مطالب دسته بندی : ضرب و المثل

معنی ضرب المثل به رگ غیرتش برخورده است است

معنی ضرب المثل به رگ غیرتش برخورده است

این مثل را موقعی بکار می برند که مرد تنبل و سست اراده ای عصبانی شود و در نتیجهٔ عصبانیت، به انجام کاری بپردازد که قبلاً انجام نمی داده است.

آورده اند که …

روزی غلامی را به بازرگانی برای فروش عرضه داشتند. از خوبیهای غلام چنین گفتند که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل کلکش را کندند چیست؟

معنی ضرب المثل کلکش را کندند چیست؟

جوگی ها قبایل چادرنشینی بودند که به تناسب فصل، به روستا ها می رفتند و در خارج از آبادی چادر می زدند. حرفه اصلی آن ها آهنگری بود. پس از نصب چادر ها، اولین کارشان این بود که زمین جلوی چادر را می کندند و «کَلَک» را جلوی آن نصب می کردند. کلک، آتش دانی سفالی بود که برای گداختن فلزات به کار می بردند. بعضی اوقات بین روستاییان و جوگی ها به دلایل مختلفی از جمله سرقت شبانه جوگی ها اختلاف پیدا می شد. کشاورزان روستا هم به محل اقامت جوگی ها می رفتند و کلک نصب شده را می کندند. در عرف شان می گفتند «کلک فلانی را کندند» یعنی مزاحمتش را رفع کردند.

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل پنبه دزد، دست به ریشش می کشد

معنی ضرب المثل پنبه دزد، دست به ریشش می کشد

یکی بود یکی نبود. تاجری بود که کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه شده بود. تا آنجا که بازرگانان دیگر به او حسودی می کردند یک روز یکی از بازرگان ها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.

به تنهایی شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. صبح که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل چو فردا شود فکر فردا کنیم

معنی ضرب المثل چو فردا شود فکر فردا کنیم

محمد مظفر سرسلسله مظفریان در قرن هشتم به شیراز لشکر کشید. فرمانروای آن زمان فارس، ابواسحاق بود؛ وی مردی عیاش و به حکومت بی توجه بود. نقل است که هر چه به او گفتند برای نابودی مهاجمان باید فکری کرد، ثمری نداشت و وی فقط به فکر عیاشی بود و به حرف اطرافیان توجهی نمی کرد. تا این که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل دست از کاری شستن

معنی ضرب المثل دست از کاری شستن

این اصطلاح کنایه از سلب مسئولیت کردن، استعفا و کناره گیری از انجام کاری است. ریشه تاریخی این ضرب المثل به قضیه زیر برمی گردد: «پونتیوس پیلاتوس» حاکم رومی شهر اورشلیم پس از آن که حضرت عیسی(ع) را بر اثر پافشاری فریسیان (عالمان یهودی) به زندان انداخت، همواره مترصد فرصت بود که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل کف دست مو ندارد

معنی ضرب المثل کف دست مو ندارد

وقتی کسی مورد تهدید قرار بگیرد و بخواهد جواب تهدید کننده و مأیوس کننده بدهد کف دستش را نشان می دهد و می گوید کف دست مو ندارد.

آورده اند که…

در سال ۵۶ یا ۵۷ قبل از میلاد مسیح، اشک سیزدهم بر تخت سلطنت ایران نشست، اُرُد نخستین پادشاه ایران است که در زمان سلطنتش دولت ایران مجبور شد با امپراطوری مقتدر روم، دست و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن چیست؟

معنی ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن چیست؟

بسیاری از مردم باشنیدن ضرب المثل ”زاغ سیاه کسی را چوب زدن ” بی درنگ به یاد زاغ که پرنده ای شبیه به کلاغ است می افتند و گمان می کنند که در این ضرب المثل لابد این پرنده بوده است که آن را چوب زده اند و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل سبیلش را چرب کرد چیست؟

معنی ضرب المثل سبیلش را چرب کرد چیست؟

در روایات این گونه‌ آمده است که در زمان حکومت صفویان، مردها سبیل کلف بلندی بر پشت لب‌هایشان می‌گذاشتند و فرمانروایان سلسله‌ی صفوی اکثرا اینگونه سبیل ها را می‌گذاشتند. مردم حاکمان صفوی را به دلیل اینکه نسبت فامیلی با شیخ‌صفی‌الدین اردبیلی، اهل علم و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل چه کشکی چه پشمی؟

معنی ضرب المثل چه کشکی چه پشمی؟

چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل کفگیر به ته دیک خورده چیست؟

معنی ضرب المثل کفگیر به ته دیک خورده چیست؟

در زمانهای قدیم که مردم نذر می کردند و غذا می پختن، مردم برای گرفتن غذای نذری صف می کشیدند. از آنجا که جنس کفگیرها فلزی بود وقتی به دیک می خورد صدا می داد.

