مطالب دسته بندی : سینما

خلاصه قسمت آخر سریال مدرسه شبانه روزی

این سریال تلویزیونی “El Internado Laguna Negra” یا “مدرسه شبانه روزی مرداب سیاه” نام دارد. اصل سریال به زبان اسپانیایی بوده و در تلویزیون Antena3 در اسپانیا تهیه و پخش شده و در چهارچوب “درام / ترسناک” تهیه شده است.

خلاصه قسمت آخر سریال مدرسه شبانه روزی

سریال از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ تهیه شده و شامل ۷ فصل مختلف می باشد.
تعداد بازیگران این سریال بسیار بالا بوده و تا کنون در روسیه، مکزیک، پرو، اروپای مرکزی، ایالات متحده، فرانسه، صربستان، مونته نگرو و پرتغال از تلویزیون های دولتی و غیر دولتی با دوبله پخش شده یا در حال پخش می باشد.

و اما داستان قسمت آخر :

کارول با ایوان بهم میزنه و با مارکوس جور میشه.ایوانم عاشق جولیا میشه.ماریا و فرمین باهم ازدواج میکنن.کارول کشته میشه (انگار روکه از پنجره میندازدش پایین و جنازشو میبره تو جنگل)و بعد چند وقت مارکوس با یه دختر دیگه به نام آمایا رفیق میشه.فرمین هم میمیره.بچه ی هکتور و السا بدنیا نمیاد.ایوانم ماریا رو میبخشه و ماریا میشه دوست صمیمیش.هکتور همون ساموئل اسپی هست.آملیا هم جزء قاتلاست و واسه این به مارکوس میچسبه که میخواد بفهمه چقدر الطلاعات داره خوشحال باشین مارکوس نمیمیره!اشتباه میکردم شکر خدا این کامیلوئه که میمیره نه مارکوس!روکه هم میمیره السا و آملیا هم میمیرن پدر خونده ی جولیا هم جزو این قاتلاست و جولیا رو میدزده اما ایوان میره دنبالش و نجاتش میده (باور نکردنیه که ایوان اینکارو کرده باشه آخه هیچ وقت از این کارا نمیکرد) آمایا هم اتفاقی مسموم میشه و میمیره .مارکوس و پائولا هم مادرشون رو پیدا میکنن ایوان نمیمیره ماریا نمیمیره جولیا نمیمیره پائولا نمیمیره مارکوس نمیمیره ویکی نمیمیره

در مورد قاتلین: کامیلو-جک نویرت(بابای ایوان)-پدرخونده ی جولیا-دون خوان(بابای السا)-ماتئو(دبیر ریاضی که کشته میشه)-پدربزرگ مارکوس(پدرخونده ی ایرنه)-آملیا(معلم پائولا)-تئودورا(مادربزرگ آمایا)-و…اینا همه یه سری ناز هستن که موسس یه شرکت به نام اوتوکس هستن که یه شرکت داروسازی بزرگه و آزمایش های غیرقانونی روی بچه ها انجام میدن و هرکس که سد راهشون بشه میکشن.

ادامه مطلب / دانلود

خلاصه قسمت آخر سریال کوزی گونی

کوزی و گونی دو برادر از یک خانواده متوسط هستند و پدرشان نانوا محله هست و آدمی خشن و مستبد است. در همسایگی این دو برادر دختری به نام جمره زندگی می کند که دو برادر پنهانی به او علاقه دارند تا این که شبی کوزی با خریدن هدیه ای می خواهد راز دلش را برای …

در همسایگی این دو برادر دختری به نام جمره زندگی می کند که دو برادر پنهانی به او علاقه دارند تا این که شبی کوزی با خریدن هدیه ای می خواهد راز دلش را برای جمره فاش کند.
اما برادرش گونی زودتر از او رسیده و کوزی خشمگین به خانه بر می گردد و با پدرش درگیر می شود و از خانه بیرون می رود.

گونی به خانه بر می گردد و وقتی از ماجرا اطلاع پیدا می کند به دنبال کوزی می رود و او را در خیابان میابد و سوار ماشین می کند.
در ماشین بحث شان بالا می گیرد و در این بین گونی که راننده بود با پسری تصادف می کند و پسر کشته می شود.

اما کوزی این تصادف را به گردن می گیرد و راهی زندان می شود.
حالا زمان حال هست و کوزی از زندن آزاد می شود و به محله بر می گردد.
در آن طرف دختری ثروتمند عاشق گونی می شود و درست چند روز بعد از نامزدی گونی با جمره به نوعی روابط این دو را بهم می زند تا خود حاکم قلب گونی شود.
در این بین کوزی که در زندان بوکسور ماهری شده است برای امرار معاش به مسابقه های خیابانی بوکس روی میاورد تا این که فرهاد کسی که در زندان کوزی را اذیت می کرد را می بیند و به دنبال او می افتد تا انتقام بگیرد و …..
کوزی به زینب نزدیکتر می شه ولی باباش اشتباه درک می کنه و فکر می کنه کوزی از سیمای خوشش میاد و از سیمای می خواد که بیاد و با اونا زندگی کنه

سیمای میاد خونه کوزی و زینب احساس می کنه که بهش خیانت شده در حالیکه پدر کوزی سامی سیمای رو مثل دختر خودش می دونه ولی هندان خانم از سیمای بدش میاد.

گونی و بانو کارشون رو شروع می کنن که به واسطه بستن قرارداد توسط گونی این کار می گیره زینب هم کارشو شروع می کنه و موفق هم هست بعد اتفاق مهمه دیگه ای که در این قسمت میفته اینه که تو یک جشن سیمای برای اولین بار بوسه کوزی و زینب رو می بینه

بانو زینب و کوزی رو با هم در آنتالیا می بینه سیمای خبر دار می شه که کوزی و زینب در آنتالیا با هم بودن و شب رو هم با هم گذروندن . کوزی و زینب برمی گردن و کوزی زینب رو تا خونشون همراهی می کنه چرا که پدرش خیلی عصبانیه تو خونه بانو اینا هم خیلی درگیری می شه که به خاطر باریشه
سیمای به شکل اتفاقی قضیه تصادف رو می فهمه و می خوا که از این فرصت نهایت استفاده رو بکنه و از طرفی خانواده بانو هنوز دچار درگیری های خانوادگی هستندکه مامان گونی از گونی می خواد که با خانواده بانو بیشتر آشنا بشه سیمای همه که از خانواده ترد شده بود می خواد که دوباره با سومر تازکان ملاقات داشته باشه از طرفی هم علی بهش شک می کنه و تعقیبش می کنه و می فهمه که سو زنش بیجا نبوده

سیمای در مورد تصمیمش برای ترک همیشگی خانواده تکین اوقلو تجدید نظر می کنه و میخواد که علی رغم اصرار علی واسته
خانواده گونی در مورد شرایط عقد اونا مطلع می شن و نظراتی در مورد موافقتشون با عقد گونی و بانو می دن که گونی رو تحت تاثیر قرار می ده و باعث می شه که گونی تمام تلاششو بکنه بنابراین از بانو جدا می شه

کوزی از روابط سیمای با یکی دیگه باخبر می شه و از طرفی بانو بعد از اینکه گونی ترکش کرد حالش بدتر میشه و ابرو موافقت می کنه که شرایط ازدواج رو نادیده بگیره اگر که گونی برگرده همچنین وعده یک موقعیت خوب در شرکت رو هم به گونی میده. گونی هم کوزی رو در جریان گسترش کارهای تجاریش قرار می ده که در اون برنامه هاش هیچ جایی رو برای کوزی در نظر نگرفته بود .

