یکی از پلیدترین صفاتی که در قرآن از آن به صراحت یا به صورت مفهومی یاد شده و مورد سرزنش قرار گرفته، لجاجت و اصرار ورزیدن بر سخنان و عقاید باطل است که به تکذیب انبیاء، آیات الهی و حتی قتل انبیاء منجر میشود.

خدا نکند به قلب کسی مهر «باطل شد» بخورد! آن هم نه یک بار؛ بلکه چندین بار! آن وقت دیگر گوش هیچ ندای حقی را نمیشنود و چشم هیچ حقیقتی را نمیبیند! میگفت فکر کن به همین یک جمله! دنیایی حرف دارد توی خودش که عصارهاش را شاید بشود اینگونه گفت: «لجاجت ورزیدن و بهانه جویی کردن، چراغ سبزی است برای شیطان تا کشور وجودت را کامل فتح کند!»
تاریخ کم به خود ندیده است مردمان بهانهجو و لجوجی که بازیچه دست شیطان شدند و دنیا و آخرتشان را تباه کردند. نمونهاش مردم همعصر حضرت نوح (علیه السلام)! … و کمی آنطرفتر مردمان دوران رسالت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) …
نوح (علیه السلام) خیر و سعادت مردمش را میخواست. میخواست یک زندگی با صداقت و با شرافت داشته باشند. به همدیگر دروغ نگویند، سر هم کلاه نگذارند، گرانفروشی نکنند، با هم صمیمی و مهربان باشند و سر هیچ و پوچ دعوا راه نیندازند؛ یک کلام، زندگیشان رنگ خدایی داشته باشد … اما آنها … دو دو تا چهارتا میکردند، میدیدند نمیارزد به حرف نوح (علیه السلام) گوش بسپارند! چرا که راحت نمیتوانند دروغ بگویند، سر هم کلاه بگذارند، رشوه بگیرند و مقام و موقعیت شان به خطر میافتد!
این بود وقتی نوح (علیه السلام) برایشان حرف میزد، یا لباس روی سرشان میکشیدند که او را نبینند، یا گوشهایشان را میگرفتند که صدایش را نشنوند و یا با سنگ و چوب از او پذیرایی میکردند! شیاطین مختلف گرداگرد قلوبشان میچرخیدند؛ شیطان پول، شیطان حرص و طمع، شیطان شهوت و …
نوح (علیه السلام) اما خسته نمیشد، هر چه آن ها لجوجانه بر عناد و دشمنی خویش پای میفشردند، نوح (علیه السلام) بیشتر و بیشتر تلاش میکرد برای هدایتشان …
مردم میگفتند دیوانه است! دیوانهای که نهصد سال است یک حرف را مدام تکرار میکند! و فقط هشت نفر در تمام این نهصد سال حرفش را پذیرفتهاند! … و نوح (علیه السلام) بعد از این همه سال دعوت به سوی حق، وقتی از هدایت مردمانش ناامید شد، با خدا اینگونه سخن گفت: «
قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَنَهَارًا
فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا
وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا »؛ «گفت: پروردگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت کردم ، اما دعوت من براى آنها جز فرار (از حق) نیفزود ، و البته من هر وقت آنها را دعوت کردم تا بر آنها ببخشایى، انگشتان خود را در گوشهایشان کردند و لباسهاى خویش بر سر کشیدند و (بر مخالفت و عناد) اصرار کردند و به شدت تکبر ورزیدند»(نوح: 7 – 5)
و آنگاه خدا برایشان عذاب فرستاد …
مردم همعصر حضرت نوح (علیه السلام) با بهانهجویی و لجاجت راههای درک حقیقت را برای بستند. لجاجت و بهانهجویی، از مهمترین موانع درک حقیقت است؛ چرا که سبب میشود من و تو نه تنها به حق نرسیم؛ بلکه در پیروی از باطل راسختر هم باشیم.
معجونی برای رسیدن به هلاکت
لجاجت و تعصب که به هم میآمیزد، معجونی میسازد که آدمی را به سوی هلاکت و نیستی میکشاند. بتپرستان به خاطر وابستگى شدید به افکار و برنامههاى خرافى و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروى نیاکانشان ادامه مىدادند و به این طریق، خرافات بیاساس از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشد و صداى دلنشین مردان الهى که براى هدایت آنها آمده بودند، در میان نعرههاى جاهلانه آنان گم مىشد.
مردم همعصر حضرت نوح (علیه السلام) حتى از شنیدن صداى این منادى توحید وحشت داشتند، انگشت در گوش میکردند که نشنوند: «لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ » … و چند صد سال بعد این کار، شیوه مردمان جاهلی عصر رسولخدا (صلی الله علیه وآله) بود … پنبه میکردند توی گوشهایشان برای اینکه ندای حق را نشنوند!
عوامل لجاجت
تقلید کورکورانه
وقتی آدمی بیچون و چرا از عقاید دیگران تقلید میکند، در حقیقت در پذیرش چیزی لجاجت به خرج داده است؛ چرا که، گاهی با استناد به همان، هر چه را که عقل بگوید، سرکوب میکند و مقابل واضحترین برهانها و معجزات میایستد.