هنگامی که غذا در حال تمام شدند بود و پلو به انتها میرسید این کفگیر در اثر برخورد به دیک صدا می داد و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل دست کسی را توی حنا گذاشتن چیست؟

معنی ضرب المثل دست کسی را توی حنا گذاشتن چیست؟

این ضرب‌المثل را درباره کسی به کار می‌برند که وسط کاری تنها گذاشته شده باشد یا در وضعیتی قرار گرفته باشد که هیچ کاری از او برنیاید. در گذشته که وسایل آرایش و زیبایی به فراوانی امروز نبود، مردان و زنان، دست و پا و سر و موی و ریش و سبیل خود را حنا می‌بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و گاه جلوگیری از سردرد استفاده می‌کردند. برای این کار، به گرمابه می‌رفتند و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل فکر نان کن که خربزه آب است

معنی ضرب المثل فکر نان کن که خربزه آب است

در روزگاران قدیم دو دوست بودند که کارشان خشتمالی بود. از صبح تا شب برای دیگران خشت درست می کردند و اجرت بخور و نمیری می گرفتند. آنها هر روز مقدار زیادی خاک را با آب مخلوط می کردند تا گل درست کنند، بعد به کمک قالبی چوبی، از گل آماده شده خشت می زدند.

یک روز ظهر که هر دو خیلی خسته و گرسنه بودند، یکی از آنها گفت:” هرچه کار می کنیم، باز هم به جایی نمی رسیم. حتی آن قدر پول نداریم که غذایی بخریم و بخوریم. پولمان فقط به خریدن نان می رسد. بهتر است تو بروی کمی نان بخری و بیاوری و من هم کمی بیشتر کار کنم تا چند تا خشت بیشتر بزنم.” دوستش با پولی که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل از خودش دیوانه تر ندیده بود

معنی ضرب المثل از خودش دیوانه تر ندیده بود

کنایه از کسانی است که در هر چیزی خیلی ادعا دارند و می خواهند هر چه خودشان می گویند همان باشد، باعث آزار مردم می شوند و…

آورده اند که…

دیوانه ای همیشه با حرکات و رفتار خود باعث آزار و اذیت اطرافیانش می شد. مخصوصاً هر بار که

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل چون غرض آمد، هنر پوشیده شد

معنی ضرب المثل چون غرض آمد، هنر پوشیده شد

در زمانهای قدیم، پادشاه ظالمی بود که به کیش یهود بود. او بخاطر تعصب هم کیشان خود مسیحیان را می‌کشت. با این که موسی پیامبر یهود و عیسی پیامبر مسیحیان هر دو در یک راستا قدم برمی‌داشتند. ولی آن شاه یک فرد احول و

ادامه مطلب / دانلود

معنی ضرب المثل این سرزمین ماندن ندارد

معنی ضرب المثل این سرزمین ماندن ندارد

چون فردی ناکس و ناجوانمرد به مردی مهربان و زورمند توهین کند و او ماجرا را نادیده گیرد و از آن دیار برود و مردم گویند: «فلانی از اینجا رفت و گفت: این سرزمین ماندن ندارد».

شیر و روباهی در بیشه‌ای زندگی می‌کردند. در کنار این بیشه کشاورزی یک تکه زمین داشت و مشغول شخم زدن زمین خود بود و خر خود را سر داده بود تا بچرد. شیر و روباه از بیشه بیرون آمدند شاید لقمه و طعمه‌ای به دست بیاورند. شیر چشمش به خر افتاد که مشغول چرا بود.

شیر به روباه گفت با اینکه می‌گویند تو در حیله‌گری و حقه‌بازی رودست نداری من تا امروز هنری از تو ندیده‌ام اگر زرنگی و حیله‌گری خودت را به من ثابت کردی آن وقت درست است. روباره پرسید چطور ثابت کنم؟ شیر جواب داد آن زارعی را که دارد زمینش را شخم می‌زند می‌بینی؟ روباه گفت: بله، شیر گفت آن خری را هم که نزدیکی‌های او دارد می‌چرد می‌بینی؟ روباه باز گفت بله. شیر گفت اگر رفتی و آن خر را گول زدی و به بیشه آوردی تا بخوریم معلوم می‌شود هنر داری. روباه گفت: خیلی خب! شما اینجا بمانید تا من بروم و کار را درست کنم.