جمره عاشق کوزی میشه اما بخاطر ی اتفاقایی با باریش ازدواج میکنه اما اخرش باریش و میکشه گونی هم با اینک هنوز عاشق جمره اس بابانو ازدواج میکنه(بانو ب زور خودشو میندازه ب گونی)

سامی از هنان خانوم جدا میشه و یه زن دیگه میگیره گونی فرهاد میکشه که وقتی بانو میفهمه دیونه میشه ،آخرش خودکشی میکنه.

خلاصه قسمت آخر سریال کوزی گونی

گونی به خاطر قتل فرهاد میره زندان وکوزی با جمره عروسی میکنه

ادامه مطلب / دانلود

این دو که نوع آشنایی و ازدواج‌شان بیشتر به درد سوژه یک فیلم سینمایی می‌خورد با وجود آنکه از دو حرفه متفاوت هستن اما عشق و علاقه و اعتمادی که به یکدیگر دارند باعث شده است که در کنار هم احساس خوشبختی کنند.
نیوشا ضیغمی و همسرش آرش پولادخان این روزها بیش از هر زوج هنری نام‌شان بر سر زبان‌ها است چرا که در نوع خودشان نماد یک زوج خوشبخت به شمار می‌روند.

این دو که نوع آشنایی و ازدواج‌شان بیشتر به درد سوژه یک فیلم سینمایی می‌خورد با وجود آنکه از دو حرفه متفاوت هستن اما عشق و علاقه و اعتمادی که به یکدیگر دارند باعث شده است که در کنار هم احساس خوشبختی کنند. با ما همراه باشید تا به رموز زندگی این زوج خوشبخت پی ببرید.

ازدواج جالب نیوشا ضیغمی + تصاویر

تصاویر نیوشا ضیغمی و همسرش

طرفداری که به همسر بدل شد

نیوشا ضیغمی: در مورد نحوه آشنایی و چگونگی ازدواج مان بارها در نشریات مختلفی توضیح داده ایم اما نمی دانم چرا هر بار که مصاحبه ای داریم دوباره از ما می خواهند که توضیحاتی را در این باره ارائه دهیم. در هر حال حکایت آشنایی من و آرش در نوع خودش بسیار جالب است چون او من را قبل از آشنایی مان به شکل رسمی به واسطه فیلم هایم می شناخت و همین قضیه باعث شد که از قبل، پیش فرض هایی نسبت به من داشته باشد. در هر حال آشنایی و ازدواج با او یکی از بهترین اتفاق های زندگی ام بود.

 آرش پولادخان: حق با نیوشاست. من مدت ها قبل از اینکه با نیوشا آشنا شوم دوست داشتم با او ازدواج کنم و یک جورایی او را همسر آینده خودم می دیدم اما تنها دلشوره ام این بود که نیوشا با تصویری که از او در کارهایش می بینم فاصله داشته باشد، از طرفی دوست نداشتم که صرفاً‌ به او به عنوان یک هوادار نزدیک شوم به همین خاطر کلی دودوتا چهارتا کردم تا بالاخره به این نتیجه رسیدم تا از طریق سرمایه گذاری در فیلمی به او نزدیک شوم که خوشبختانه این اتفاق افتاد اما نکته مهم در مورد او این بود که به مراتب از آنچه که فکر می کردم صادق و مهربان تر بود.

 پول، شرط خوشبختی نیست

نیوشا ضیغمی: هر کس برای ازدواج شرط و شروط خودش را دارد و براساس دیدگاهی که دارد نسبت به افرادی که با آنها در ارتباط است معاشرت می کند و در نهایت آن فردی که از فیلترهای ذهنیش عبور می کند را انتخاب می کند. آرش تقریباً بیشتر ملاک هایی که من برای همسر آینده ام داشتم را دارا بود و برخلاف شایعاتی که در مورد ما وجود داشت،‌ تنها چیزی که در انتخاب او برای من بی اهمیت بود مسائل مالی بود چرا که مطمئن بودم پول بعد از گذشت مدتی جذابیت هایش را از دست می دهد و شما فردی را می خواهید که در کنار او احساس آرامش و امنیت کنید. به همین خاطر ما حتی برای مراسم ازدواج مان درگیر هزینه های آنچنانی نشدیم.

 آرش پولادخان: جای تاسف دارد که بعضی از افراد بی آنکه شناختی درستی نسبت به اتفاقات داشته باشند آن را مورد قضاوت قرار دهند. نیوشا اصلاً‌ فرد مادی نیست. وقتی از او خواستم میزان مهریه اش را تعیین کند او تنها یک سکه را انتخاب کرد در حالی که به لحاظ ذهنی من آمادگی داشتم که او رقم بالاتری را بگوید اما او در کمال تعجب تنها به رسم ادای سنت به یک سکه اکتفا کرد. چون بر این باور بود که خوشبختی هیچ زنی را میزان مهریه اش تعیین نمی کند، چون اگر این طور بود ما تا این حد شاهد افزایش میزان جدایی نبودیم.

ما هر دو هنرمندیم
نیوشا ضیغمی: من بر این باورم که هنرمند بودن باید در خون تان باشد و چیزی نیست که شما یک شبه به آن دست پیدا کنید، از طرفی هنر دامنه گسترده ای دارد که بخشی از آن به حرفه ما باز می گردد. آرش شاید در ظاهر حرفه اش شباهتی به حرفه من نداشته باشد اما من او را یک هنرمند می دانم چون مانند اکثر اصفهانی ها هنر در خون اوست و به نوعی روح و اصالت هنر را درک می کند، از طرفی او به تجارت نقره می پردازد و به نوعی با هنرهای اصیل و سنتی ما در ارتباط است. البته او به فیلم و سینما نیز علاقه بسیاری دارد و شب ها تا دیروقت به تماشای فیلم می پردازد، به طوری که گاهی صدای غرغر من هم در می آید، هر چند که او این روزها به واسطه سرمایه گذاری که روی فیلم های سینمایی انجام می دهد اشراف بیشتری به فضای کاری ما پیدا کرده است.

ازدواج جالب نیوشا ضیغمی + تصاویر

آرش پولادخان: نیوشا همیشه به من لطف دارد، در هر حال همواره به فضای کار در سینما علاقمند بودم البته نه برای خودم چون می دانستم توانایی زیادی برای انجام کار در این فضا ندارم اما ترجیح می دهم صرفاً به عنوان یک سرمایه گذار در این فضا حضور داشته باشم و هیچ وقت مانع پیشرفت و فعالیت همسرم نمی شوم چون او از استعداد بسیاری در این عرصه برخوردار است و تلاشم بر این است که بیشتر به عنوان یک حامی در کنارش حضور داشته باشم. البته نیوشا زن فهیم و با دانشی است و به اصالت های یک زن ایرانی پایبند است، او درباره کوچکترین مسائل هم با من مشورت می کند و از این جهت زندگی با او برای من توام با حس خوشبختی و آرامش است.

زندگی خصوصی ما هم مثل همه آدم ها است

نیوشا ضیغمی: نمی دانم چرا بعضی از آدم ها فکر می کنند که زندگی افراد مشهور با سایر افراد جامعه متفاوت است و آنها شیوه متفاوتی را در پیش دارند. در هر حال من در زندگی شخصی ام زمانی که درگیر کار خاصی نباشم گاهی درست عین یک زن خانه دار رفتار می کنم و درگیر کارهای خانه نظیر طبخ غذا، شستن لباس و اتوکشی و گردگیری خانه هستم البته اگر پای تعریف از خود نگذارید باید بگویم دستپختم هم به نسبت خوب است.

 آرش پولادخان: خانه داری نیوشا مثل بازیگری اش عالی است. شاید باور نکنید اما او کدبانوی قابلی است و نمره بیست را از من می گیرد. از طرفی او سعی می کند محیط خانه را طوری فراهم کند که هر دوی ما در آن احساس آرامش داشته باشیم و همین خصوصیت او موج مثبتی را به زندگی مان تزریق می کند که باعث می شود هر دوی ما با انرژی مضاعفی به کارمان بپردازیم.

