 92

● زاغکی غالب پنیری دید. به دهان برگرفت و زود پرید. یه ساعت صبر کن، دو ساعت صبر کن، خبری از روباه نشد چرا که روباه می دانست قالب پنیر با قاف است. «غالب» به کارش نمی آید. بنابراین رفت خوابید راحت. زاغک هم یا ماند همانجا خشک شد یا غالب را خورد و به فنا رفت.

نتیجه گیری: اهدافتان را در زندگی روشن کنید، خیلی روشن تا وقت تان تلف نشود.

● یه سال هایی هم بود؛ هر کسی دعوت می شد عروسی، قبل از اینکه تبریک بگه سریع می پرسید «زن و مرد قاطیه؟»

● سوالات اساسی: آیا ما همانقدر احمق و سفله ایم که در تبلیغات تلویزیونی به نظر می رسد؟

● یه نفر به او یکی گِل می پاشه، طرف خیلی دل گیر می شه، اون یکی های دیگه بهش می گن آقایِ گِل گیر.

● همیشه افسوس حماقت هایی رو می خورم که وقتی فرصت انجامش رو داشتم، ازشون غفلت کردم …

● یه آپشنی باید بگذارن این رستوران ها و کافه ها؛ قیمت خوردنی ها رو در دو ستون بنویسن، ۱- برای خوردن ۲- عکس برای ایستاگرام

● ما کلا چند هزار پسر در فیس بوک داریم؟ چرا من هر چی پسر اکسپت می کنم باز هم ادامه دارند؟ چرا اینقدر پسر زیاد شده توی این مملکت؟ من کماکان خودم زن دارم، اما بالاخره آدم کنجکاو می شود. اگر همین تعداد دختر هم بنده را اد می کردند طبیعتا همین سوال برایم پیش می آمد، فقط شاید مطرحش نمی کردم.

● بی تعارف؛ انگیزه اصلی من برای ثرومند شدن اینه که ظرفیت نداشته باشم، در فساد و تباهی غوطه ور بشم.

● من یه تیتابم، وقتشه کیت کت شم.

● شونصدتا بانک داریم تو مملکت، هر شونصدتاشون هم توی یه زمینه ای اولین بانک ایران هستند.

● در تمام عمر، هیچ خواب آوری بهتر از کتاب درسی نیافتم.

● وی چت از وقتی فیلتر شده، ادای تانگو رو درمیاره!

● اگر فروغ می دانست روزگاری «این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد» در کنار عکس زیبارویان، جهت پیدا کردن مخاطب خاص به کار خواهد رفت، در پوست خود نمی گنجید!

● من یه دوستی داشتم اسم باباش مانی بود. آخه مانی هم شد اسم بابا؟ اسم بابا باید جلال باشه!

● «کنارم هستی و اما دلم تنگ می شه هر لحظه» خب مثل آدم بگو بود و نبودت فرقی برام نداره دیگه.

● کارخانه آدامس شیک هم نشدیم حداقل در اثر کمبود پول خردِ ملت، زنده بمونیم!

● من وقت هایی که دارم گردگیری می کنم و می رسم به جایی که هزاران مورچه دارن رژه می رن، همه رو می کشم اما یکی رو زنده نگه می دارم که بره برای بقیه مورچه ها تعریف کنه و این نسل کشی توی تاریخشون ثبت بشه.

● این خانوم یاسمین فهیمی که دبیرکل حزب سوسیال دموکرات آلمان شده، پدرش ایرانی و مادرش آلمانی هست. کارلوس کی روش بفهمه دعوتش می کنه تیم ملی!

● آقا زودتر معلوم کنید پایتخت کجاست که تا ارزونه بریم توی زعفرانیه اش زمین بخریم!

● یکی از فواید درس خوندن، خاراندن نقاطی از بدن هست که تا حالا کشف نشده!

● نشد من به یکی بگم دیشب دو ساعت خوابیدم، نگه بابا تو که خوبی من کلات یه ربع خوابیدم! عاشق این حس رقابتی هفت هزار ساله هموطنانم!

● یه کشف جدید: در ایران شما می توانید با زدن راهنما، سرعت ماشین کاریتان را تا چندین برابر افزایش دهید!

● فرانسوی ها ایرباس می سازن، ایرانی ها مرد باس، زن باس، رفیق باس!

● رونالدو بهترین بازیکن جهان شد… الان دیگه واقعا واجبه که جمشید مشایخی بره مسی رو دل داری بده!

● تنها راهی که مسئولان امتحانش نکردند که ما از اینترنت استفاده نکنیم، قطع برقه!

● اینقدر رفتید توی برف عکس انداختید، برفم فیلتر کردن، آسمون زرد می شه! نارنجی می شه! قرمز می شه؛ اما برف نمیاد!

● می خوای فیلم ببینی، همه اش آشغاله! می خوای هارد رو خالی کنی، همه اش توپه!

● توی این فیلم ها و سریال های خارجی، همه به هم خیانت کنند، هیچیشون نمی شه! ولی اگه بچه شون مسابقه داشته باشه و پدر خانواده نره مسابقه شو ببینه، بنیان خانواده شون به فنا می ره!

● پدر ژپتوی عزیز سلام! خواستم بدونید من در کشوری زندگی می کنم که توی اون «دماغ مردم» هر روز کوچیکتر و «دروغ هاشون» هر روز بزرگتر می شه.

● من اگه فامیلی شوهرم صولتی باشه، اسم پسرمو می گذارم پلنگ!

● مارکوپولو در سفرنامه اش می نویسد: در راه چین به سرزمینی رسیدم که مردمانش هم از دزد می ترسیدند، هم از پلیس.

● من هر موقع توی تاکسی تنها باشم، جوری ملت رو نیگاه می کنم که فکر کنن دربست گرفتم!

● یه شب بالاخره؛ مُچ هندزفری ام رو در حالی که داره خودشو گره می زنه، می گیرم!

● مرگ بر این شیرینی کوچیک های مربعی تهیه شده با آرد نخودچی؛ یه دونه اش رو می خوری تا سال ۹۴ این موقع، باید خودت را بتکونی!

● پیدا شدن کارت شارژ ایرانسل توی جیب مرد متاهلی که خط همراه اول داره، حکمش در حد داشتن ده کیلو تریاکه توی ماشین یه قاچاقچی!

● یه دستش رو لاک آبی پر رنگ زده یکی رو اصلا لاک نزده، می پرسم جدیده؟ می گه نه، با این دست کارت دانشجوییم رو می دم دست حراست!

● دختر داییم زنگ زده می گه «چرا ای دی اس ال من نمی ره تو اینترنت؟» بهش می گم »کدوم چراغ ها روشنه؟» می گه «چراغ اتاقم و مهتابی آشپزخونه»

● بابای رفیقم می میره، سر قبرش خرما می گذاره. می ره نیم ساعت بعد می یاد، می بینه بشقاب خالیه! رو قبر پدرش می زنه و می گه «بابا اگه گشنه ای، برات فلافل بگیرم!»

● یه بار رفتم خونه یه بنده خدایی ویندوز عوض کنم، دختره بهم گفت اگه می شه مای کامپیوتر رو هم نصب کنید. گفتم اون جوری هزینه تون بیشتر می شه ها! گفت «چاره ای نیست!» هیچی دیگه، پول تک تک آیکونا رو ازش گرفتم!

ادامه مطلب / دانلود
css.php