شیر در بیشه ماند و روباه راه افتاد و رفت تا به او نزدیک شد. خر که از صاحبش دور افتاده بود سرش را بالا کرد و تا چشمش به روباه افتاد، اول ترسید ولی بعد که به جثه و هیکل او نگاه کرد ایستاد. روباه به او رسید و سلام کرد، خر هم جوابش داد. روباه به خر گفت رفیق! اینجا چه می‌کنی؟ خر گفت صاحبم تازه بار از گرده‌ام برداشته و می‌خواهم تا او دارد شخم می‌زند کمی بچرم. بعد هم کمی درددل کرد که این صاحبم آنقدر اذیتم می‌کند و از گرده‌ام کار می‌کشد که تمام پشت و کمرم زخم شده. روباه گفت حالا هم که می‌خواهی بچری تکلیف خودت را نمی‌دانی. اینجا که چیز دندان‌گیری ندارد و همه‌اش خار و خاشاک است. آن هم آنقدر نزدیک به او هست که تا دو تا پوز به این خارها نزده‌ای صاحبت کارش تمام می‌شود و باز به سراغت می‌آید و بار روی پشتت می‌گذارد.

خر گفت پس می‌گویی چکار کنم؟ روباه گفت اگر از من می‌پرسی باید به حرفم هم گوش بدهی. آن بیشه را می‌بینی؟ خر گفت بله می‌بینم آنجا چه خبر است؟ روباه گفت آنجا آنقدر علف خوب و بو نزده دارد که حد و حساب ندارد. اگر از من می‌شنوی بیا تا تو را به آنجا ببرم و از دست این صاحب بیرحم هم خلاص بشوی و دیگر کار هم نکنی.

خلاصه روباه باز با حرامزادگی و حیله به خر گفت یواش‌یواش به بهانه چریدن از اینجا راه بیفت و وقتی که از صاحبت دور شدی برو توی بیشه و مشغول چریدن بشو من هم آنجا هستم. خر یواش‌یواش به بهانه چریدن از نزدیک صاحبش دور شد تا به بیشه رسید و با عجله وارد بیشه شد.

شیر که گرسنه بود با عجله جستن کرد تا او را بگیرد اما خر فرار کرد و بدو برگشت پیش صاحبش. روباه که مواظب اوضاع بود رفت توی بیشه و به شیر گفت شما چرا همچی کردید؟ چرا دستپاچه شدید؟ می‌خواستید بگذارید وارد بیشه بشود و یک کمی بگردد آن وقت بگیریدش. شیر جواب داد تا اینجا که هنری نکردی برای اینکه خر نمی‌دانست که من اینجا هستم و آمد. حالا اگر رفتی و او را آوردی درست است.

روباه دوباره به سراغ خر رفت و گفت چرا برگشتی؟ چرا آنجور فرار کردی، خر گفت او کی بود آنجا؟ روباه جواب داد او پادشاه بیشه است. خر گفت را می‌خواست مرا بگیرد؟ روباه گفت: بابا ایوالله! او با تو کاری ندارد.

او فقط می‌خواست راه و چاه را به تو نشان بدهد، او می‌خواست به تو بگوید که از کجا آب بخوری، کدام علف شیرین و خوردنی است، کجا باتلاق است که تو در باتلاق فرو نروی. خر گفت راست می‌گویی؟ روباه گفت دروغم چیست که به تو بگویم؟ من در عمرم دروغ نگفته‌ام… و با همین حرف‌‌ها او را خام کرد و برگشت پیش شیر و گفت قربان! وقتی خر خدمتتان شرفیاب شد تا مدتی به او اعتنا نفرمایید تا خیال نکند خطری در پیش است، به او مهلت بدهید سرگرم آب و علف بشود آن وقت در یک چشم به هم زدن کارش را بسازید.