 زندگی مشترک با یک سوپراستار

نیوشا ضیغمی: این باور بین برخی از افراد وجود دارد که زندگی مشترک هنرمندان در تمام دنیا دوام چندانی ندارد در حالی که من با این طرز تفکر کاملاً مخالف هستم. این روزها صبر و حوصله و گذشت در زندگی مشترک در سطح کل جامعه کم شده است و زوج ها سر کوچکترین مسائل دعواهایشان بالا می گیرد. این موضوع هم در نهایت به جدایی ختم می شود و خب این مسئله نیز به زندگی مشترک هنرمندان هم سرایت کرده است اما ما سعی کردیم به این نگاه پایان بدهیم و سعی می کنیم با صداقت در کنار هم قرار بگیریم و همدیگر را همان طور که هستیم فارغ از جایگاه و حرفه مان دوست داشته باشیم. نیوشا وقتی به خانه می آید حرفه اش را پشت در می گذارد و من هم سعی کردم این کار را انجام دهم. به همین خاطر در زندگی ما خبری از منیت ها نیست مثلاً من هیچ وقت از دهان همسرم نشنیدم که بگوید من این کار را انجام می دهم چون فردی معروف هستم. او خودش است و این برای من بسیار ارزشمند است.

 آرش پولادخان: اگر غیر از این باشد عجیب است چون آن وقت شما تبدیل به یک فرد خودشیفته می شوید که شانس یک زندگی خوب را از خودتان می گیرید. ما برای شناخت در ابتدای زندگی مان به یکدیگر فرصت دادیم و حالا خوشحالیم که پاداش این صبرمان را به بهترین شکل ممکن دریافت کردیم و به شناخت خوبی از یکدیگر دست پیدا کردیم.

برای مادر شدن زود است

نیوشا ضیغمی: پدر و مادر شدن تصمیم بسیار بزرگی است و شما برای رسیدن به این تصمیم باید از هر جهت آمادگی داشته باشید. تا به امروز من هنوز این آمادگی را در خودم حس نکردم به همین جهت این موضوع را به زمان دیگری موکول کردیم هرچند که مدتی قبل شایعه شده بود که من در انتظار بچه دار شدن هستم و به زودی صاحب فرزند دختری می شوم. شنیدن این شایعات بی اساس در نوع خودش واقعاً ناراحت کننده است.

 

ادامه مطلب / دانلود

«مادرانه» داستان زندگی مردی متمول به نام اردلان تمجید با بازی مهدی سلطانی است. اردلان تمجید از همسر خود طلاق گرفته است. به دلیل تندخو بودن تمجید و عدم توجه کافی به خانواده دختر او رها با بازی هستی مهدوی معتاد شده است. همسر تمجید با بازی لعیا زنگنه بعد از سال‌ها از اتریش به ایران بازمی‌گردد تا فرزندانش را با خود به خارج از کشور ببرد و … .

جواد افشار کارگردانی «ماردانه» را برعهده دارد. او پیش از این کارگردانی سریال‌های غروب بی پایان، سایه سکوت، پول کثیف، روز رفتن، گل یا پوچ، روزهای زیبا، سی امین روز و لبـه آتـش را برعهده داشته است. او پیش تولید سریال «کیمیا» را نیز انجام داده است و می‌خواهد پس از «مادرانه» به سراغ تولید این سریال رود. محمدرضا شفیعی نیز تهیه کننده «مادرانه» است. او تهیه کنندگی سریال «وضعیت سفید» را نیز برعهده داشته است.

بنابر گزارش تسنیم،سعید نعمت الله نویسنده «مادرانه» است. این روزها نعمت‌الله بخشی از وظایف جواد افشار به عنوان کارگردان این سریال را نیز برعهده دارد. عوامل تولید «مادرانه» به دلیل کمبود وقت به دو گروه تقسیم شده‌اند که سرپرستی یکی از این گروه‌ها را نعمت‌الله بر عهده دارد.

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر
سریال مادرانه

پشت صحنه سریال مادرانه + تصاویر

 

ادامه مطلب / دانلود

مهراوه شریفی نیا بازیگر معروف سینما و تلویزیون از لحظه هدیه گرفتنش گفت. از اینکه پدرش محمدرضا شریفی نیا وقتی هدیه را به او داد زد زیر خنده و حالا نخند کی بخند.

مهراوه شریفی نیا از بازیگران جوان سینما و تلویزیون از خاطره هدیه پدرش می گوید.

هدیه محمدرضا شریفی‌نیا بازیگر مشهور سینما به دخترش + عکس

گفت برات یک هدیه خریدم. کلی ذوق کردم. این کتاب رو بهم داد و هرهر زد زیر خنده… خنده ها! از اون خنده ها که بند نمیاد! پدر هم پدرهای قدیم … والله خیلی وقت بود دوتایی باهم اینطور از ته دل نخندیده بودیم.

 

ادامه مطلب / دانلود

بیوگرافی علی ضیا+عکس

بیوگرافی علی ضیا

سید علی ضیا

سال تولد: 1364

نام پدر : سید حسین

متولد : کاشان

اخرین مدرک تحصیلی: کارشناسی مکانیک طراحی جامدات

محل تحصیل: دانشگاه آزاد واحد کاشان

 مدارج علمی

1ـ برگزیده جشنواره خوارزمی با طرح موتور نیم دوار با قابلیت کارکرد با انواع سوخت بدون کاهش توان

2ـ کسب رتبه اول استانی ورتبه دوم کشوری در جشنواره خوارزمی

3ـ دارای گواهینامه پذیرش علمی اختراع از سوی هئیت علمی ومعاونت آموزشی دانشگاه آزاد کاشان

4ـ عضو انجمن مخترعین کشور

سمت­ها

1ـ مدیر بازرگانی شرکت مهندسی ـ بازرگانی مبین تهران

2ـ مدیر بازاریابی شرکت مهنسین مشاور مهرکیان

3ـ گوینده شبکه جوان رادیو از سال 1385 الی 1388

4ـ مجری شبکه سوم سیما جمهوری اسلامی از سال 1388 تا کنون

5ـ مدیر پروژه موسسه خیریه فاطمه­الزهرا

6ـ دبیر اجرایی همایش دانشجویی کشوری مکانیک

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

علی ضیا در کنار مادرش

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

 بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

تصاویر علی ضیا

بیوگرافی علی ضیا+عکس

 

زندگینامه علی ضیا از زبان خودش

چگونه وارد فضای صدا و سیما شدید؟

من ابتدا از طریق نویسندگی وارد رادیو جوان شدم و یک آیتم طنز در برنامه کاملا

جوانانه را خودم می‌نوشتم و با لهجه کاشانی می‌خواندم. بعد آقای زاهدی که

صدای مرا در برنامه آخرشه ـ که در رادیو جوان پخش می‌شد ـ شنیدند با من تماس

گرفتند و از من خواستند نریشن برنامه گزینه جوان را اجرا کنم. اما پس از پذیرفته

شدن در تست گویندگی قرار شد اجرای برنامه شروع خوب را به عهده بگیرم،

ولی به دلیل فضای علمی‌ای که داشتم و اختراعی که از من ثبت شده بود، اجرای

برنامه گزینه جوان به من پیشنهاد شد و اولین برنامه‌ای بود که به طور زنده از

 من روی آنتن رفت.

علی ضیا این همه انرژی را از کجا می‌آورد؟

این مطمئنا لطف و عنایت خداست که به من کمک و انرژی‌ام را تامین می‌کند.