این همان چیزی بود که مردمان همه عصرها وقتی رسولشان آنها را به سوی حق و حقیقت دعوت میکردند، بر زبان میراندند و به آن معتقد بودند؛ درست مثل مردمان همعصر حضرت نوح (علیه السلام): «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاۆُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ»؛ «و چون به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى فرستاده او بیایید، گویند: آنچه که پدرانمان را بر آن یافتهایم (از عقاید و رفتار) ما را بس است! آیا هر چند پدرانشان چیزى نمىدانسته و (به راه راستى) هدایت نیافته باشند (باز هم کورکورانه از آنها تقلید مىکنند))؟!»(مائده: 104)

آثار لجاجت
محرومیت از درک آیات الهی
درک بعضی چیزها نیاز به علم خاصی ندارد. همین که آدمی با فهم عادیاش به آن بنگرد، میتواند آن را درک کند؛ اما وقتی لجوجانه بر مواضع خودش ـ وقتی نادرست است ـ میایستد، از همان درک و فهم ساده هم محروم میشود. این، حال و روز همه مردمان همعصر حضرت نوح (علیه السلام) و همه کسانی بود (و هست) که در مقابل حق و حقیقت لجاجت میورزیدند: «وَهُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُۆْمِنُونَ »؛ «و اوست که از آسمان آبى (به صورت باران و برف و تگرگ) فرو فرستاد، پس به وسیله آن گیاه همه چیز را (روییدنى همه بذرها را از زیر خاک) بیرون آوردیم، آن گاه از آن جوانه و ساقهاى سرسبز درآوردیم که از آن دانههاى متراکم و روى هم چیده (حبوبات) را بیرون مىآوریم، و از درخت خرما از شکوفه آن خوشههایى است نزدیک به هم و نیز باغهایى از درختان انگور و (همچنین درختان) زیتون و انار شبیه به هم و بىشباهت به هم را (بیرون مىآوریم)، هنگامى که میوه مىدهد به میوه و طرز رسیدن آن بنگرید به یقین در آنها نشانههایى (از توحید و قدرت و حکمت او) است براى گروهى که ایمان مىآورند!»(انعام: 99)
انکار آیات الهی
مردمان همعصر حضرت نوح (علیه السلام) و تمام کسانی که لجوجانه مقابل دعوت به حق رسولان الهی میایستادند، آیات الهی را انکار میکردند؛ با بهانهجوییهای گوناگون، از پذیرش حق سر برمیتافتند؛ در حالی که آیات الهی برای آنها که حقجو و در مقابل آن متواضع بودند (و هستند) آشکار بود: فأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً …»؛ «…آنان که ایمان آوردهاند، میدانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان و اما آنها که راه کفر را پیمودهاند، (این موضوع را بهانه کرده) میگویند: “منظور خداوند از این مثل چه بوده است”…» (بقره: 26)
غرق شدن در گناهان
مردمان همعصر حضرت نوح (علیه السلام) و همه کافران و عنادورزان با حق در همه دورانها، وقتی لجوجانه مقابل دعوت حق ایستادند و از پذیرش آن سر باز زدند، روز به روز بیشتر از قبل در دام شیطان اسیر شدند، تا آنجا که شیطان فرمانروای مطلق وجودشان شد و آنها را در لجن زار گناه غرق کرد؛ و این سرنوشت همه کسانی است که لجوجانه مقابل دعوت حق بایستند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالإِثْمِ …»؛ «هنگامی که به آنها گفته شود: “از خدا بترسید!” (لجاجت آنان بیشتر میشود)، و آنها را به گناه میکشاند…»(بقره: 206)
غرق شدن در گناهان و دوری از خدا و در آخر هم عذاب سخت الهی، نه تنها نتیجه کار مردمان متعصب و لجوج همعصر حضرت نوح (علیه السلام)، که نتیجه کار همه کسانی است که در مقابل دعوت حق و حقیقت بایستند و بر اندیشههای پوچ و باطل خود پایفشاری کنند.
زنجیر شیطان برای همه یکسان نیست
شیطان هر کسی را با زنجیر خاص خودش به دنبال خود میکشاند؛ زنجیر یکی نازک است و دیگر ستبر! بعضیها هم که اصلاً زنجیر نمیخواهند! خودشان به دنبال شیطان راه میافتند و چه با سرعت هم به دنبالش میروند! و وا اسفا که بعضیها آنقدر وجودشان سیاه میشود که شیطان را به دنبال خودشان میکشانند … مردمان لجوجی که در مقابل ندای حق میایستادند (و حتی اکنون نیز میایستند) گاه حتی میشوند از دسته آخر که شیطان را به دنبال خود میکشانند! حواسمان به شیطان باشد! به مکر و حیلههای رنگارنگ و فریبدهندهاش … نکند همراه او شده باشیم …
ادامه مطلب / دانلود