فروشنده ی دوره گردی بود که به روستاها می رفت و جنس خرید و فروش می کرد.
روزی به خانه ی یک مرد روستایی رفت، مرد برای او چایی آورد. دوره گرد چشمش به گربه ای افتاد که از یک کاسه ی سفالین گران قیمت آب می خورد.
او که فهمیده بود ظرف عتیقه است به مرد روستایی گفت:چه گربه ی نازی آن را به من می فروشی؟ روستایی گفت قابل ندارد، صد تومان می شود دوره گرد گفت اشکالی ندارد و
ادامه مطلب / دانلود