گاهی واقعا خسته یا ناراحت هستم، اما با دیدن دوربین یا میکروفن انرژی مضاعفی

در خود احساس می‌کنم و این‌که با مطالعه و تحقیق سعی می‌کنم خودم را به روز

نگه دارم و با دادن اطلاعات جدید و نو به مخاطب او را راضی کنم. بیننده گناهی

ندارد که چهره عبوس یا ناراحت مرا تحمل کند، بنابراین در مقابل بیننده فیلم بازی

نمی‌کنم و سعی می‌کنم همواره شادی و انرژی خود را به مخاطب انتقال دهم،

 چون مخاطب ما باهوش است و اگر چیزی بگویی که به آن اعتقاد نداشته باشی

 یا بخواهی نشاطی ظاهری یا اطلاعات فرآوری نشده را به او تحویل دهی مطمئنا

از پس قاب شیشه‌ای تصویر، آن را درک خواهد کرد. من برای شعور مخاطبم احترام

زیادی قائلم و حتی سعی می‌کنم از بهترین لباس‌هایم برای اجرا استفاده کنم.

با توجه به این‌که شما در هر دو عرصه صدا و سیما فعال هستید، فرق بین

مجری و گوینده از نگاه شما چیست؟

گوینده، متکی به متن است، در حالی که مجری متکی به متن نیست. در رادیو

متن‌ها را می‌خواندم، ولی آن را به زبان خودم و در راستای متن اصلی برای شنونده

بیان می‌کردم، گوینده نباید حتی یک واو را در جمله جابه‌جا کند. اما در برنامه‌ای

 که ما در تلویزیون اجرا می‌کنیم متن‌هایی که گفته می‌شود با هماهنگی گروه

 و اتاق فکر است و عقل جمعی تصمیم می‌گیرد چه چیزی در حال حاضر باید روی

آنتن گفته شود و این یک حسن است که از قبل درباره صحبت‌ها فکر می‌شود. این

تفاوت حتی بین مخاطب رادیو و تلویزیون نیز وجود دارد و من پس از 5 سال اجرا در

رادیو وقتی خواستم بعضی از تکنیک‌های اجرا در رایو را به تلویزیون بیاورم متوجه

شدم به هیچ عنوان جواب نمی‌دهد. همین قضیه درباره رادیو هم صادق است و من

بعد از 11 ماه که به رادیو برگشتم مخاطب رادیو از من اصطلاحات تلویزیون را قبول

نمی‌کرد. این دو رسانه معیارها، ساختارها، فضا و حتی مدیای متفاوتی با هم

دارند و برای اجرا باید این موضوع را مد نظر داشته باشیم. با این‌که اجرا را شکلی از

هنر نمایش می‌دانم، ولی این مقوله به طور کلی از تئاتر جداست و من در اجرایم

نقش کسی را بازی نمی‌کنم.

چقدر از اجراهای شما در نیمروز مطابق متن است؟

در گفت‌وگوها بر متن متکی نیستم و گاهی ممکن است فضا را به سمتی که

خودم مایل هستم هدایت کنم و در این رابطه دستم باز است، اما بعضی جاها

واقعا هماهنگی لازمه کار است و باید انجام شود. درباره خبرها و حرف‌هایی که بعد

از خبر باید گفته شود حتما از قبل فکر می‌شود و بداهه‌پردازی نیز تا حدودی وجود

 دارد. گرچه اتاق فکر تصمیم می‌گیرد که نقطه صفر تا 100 برنامه کجا باشد، ولی

 من نیز عضوی از همین اتاق فکر هستم و بده‌بستان‌های اینچنینی وجود دارد،

 اما به طور کلی دستم برای اجرا باز است. این‌که مهمان برنامه را راه می‌برم یا با او

مسابقه می‌دهم یا کف زمین می‌نشینم و از او می‌خواهم شعر بخواند همه از

مصادیق این کار هستند.

با توجه به این ساختارشکنی که در سوال قبلی نیز به آن اشاره کردید،

نترسیدید این سبک جدید اجرا را مخاطب نپذیرد یا با انتقاد مواجه شوید؟

نه. من به این موضوع واقفم در مقابل هر چیز جدیدی که می‌آید مقداری اینرسی

وجود دارد و این مساله البته طبیعی است و بعد از مدتی عادی می‌شود و

مخاطب مطمئنا پذیرای آن است و این موضوع با توجه به پیامک‌ها و تماس‌های

مردمی نیز قابل مشاهده بود و این‌که این ساختارشکنی، کاری حساب شده بود

 که از قبل در باره آن مطالعه شده و با فکر انجام می‌گرفت و کاری نبود که یکباره

 و حساب نشده انجام بگیرد. پس از این بابت من زیاد استرسی نداشتم و مخلص

تمام کسانی هستم که از من انتقاد می‌کنند، چراکه باعث می‌شود به نقاط ضعف

کارم واقف شوم و در راستای هرچه بهتر شدن اجرایم بکوشم.

آیا سعی می‌کنید مهمانان برنامه را راضی نگه دارید؟

نه به هیچ عنوان این‌گونه نیست. بلکه من کاملا محترمانه با آنها برخورد می‌کنم

و اگر هم انتقادی باشد یا با نظر آنان موافق نباشم با احترام، مخالفت خود را ابراز

می‌کنم. بین جسارت و بی‌ادبی یک مجری، مرز باریکی وجود دارد که با اندکی

غفلت آن مجری دچار آسیب می‌شود و باید این نکته را در نظر داشته باشی

که نظر مهمان هم برای خودش محترم است و شان یک برنامه در تلویزیون بسیار

بیشتر از این است که در آن به کسی بی‌احترامی شود. مردم ما باهوش هستند

و خودشان رفتار درست یا نادرست را تشخیص می‌دهند.

آیا به این موضوع اعتقاد دارید که ظرفیت، عامل مهمی برای موفقیت یک مجری است؟

صد درصد همین‌طور است. شاید مثال بزنید افرادی هستند که ظرفیت ندارند،

ولی در کارشان موفقند، اما من می‌گویم این افراد خودشان ضرر می‌کنند و در ذهن

مردم جایی ندارند و من اگر بخواهم کار ناشایستی انجام دهم بیشتر از دیگران

خودم را سرزنش می‌کنم، چراکه ما دیده می‌شویم و ممکن است رفتار ما بر

دیگران تاثیر بگذارد. وقتی تو بتوانی در میان مردم باشی و دغدغه آنان را داشته

باشی، مطمئنا می‌توانی حرفشان را مطرح کنی و آنها تو را می‌پذیرند. متاسفانه

در حال حاضر به گونه‌ای است که بعضی افراد به محض این‌که اندکی شناخته

می‌شوند از مردم فاصله می‌گیرند و رفتارهای عجیبی انجام می‌دهند که در

 شأنشان نیست. در صورتی که اتفاقی نیفتاده و باید این‌گونه فکر کنی که تو هم

یکی از همین مردم هستی و قرار است حرف آنان را در رسانه مطرح کنی.

 به نظر من هرکس خدایش را گم کند، دچار غرور می‌شود و جدا شدن

از مردم مهم‌ترین آسیب به یک هنرمند و بخصوص یک مجری است.

وقتی مردم تو را می‌شناسند مسوولیتت بیشتر می‌شود.

فکر نمی‌کنید اینها شعار باشد؟

بگذارید بقیه شعار بدهند ما عملی‌اش می‌کنیم. (با خنده) ولی واقعا این

 یکی از دغدغه‌های من است و به همین علت سعی می‌کنم از افراد با رفتار

 خاص دوری کنم و بیشتر با مردم در ارتباط باشم تا حرف آنها را بفهمم.

به نظر من هویت شخصی هر فردی در این زمینه تاثیرگذار است.

این اهمیت دارد که تو چه مرام، منش و فرهنگی ‌داری و مطالعه‌ات چقدر است.

اگر هویت انسان به واسطه گوهر درونی‌اش باشد نه به واسطه شغلی که دارد

دچار این مشکلات نمی‌شود.