شیر قبول کرد و خر هم که چشمش به علف سبز افتاده بود دوباره یواش‌یواش به بهانه چریدن از صاحبش دور شد و وقتی خاطرجمع شد که صاحبش او را نمی‌بیند بدو بدو به بیشه آمد و آرام‌آرام شروع کرد به خوردن علف… که باز چشمش به شیر افتاد اما دید به او اعتنایی ندارد. خر پیش خودش گفت روباه راست می‌گفت که این با من کاری ندارد و مشغول چریدن شد و کم‌کم به وسط‌های بیشه رسید. گوش‌هایش را پایین انداخته بود و در فکر خوردن بود… که یک مرتبه شیر پرید روی گرده او و در یک چشم به هم زدن پاره پاره‌اش کرد. روباه حرامزاده که از چند قدم دورتر اوضاع را می‌پایید آمد جلو. شیر به روباه گفت من می‌روم سر چشمه تا دست و صورتی صفا بدهم اگر تو گرسنه‌ای یک تکه‌اش را بخور تا من برگردم اما چشم و گوش و دل او را دست نزن.

شیر اینها را گفت و رفت. روباه پیش خودش گفت حتماً این جاهای خر خیلی خوشمزه است که می‌خواهد خودش بخورد. بعدش چشم خر را درآورد و خورد، گوشش را هم خورد و پوزه باریکش را توی شکم او کرد و دلش را هم خورد و کنار نشست.

شیر برگشت و دید خبری از گوش و چشم و دل خر نیست. به روباه گفت چرا اینجور کردی؟ روباه خودش را به نفهمی زد گفت چکار کردم؟ شیر گفت پس چشم و گوش و دل خر کو؟ گفت خر چشم نداشت. شیر گفت تو تا حالا خر بی‌چشم کجا دیدی؟ روباه گفت همینجا… اگر این خرچشم داشت و شما را می‌دید لابد فرار می‌کرد. شیر گفت قبول دارم گوشش کو؟ روباه جواب داد گوش هم نداشت گفت آخر همچو چیزی ممکنست؟ گفت بله به دلیل اینکه اگر گوش داشت صدای نعره‌های شما را می‌شنید و فرار می‌کرد. شیر گفت این هم قبول، ولی دلش کو؟ روباه گفت دل هم نداشت، اگر دل داشت دفعه اول که شما به او حمله کردید می‌ترسید و دوباره نمی‌آمد.

شیر گفت: روباه! حقا که موذی و حیله‌گری، انگشت را جلو بیار تا خاک رو انگشتت بریزم!… روباه تعظیمی کرد و گفت حالا من هم عرضی دارم. شیر با غرور گفت بگو. روباه گفت مردم از زور و قوت شما خیلی صحبت می‌کنند اما من باور نمی‌کنم تا به چشم خودم نبینم. شیر جواب داد خب! چکار کنم تا به تو ثابت کنم که زور مرا هیچکس ندارد؟ روباه گفت اجازه بدهید تا من روده این خر را به دست و پای شما ببندم و شما آن را پاره کنید. شیر گفت اینکه چیزی نیست. روباه گفت به شرط اینکه چند دقیقه توی آفتاب بخوابید. شیر قبول کرد و روباه هم روده‌های خطر را درآورد و به دست و پای شیر بست و شیر هم جلو آفتاب خوابید البته روباه می‌دانست که کار شیر را ساخته، برای اینکه روده وقتی خشک بشود چنان محکم می‌شود که پاره‌ شدنی نیست. روباه نگاهی به شیر کرد و راه افتاد رفت.

شیر بعد از چند دقیقه زور زد تا روده را پاره کند اما هرچه فشار آورد و هرچه غرید نتوانست آن را پاره کند. عاقبت از خشم و خستگی و تشنگی از هوش رفت و بیهوش شد.

اتفاقاً در همان بیشه لانه موشی بود. موش بیرون آمد تا طعمه‌ای به دست بیاورد، چشمش به شیر افتاد و بوی روده‌‌ها را شنید و جلو رفت و با دندان‌های تیزش شروع کرد به جویدن روده‌‌ها و بعد هم راهش را کشید و رفت دم سوراخش نشست. بعد از مدتی شیر یک کمی به هوش آمد و یک فشاری به روده‌‌ها داد دید دست و پایش باز شد. وقتی نگاه کرد دید سوراخ موشی پهلوی دستش هست و موشی آنجا نشسته است.

شیر بلند شد و سر چشمه رفت و مقداری آب خورد و جانی گرفت. بعد با خودش گفت جایی که روباهی دست و پای تو را ببندد و موشی دست و پایت را باز کند جای تو نیست… پشت به بیشه رو به بیابان راه افتاد و رفت.

ادامه مطلب / دانلود
صفحه 3 از 9«... قبلی 234 بعدی ...»
css.php