نتايج جستجو مطالب برچسب : باب دوم حکایت های گلستان

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 13 – پرهیز از اظهار نیاز در نزد دشمن

یکى از تهیدستان بر اثر اضطرار و ناچارى، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع کنند.

صاحب گلیم نزد قاضى آمد و گفت: من دزد را بخشیدم، بنابراین حد دزدى را بر او جارى نکن.

قاضى گفت: شفاعت تو موجب آن نمى شود که حد شرع را جارى نسازم.

صاحب گلیم گفت: اموال من وقف فقیران است، هر فقیرى که

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 12 – پرهیز از اظهار نیاز در نزد دشمن

یکى از تهیدستان بر اثر اضطرار و ناچارى، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع کنند.

صاحب گلیم نزد قاضى آمد و گفت: من دزد را بخشیدم، بنابراین حد دزدى را بر او جارى نکن.

قاضى گفت: شفاعت تو موجب آن نمى شود که

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 11 – شکر به خاطر گناه نکردن، نه به خاطر مصیبت

مرد پارسایى را در کنار دریا دیدم، گویى پلنگ به او حمله کرده بود، زخمى جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى یافت. مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عین حال شب و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 10 – تلاش براى رسیدن به کعبه مقصود

شبى در بیابان مکه آن چنان بى خواب شدم که دیگر نمى توانستم راه بروم، سر بر زمین نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.

پاى مسکین پیاده چند رود؟

کز تحمل ستوده شد بختى (1)

تا شود جسم فربهى لاغر

لاغرى مرده باشد از سختى

ساربان گفت: (اى برادر! حرم در پیش است و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 9 – اثر سخن بر دل پند پذیر و آماده

در مسجد جمعه شهر بعلبک (از شهرهاى شام) بودم. یک روز چند کلمه به عنوان پند و اندرز براى جماعتى که در آنجا بودند، مى گفتم، ولى آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بى بصیرت یافتم که آن چنان در امور مادى فرو رفته بودند که در وجود آنها راهى به جهان معنویت نبود. دیدم که

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 8 – دو حالت عارفان وارسته

یکى از عرفان و صالحان سرزمین لبنان(کوهى در شام نزدیک جبل عامل) که در میان عرب به مقامات عالى و داراى کرامات و کارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، کنار حوض کلاسه رفت تا وضو بگیرد، ناگاه پایش لغزید و به داخل آب افتاد و با رنج بسیار از آب نجات یافت. مشغول نماز شد، پس از نماز یکى از اصحاب نزدش آمد و گفت: مشکلى دارم، اگر اجازه هست بپرسم.

مرد صالح گفت: مشکلت چیست؟

او گفت: به یاد دارم که شیخ(عارف بزرگ) بر روى دریاى روم راه رفت و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 6 – خوابیدن تو بهتر از عیب جویى است

به خاطرم هست که در دوران کودکى، بسیار عبادت مى کردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى خواندم، ولى گروهى در کنار ما خوابیده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دور رکعت نماز بجاى آورد، به گونه اى در خواب غفلت فرو رفته اند که گویى نخوابیده اند بلکه مرده اند.

پدرم به من گفت : عزیزم ! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى.

نبیند مدعى جز خویشتن را

که دارد پرده پندار در پیش (1)

گرت چشم خدا بینى ببخشند

نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش

(1) پرده پندار: حجاب تیره گمان

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 5 – زاهد دغلباز

زاهدنمایى مهمان پادشاه شد، وقتى که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى که مشغول نماز شد، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکى شاه به او بیفزاید.

هنگامى که به خانه اش باز گشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، حکایت 4 – دوری از سالوسان خوش نما

چندتن از رهروان همدل و همدم سیر و سیاحت که شریک غم و شادى همدیگر بودند، براى سفر حرکت کردند. من از آنها خواستم که مرا نیز رفیق شفیق همراه خود کنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نکردند، پرسیدم: چرا موافقت نمى کنید؟! از اخلاق پسندیده بزرگان بعید است که دل از رفاقت بینوایان بر کنند و آنها را از فیض و برکت خود محروم سازند، با اینکه من در خود این قدرت و چابکى را سراغ دارم؟ در چاکرى و همراهى نیکمردان، یارى چابک باشم نه بارى بر دل.

یکى از آنان به من گفت: از موافقت نکردن ما، خاطرت رنجیده نشود زیرا در این روزها دزدى به صورت پارسایان درآمده و

ادامه مطلب / دانلود

حکایت های گلستان سعدی: باب دوم، در اخلاق پارسایان   حکایت 1   خوش بینى و ترک تجسس

یکى از بزرگان از پارسایى پرسید: نظر تو در مورد آن عابد چیست که مردم درباره او سخنها مى گویند و در غیاب او از او عیبجویى مى کنند؟

پارسا گفت: در ظاهر او عیبى نمى بینم و در مورد باطنش نیز آگاهى ندارم.

هر که را، جامه پارسا بینى

پارسا دان و نیک مرد انگار

ور ندانى که در نهانش چیست

محتسب را درون خانه چکار؟ (1)

(1) پاسبان شرع، به درون خانه افراد کاری ندارد و به جستجوی گناه و صواب آنها نمی پردازد.

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 12 از 12«... قبلی 101112
css.php