آیا نوع اجرای شما در برنامه نیمروز تغییر می‌کند؟

نوع اجرای من به تناسب زمان تغییر می‌کند. من سعی می‌کنم بشدت خودم

را به روز کنم. مخاطب ما این تغییر را درک خواهد کرد. گاهی با سبک اجرایم،

گاهی با اصطلاحاتم و گاهی با اتفاقات استودیو پیش می‌رویم. به هر ترتیب

 سعی ما بر این است که مخاطب از دیدن ما لذت ببرد. خوشبختانه نیمروز،

روند رو به رشدی دارد و هر روز بهتر می‌شود.

کار با علی زاهدی چگونه است؟

بسیار خوب و عالی است. علی زاهدی جزو معدود افرادی است که واقعا

دلسوزانه برایت خیرخواهی می‌کند، غصه‌ات را می‌خورد و حتی اگر سرت هم داد

بزند، باز از خیرخواهی اوست. اگر در مسیری که او تشخیص می‌دهد حرکت کنی،

اصلا دچار مشکل نمی‌شوی و امیدوارم این همکاری به همین خوبی ادامه یابد.

با توجه به نوع صدایتان و جوان بودن شما، آیا قصد ندارید اجرای اخبار را تجربه کنید و آن

نوع اجرا را نیز در کارنامه خود داشته باشید؟

مطمئنا به سمت این نوع اجرا نخواهم رفت، چراکه من فضای راحتی دارم

 و به این نوع اجرا علاقه‌مندم. حتی اگر هم زمانی قرار باشد خبری را بخوانم

آن را به شکل جدیدی اجرا خواهم کرد، چراکه دوره بسیاری از اجراها سرآمده

و ما باید به سمت اجراهای ساده و ملموس برویم و حتی برای اخبار خواندن

باید از این نوع اجراهای خشک و دور از زبان مردم، فاصله بگیریم.

اولین برنامه‌ای که در رادیو اجرا کردید چه بود، اولین دستمزدتان چقدر بود و پس از شنیدن

صدای خودتان چه احساسی داشتید؟

برای اولین بار قرار بود فقط تکه‌ای با عنوان «ساعت 22، اینجا تهران است،

 صدای جمهوری اسلامی ایران» اجرا کنم که آن را این‌گونه گفتم «ساعت 10 ،

اینجا جوان، برو…» (با خنده)

و اولین‌بار که صدای خودم را شنیدم فکر کردم که صدایم چقدر از خودم بزرگ‌تر

 است. اولین دستمزدم هم 20 هزار تومان بود.

مهم‌ترین عامل ماندگاری یک مجری از دید شما چیست؟

از دیدگاه من 2 عامل اصلی و مهم هستند؛ اول این‌که من نقش خداوند را

بشدت در زندگی خودم پررنگ می‌بینم و به این اعتقاد دارم که هرچه او

برایمان بخواهد خیر است و خوب. گاهی اوقات او برایم سختی می‌خواهد که

در این صورت هم باید پایداری کنم و به راهم ادامه دهم و دوم این‌که یک هنرمند

باید حواسش به مردم باشد. اگر با مردم باشی و خودت را از آنها جدا نکنی و

به انزوا کشیده نشوی می‌توانی ماندگار باشی. آنچه هم‌اکنون مغفول مانده

این که ما گاهی یکسری عوامل را یادمان می‌رود و شاید بعضی وقت‌ها به دلیل

مشکلاتی که برایمان ایجاد می‌شود ـ که البته شاید از حسب مهر و محبت

مردم باشد ـ هنرمندان خودشان را از مردم جدا می‌کنند و همین باعث فراموش

شدن یک مجری می‌شود.

بیشتر در چه زمینه‌هایی مطالعه دارید؟

بیشتر به طور خاص مطالعه می‌کنم، اما در زمینه‌های زیادی مطالعه دارم

از جمله رمان، جامعه‌شناسی، فلسفه هنر و… اما بیشتر فضای نشریات را

ترجیح می‌دهم، چراکه یک مجری باید اطلاعاتش به پهنای یک اقیانوس و

عمق یک بند انگشت باشد.

آینده را چگونه می‌بینید؟

به نظر من آینده را باید ساخت. به امید پروردگار من قصد دارم آینده

 را به نحو شایسته‌ای تغییر دهم. اول این‌که قصد دارم خودم بسیار بهتر باشم

و مانند بسیاری از کسانی که اسطوره بودند مثل تختی که مردم آنان را به عنوان

فرزند خود پذیرفته‌اند، دوست دارم عنایت خداوند همواره شامل حالم باشد و بعد

برنامه‌های بسیاری در ذهن دارم که هم برای کشورم بتوانم مفید باشم و هم برای

شهرم.

من به طور حتم برای کاشان تلاش می‌کنم و استعدادهای بالقوه جوانان شهرم

را تا جایی که بتوانم به فعل درمی‌آورم، گرچه مشکلات زیادی بر سر راهم قرار دارد،

اما ایستادگی می‌کنم.

ادامه مطلب / دانلود

مهراوه شریفی‌نیا، متولد ۱۳۶۰ و دیپلم ریاضی فیزیک دارد. مشغول تحصیل در رشته موسیقی در دانشگاه هنر تهران می‌باشد. او فرزند محمدرضا شریفی‌نیا و آزیتا حاجیان است. شریفی‌نیا یک ترم در رشته کارگردانی سینما درس خواند اما پس از مشورت با پدرش، از ادامه تحصیل در این رشته انصراف داد. ساز تخصصی او پیانو می‌باشد. او در پروژه «شاخه گلی برای دبورا» دستیار کارگردان ضیاءالدین دری بود.

ملیکا شریفی‌نیا، متولد ۱۳۶۵ و بازیگر ایرانی است. وی فرزند «آزیتا حاجیان» و «محمدرضا شریفی‌نیا» بازیگران سینما و تلویزیون و خواهر «مهراوه شریفی‌نیا» می‌باشد. وی علاوه بر بازیگری، هنرآموختهٔ رشتهٔ گرافیک بوده و در زمینه‌های گرافیک، عکاسی، تصویرسازی کتاب و ساخت آثار حجمی بطور جدی فعالیت می‌کند. او بازی در سینما را از سال ۱۳۷۰ با فیلمی به نام «اوینار» به کارگردانی «شهرام اسدی» شروع کرد.

عکسی جالب از کودکی مهراوه و ملیکا شریفی نیا

عکسی جالب از کودکی مهراوه و ملیکا شریفی نیا

عکسی جالب از کودکی مهراوه و ملیکا شریفی نیا

ادامه مطلب / دانلود

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

محمدرضا شجریان و دخترش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

حمید گودرزی و همسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

بهاره رهنما به همراه همسر (پیمان قاسم خانی)، دختر (پریا) و مادرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

محمد رضا فروتن و همسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

محمد رضا هدایتی با پسر و همسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

امیر جعفری با پسرش (آیین) و همسرش (ریما رامین فر)

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

جواد رضویان و دخترش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

اکبرعبدی و دخترش المیرا

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

هنگامه قاضیان و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

شهاب حسینی و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

شهرام ناظری و پسرش (حافظ)

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

ایرج نوذری و دختران

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

امیر حسین رستمی و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

لاله صبوری و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

لاله صبوری و دخترش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

لیلی رشیدی (دختر داود رشیدی)

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

جلیل فرجاد و دخترش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

باران کوثری و پدرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

محمدرضا شریفی نیا و دخترش مهراوه

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

مهران مدیری و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

دختر گوهر خیراندیش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

ملیکا زارعی، دختر و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

مجید قناد، دختر و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

پوریا شکیبایی (پسر خسرو شکیبایی)

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

شقایق فراهانی و پسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

لیلا حاتمی، پسر و همسرش

عکس های خانوادگی بازیگران ایرانی

عبدالرضا اکبری و پسرش

ادامه مطلب / دانلود

امروزه به لطف جلوه های ویژه تصویری دعوت از فردی که خود را در صحنه های اکشن به در و دیوار بکوبد کمتر به چشم می خورد. با این  وجود بدل ها همواره بخش مهمی از هر فیلم مخصوصا ژانر «اکشن»‌ هستند. آنها نه تنها باید اعمال خطرناکی را انجام دهند بلکه باید تا حد زیادی به هنرپیشه اصلی شباهت هم داشته باشند و حرکات او را نیز تقلید کنند.

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«برد پیت» و بدلش در فیلم «مشاور» (The caounse lor)

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«تایلور لانتر»‌ و بدلش در فیلم (Tracers)

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«اندرو گارفیلد»‌و بدلش در فیلم «مرد عنکبوتی شگفت انگیز»

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«سارا میشل گلر»‌ و بدلش در فیلم تبلیغاتی (BMW)

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«برد پیت» و بدلش در فیلم تبلیغاتی در پراگ

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«تام کروز»‌ و بدلش در فیلم «شوالیه و روز»

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«پاملا اندرسون»‌ و بدلش در فیلم (VIP)

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«جنیفر لوپز» و بدلش در فیلم «پارکر»‌

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«کوین کاستنر»‌ و بدلش در یک فیلم اکشن

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«کامرون دیاز» و بدلش در فیلم «شوالیه و روز»‌

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«اشتون کوچر» و بدلش در فیلم «دوستان پر منفعت»‌

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

بدل «جانی دپ»‌ در «دزدان دریایی کارائیب»‌

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«ساشا بارون کوهن»‌ و بدلش در فیلم «دیکتاتور»‌

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

بدل «آن هتاوی»‌ در فیلم «شوالیه تاریکی برمی خیزد»

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

بدل «برد پیت»‌ در فیلم «جنگ جهانی زی»

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

«بروس ویلیس» و بدلش در فیلم «سرخ 2»‌

تصاویر بدل‌های ستارگان سینما جنیفر لوپز ، برد پیت و جانی دپ

بدل «جانی دپ» در فیلم «گردشگر»

ادامه مطلب / دانلود

عصر ایران: نمایش شام با دوستان نوشته دونالد مارگولیز، ترجمه زهره جواهری به کارگردانی آیدا کیخایی و بازی نیکی کریمی، امیررضا دلاوری، بهناز جعفری و احمد ساعتچیان در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است.

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

عکس نیکی کریمی در شام با دوستان

ادامه مطلب / دانلود

«الناز و علی شاکردوست» خیلی بیشتر از آنچه تصور می کردیم دوست اند؛ خواهر و برادرند اما شاید از جنسی متفاوت تر از آنچه این روزها دور و برمان می بینیم. خیابان دروس، دوربین پیام ایرایی و عقربه های ساعتی که از 23 شب گذشته بودند همه انتظار ورودشان را می کشیدند تا بعد از مدت ها قفل سکوت ستاره پر فروش سینمای ایران شکسته شود که دست بر قضا انتظارها به سر آمد…

می گویند واژه مخالفت در خانواده شما کاملا بی معناست! درست است؟
بله، همینطور است. برای چه این سوال را می پرسی؟

راست است که وقتی می خواستی به عنوان بازیگر وارد سینما شوی هیچ مخالفتی از سوی پدر و مادرت با تو صورت نگرفته؟
بله، برای اینکه ما قبل از اینکه یک خانواده باشیم، دوست هستیم. یعنی پیش از آن که در قالب خانواده باشیم و جبری حاکم باشد که مثلا من فرزندم، تو پدری، تو مادری و… بهترین دوست برای همدیگر هستیم.

گفتگو با الناز شاکردوست و برادرش + تصاویر

آخر شنیده بودم برای ورود به سینما یک نفر را واسطه کردی تا رضایت پدرت را بگیرد.
نه، من خودم با پدرم صحبت کردم و پدرم گفت مهم نیست که تو چه کاره شوی، مهم این است که در هر کاری که انتخاب می کنی بهترین باشی. حتی اگر رفتگر هم باشی باید در آن بهترین باشی، اگر می خواهی نقاش باشی سعی کن بهترین شوی و… . از همه چیز مهم تر علایق فرد است که به چه سمتی گرایش دارد، چون اگر کاری که انجام می دهی را واقعا دوست داشته باشی حتما می توانی در آن به بهترین بودن هم برسی، در غیر این صورت هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.

چقدر احساس خوشبختی می کنی؟
از چه نظر؟

از نظر داشتن یک چنین پدر و مادری. بگذار بهتر بگویم؛ ببین خیلی ها شاید چهره و استعداد تو را داشته باشند اما خانواده هایشان به آنها اجازه ورود به دنیای بازیگری و رفتن به سمت علاقه اصلی شان را نمی دهند. واقعا این تفکر که محیط سینما چندان جالب و سالم نیست را تصدیق می کنی؟
مطمئنا به خاطر داشتن چنین خانواده و پدر و مادری خیلی زیاد احساس خوشبختی می کنم. اما در جواب سوال بعدی ات باید بگویم نه، واقعا محیط سینما اینطوری که می گویی نیست، به نظر من همه چیز به خود آدم برمی گردد؛ ما در همه اقشار و اصناف کشور خوب و بد داریم. در یک شرکت می توانی یک منشی کاملا موفق، پاک و خوب باشی اما برعکس اش هم می توانی باشی. این خود آدم است که تعیین می کند خوب باشد یا بد. ضمن اینکه تربیت صحیح بچه در خانواده نیز کمک می کند در هر شغل و جمعی که وارد شود بتواند خودش را خوب حفظ کند. پدر م همیشه می گوید آنقدر از تربیت دخترم مطمئنم که هر جا باشد خودش می تواند گلیم اش را از آب بیرون بکشد.

خب شاید پدرت تصورش را هم نمی کرد روزی تا این جایگاه بالا بیایی و تا این حد در بازیگری موفق بشی که یکدفعه خانواده ات  با یک حجم زیاد طرفدارها، منتقدان و حتی شایعه هایی که برای هر بازیگری هست مواجه شوند. به نظرم فکر می کرده علاقه ای هست که وقتی خودت دنبالش بروی از رسیدن بهش خسته می شوی و مسیرت را عوض می کنی!
نه، اتفاقا خانواده ام همیشه به من می گفتند تو می توانی و بهترینی. در واقع اعتماد به نفس امروزم ریشه در خانواده ام دارد. اگر خانواده ای باشی که فرزندت را مدام سرکوب کنی و اعتماد به نفسش را از بین ببری و پر و بالش ندهی مطمئنا آن فرزند در آینده فرد موفقی نخواهد شد. من از همان کودکی در هر کاری مثل نقاشی دست می گذاشتم مادرم می گفت تو بهترینی و خلاصه اعتماد به نفسم را بیشتر می کردند. به نظر من خانواده در موفقیت فرزندانشان تاثیر انکارناپذیری دارند.

اصلا به چهره ات نمی آید اینقدر درس خوان و منظم بوده باشی که معدل دیپلمت بالای 19 و رتبه دانشگاهی ات اینقدر خوب باشد!
چرا من خیلی درس خوان بودم. اتفاقا امروز در همین باشگاهی که ورزش می کنم استادم می گفت اولین روزی که تو را دیدم گفتم خب حالا الناز شاکردوست آمده و می خواهد یک ورزش رزمی هم بکند که باید هوایش را داشته باشم و کلاسم با تاخیر شروع شود و…، ولی دیدم برعکس تو همیشه 5 دقیقه هم زودتر خودت را می رسانی و فکر نمی کردم تو با این موقعیتت اینقدر زمان، آن تایم بودن و نظم و ترتیب برایت اهمیت داشته باشد، به نظرم این موفقیت و جایگاه امروزت هم مدیون همین است که اینقدر برای همه چیز ارزش قائل می شوی.

تا حالا کسی بهت گفته که خصوصیات اخلاقی ات شبیه پسرهاست؟!
واژه «برادر شاکردوست» هم از همین حرف ها نشات می گیرد! آره، خیلی ها به من می گویند! (خنده) ولی خودم هم نمی دانم چرا؟ به نظرم یک زن کامل می تواند محکم باشد و اجازه ندهد کسی پایش را از حریمش درازتر کند. اینکه آدم این نکات را رعایت کند به مرد بودن ربطی ندارد. من یک زن کامل هستم. خیلی از مردها را می بینیم که فقط لقب مرد بودن را یدک می کشند در حالی که نامردند، خیلی از زن ها هم هستند که به اصطلاح خیلی مردند، حتی مردتر از هر مردی. اینها یکسری اصطلاحات عامیانه و کلی است اما ربطی ندارد که حتما مردها باید این خصوصیات را داشته باشند.

یعنی تو می گویی الناز شاکردوست نمونه ای شاخص از یک زن کامل است؟
شاید. ریشه اصلی وابستگی زن ها به مردها به مسائل مالی برمی گردد. اگر هر زنی بتواند روی پای خودش بایستد و از لحاظ مالی مستقل باشد همه زن های مملکت مان به اصطلاح مرد خواهند بود. این که آدم صادق و با معرفت باشد فقط خصوصیت یک مرد نیست. خیلی از اهالی سینما می گویند الناز مثل مردهاست، با معرفت است و…؛ با معرفت بودن مختص مردها نیست.

شاید چون روابط عمومی ات خیلی خوب است اینگونه می گویند.
روابط عمومی؟ واقعیت این است که من با همه خیلی صادق و روراست هستم. همین. شاید بشود اسمش را به قول تو روابط عمومی خوب گذاشت. اتفاقا اصلا عادت ندارم نه از کسی تعریف و تمجید کنم، نه به اسم شان لقب خاله و عمو و دایی بچسبانم! شاید خیلی جاها هم اخلاق های تندی داشته باشم اما در کل انسانیت همیشه از هر چیزی با اهمیت تر بوده است و همواره به همه احترام گذاشته ام و در قبالش احترام دیده ام. حالا اگر می گویی اسم این نوع رفتار کردن روابط عمومی قوی است از این بابت  خوشحالم.

برگردیم به خواسته پدرت که همیشه می گفتند الناز باید بهترین باشد. الان خودت فکر می کنی بهترین هستی؟
خودم که نمی توانم این جمله را درباره خودم بگویم اما همیشه سعی بر بهترین بودن کرده ام و باز هم سعی خواهم کرد. دوست دارم در درسم، کارم و هر چیزی که انجام دادم و قرار است انجام دهم بهترین باشم.

سینمای ایران بابت کشف تو باید از کیومرث پوراحمد متشکر باشد یا معترض؟
این را مردم باید تصمیم بگیرند. من خودم را مدیون آقای پوراحمد می دانم.

الان هر چند وقت یک بار با ایشان تماس می گیری؟
من همیشه به فکرشان هستم و یادشان می کنم. سر فیلم «اتوبوس شب» هم وقتی از من به عنوان بازیگر دعوت کردند حتی فیلم نامه شان را نخواستم بخوانم و نخواندم. سر بستن قرارداد هم هیچ قراردادی نخواستم ببندم، گفتم من تا آخر عمر هر فیلمی که آقای پور احمد بگویند بدون اینکه فیلم نامه اش را بخوانم چشم بسته بهشان اعتماد می کنم و کار می کنم چون همیشه خودم را مدیون ایشان می دانم و معتقدم دین بزرگی به ایشان دارم.

کلا علاقه زیادی به قیصر داری، درست است؟
خب قیصر یکی از اسطوره ها و بزرگان تاریخ سینمای ایران به حساب می آید، اما چرا این سوال را می پرسی؟ به یاد ندارم از ایشان حرفی زده باشم!

چرا در یکی از گفتگوهای قبلی ات دیدم که گفته بودی دوست دارم قیصر سینمای ایران در قالب زن باشم، اینطور نیست؟
نه .من نگفته بودم،آاقای کامران تفتی این جمله را گفته بودند: «زمانی که قیصر در قالب یک زن به سینما می آید.» این جمله تعریف ایشان از نقش افسانه در فیلم «رسوایی» بود.

فکر نمی کنی در یکی از مصاحبه هایت  خیلی تند رفته باشی؟
مثلا؟!

مثلا آنجا که گفته بودی خیلی از آقایان بازیگر سینما دوست داشتند نقش روحانی رسوایی را بازی کنند  اما بهترین انتخاب آقای اکبرعبدی بود. فکر نکردی شاید به یکی از بازیگرانی که قبل از اکبر عبدی برای این نقش تست داده بود بربخورد؟
نه، چون من قصد مقایسه هیچ بازیگری را با آن یکی نداشته ام که بخواهد به کسی بربخورد! صرفا نظر شخصی ام را مطرح کردم در رابطه با نقش روحانی در رسوایی که باید کسی بازی می کرد در «رسوایی» را باید کسی بازی می کرد که بین مردم محبوب باشد و اکبر عبدی با حضورش در این نقش این مسئله را حل کرد. ببین… با توجه به شرایط امروز جامعه مان که یکسری از مردم به خاطر مشکلات اقتصادی و گرانی دچار سیاست زدگی شده اند و سیاست زدگی هم برای بعضی از آنها دین زدگی را منجر شده باید انتخاب درستی برای این نقش صورت می گرفت.

همین مسئله فاصله ای بین مردم و روحانیت ایجاد کرده است. برای همین به نظر من این نقش را باید یک آدم محبوب بازی می کرد که از نظر شخص من، بهترین گزینه هم آقای اکبر عبدی بودند.

چقدر تا حالا پیش داوری باعث ضررت شده؟
ببین خب این یک امر طبیعی است که مردم در مورد هنرمندهایشان قضاوت و پیش داوری کنند، آن هم بدون آن که آنها را خوب بشناسند، البته این حق مُسلم شان است و بخشی از حرفه ما به حساب می آید و باید پذیرایش باشیم. این بر عهده خود بازیگر است که قضاوت نادرست مردم را با انتخاب کارها و بازی های خوب، رفتار صحیح در جامعه و… به نفع خود تغییر دهد، همانطور که ممکن است تنها با یک خطا بر قضاوت نادرست شان مهر تایید بزند.

خودت هم از آن دسته آدم هایی هستی که از روی ظاهر آدم ها دست به قضاوت می زنی؟
آنهایی که با من ارتباط بیشتری دارند می دانند که به هیچ عنوان اهل قضاوت درباره آدم ها نیستم.

حتی مسعود ده نمکی؟!
حتی مسعود ده نمکی!

همه در جریان سروصداهایی که بعد از حضور تو در «رسوایی» مسعود ده نمکی بلند شد هستیم. حالا این همکاری چطور بود؟
من بازیگرم و سعی کردم نقشی که بهم محول شده بود را به بهترین شکل ممکن ایفا کنم. فکر می کنم با توجه به بازخوردی که در جامعه دیدم کارم را درست انجام داده باشم. آقای ده نمکی هم کارگردانی هستند مثل همه کارگردان هایی که تا امروز با آنها همکاری کردم. هیچ وقت و در هیچ یک از کارهای دیگرم هم به خودم اجازه ندادم وارد مسائل و اعتقادات شخصی آدم ها شوم چون اعتقادات هر کسی به خودش مربوط است. «رسوایی» فیلم نامه ای بود که با توجه به فقدان فیلم نامه ها و نقش های خوب (به ویژه برای خانم ها، چون فیلم نامه های ما اصولا برای آقایان نوشته می شود) و از آنجا که تنها مسعود ده نمکی قادر به اخذ مجوز ساخت چنین فیلم نامه ای بود پذیرفتم.

گفتگو با الناز شاکردوست و برادرش + تصاویر

مثل این که خیلی دوست داری انجمن حمایت از بانوان سینمای ایران را تاسیس کنی؟
آره، اتفاقا پیشنهاد بدی هم نیست! سوالش می تواند جرقه ای برای یک فکر بزرگ و بکر باشد، چرا که نه!

پس چرا بقیه اینقدر پشت همدیگر در نمی آیند؟
من که نمی توانم درباره بقیه اظهار نظر کنم، اما فکر می کنم ما انسانها باید همدیگر را حمایت کنیم چون هر اتفاق خوبی که بیفتد کارمایش در درجه اول به خودمان برمی گردد.

حرف هایت را که می خواندم به نظرم رسید احساس می کنی به خانم های سینمای ایران حسابی ظلم شده و این مردها هستند که تعیین می کنند کی و کجا قرار بگیرد؟
نه؛ این استنباط شخصی شماست. در رابطه با قسمت دوم سوال تان هم باید بگویم شاید تعیین و تکلیف اصلی دست آقایان باشد اما خانم ها می توانند با انتخاب مقتدرانه و درست شان تاثیرگذار و تغییر دهنده شرایط باشند.

اتفاق افتاده مثل شخصیت افسانه در رسوایی خودت هم با خدا قهرکنی؟
من اعتقاد دارم هر اتفاقی حکمتی دارد؛ بدترین اتفاق ها هم که در زندگی ام بیفتد، اول از همه خدا را شکر می کنم چون مطمئنم حکمتی بوده است.

شنیدم تو اجازه نمی دهی علی (برادرت) وارد سینما شود؟!
من نمی گذارم؟ (خنده) چرا آن وقت؟ اول صحبت مان به دوستی خانواده مان اشاره کردم و گفتم تا حالا در کار هیچ آدمی دخالت نکردم. شاید خواسته باشد مشورت کند و نظرم را گفته باشم ولی واقعیت این است که علی خودش دوست نداشت وارد این حرفه شود. حتی خودت هم دیدی وقتی برای عکاسی جلد مجله تان خواستید از علی عکاسی کنید حاضر نبود بیاید چون این حاشیه و دیده شدن برایش جذابیتی ندارد. همانطور که من خودم همیشه سعی کرده ام از حواشی دوری کنم، چون ما زندگی آرام را بیشتر دوست داریم.

البته تو اگر خودت هم نخواهی حاشیه ها دنبالت می آیند!
بله ولی خود ما هم تاثیرگذاریم که به این حاشیه ها دامن بزنیم یا طوری رفتارکنیم که کمتر حواشی دورمان باشد.

دلیلت چیست که می گویی برنامه هفت تلویزیون زیرکانه در حال به تعطیلی کشاندن سینماست؟
به این دلیل که برنامه هفت، برنامه ایست کاملا سفارشی و با اهداف از پیش تعیین شده که بزرگ ترینش به تعطیلی کشاندن سینماست! یکسری آدم ها در برنامه هفت سینما را با بازکردن صحبت ها و عقده های شخصی شان زشت کرده اند و من این برنامه را دوست ندارم. این نظر من است و خیلی از بزرگان هم به این حرف من اعتقاد دارند. تا به حال هم حرف بدی علیه من در این برنامه زده نشده و خدا را شکر همیشه هم به خوبی یاد شده و اگر نقدی بوده به خوبی بوده است. این حرفی که می زنم یک حرف شخصی نیست، بلکه یک حرف و نگرانی کلی است. آدم های سینما با رفتن و حمایت کردن از این برنامه دارند به بدنه اصلی سینما ضربه وارد می کنند! «هفت» برای تخریب سینمای ایران اهداف از پیش تعیین شده دارد.

باور کنید این حرف من شخصی نیست، همیشه هم برای حضور در این برنامه از من دعوت کرده اند اما هیچ وقت تنها به منافع شخصی خودم فکر نمی کنم. همیشه می گویم منافع همه ما و  همه سینما منافع اصلی من است، وگرنه من هم می توانم یک روز بروم بنشینم حرف بزنم و کمک کنم به ساختن برنامه ای که هدفش می دانم چقدر زشت است! آن تله های کوتاه سینمایی هم که می سازند در راستای همین تخریب است.

حیف زوج رضا گلزار و الناز شاکردوست نبود که اینقدر راحت نابودش کردند؟
در این سینما چیزهای مهم تر از این مسائل حیف شده است! آقای گلزار بالاخره یکی از مهره های سینما بودند، قصد نقد و بررسی ندارم اما یکسری آدم ها خوب یا بد چرخه سینما را به گردش انداختند که یکی شان همین آقای گلزار بود.

مثلا همین خانم عسل بدیعی که فوت کرد، مردم ایران چه کردند؟ قبل از این کسی می پرسید کجاست؟ نسرین مقانلو می گفت این آدم حالش بد بود برای اینکه 9 ماه سرکار نرفته بود، در حالی که به کار کردن احتیاج داشت؛ زنی که فرزندش را نگه داری می کرد و ستون اصلی خانواده بر دوشش بود. کسی می پرسید کجاست؟ چه می کند؟ چرا باید بگذاریم هنرمندان عزیزمان تازه وقتی از دست رفتند یادشان کنیم یا به فکر قدردانی از آنها بیفتیم؟ چرا تا وقتی هستیم قدر همدیگر را ندانیم؟ چرا وقتی کسی هست که می تواند چرخه سینما را به حرکت بیندازد باید سرکوبش کنیم؟ این ها همه درد است که آدم ها خودشان هم شاید بدانند اما باز هم ادامه می دهند! امیدوارم روزی برسد که قدر هنرمندانی که هستند را بیشتر بدانیم. در مورد خانم بدیعی این صرفا مرگ طبیعی بود ولی آقای گلزار نبودش شاید از نظر جسمی باشد اما مرگ هنرپیشه است در سینما و من بابت نداشتنش در سینما تسلیت می گویم!

اگر یک روز این اتفاق برای خودت هم بیفتد و اجازه ندهند دیگر در سینما باشی چه رفتاری خواهی داشت؟
شاید فکر کنی حرفی که می زنم خودخواهی است اما اگر این اتفاق برای من هم بیفتد این من نیستم که سینما را از دست می دهم بلکه سینماست که من را از دست می دهد. من اینگونه فکر می کنم چون این سینما  چیزی نبود که فکر می کردم قرار است  به دست بیاورم. در این سینما هر چقدر هم بال های بزرگی داشته باشی و بخواهی بلند بپری آنقدر سقفش کوتاه است که جایی برای پرواز نیست.

چرا اینقدر با خبرنگارها بدی و مصاحبه نمی کنی؟
نه اینطور نیست اگر زمان زیادی است که مصاحبه نکردم برای این است که خب، حرفم را آن طور که هست به مردم منتقل نمی کنند! اگر مردم بخواهند از من حرفی را بخوانند نباید حرف های یک ذهن فیلتر شده و با اهداف خودش باشد. من می خواهم حرف من با همه خلوصش به مخاطبم به کسی که وقت می گذارد و ارزش قائل است و فیلم های من را دنبال می کند منتقل  شود. این حق من است و وقتی می بینم اینگونه نیست  این ارتباط را  قطع می کنم تا به مخاطبم احترام بگذارم.

با این حساب طرفدارانت که دوست دارند حرف هایت را بشنوند یا در برنامه ای تو را  ببینند چه کار باید بکنند؟
خب، من برای گفت و گو با آدم ها قبل از هر چیز تحقیق و تفحص می کنم، درباره خود تو هم همین اتفاق افتاد و دیدم دوستان آقای فراهانی راد را تایید می کنند، بنابراین این بار برای انجام این مصاحبه اعتماد کردم و امیدوارم اعتمادم درست از آب دربیاید (خنده)، وگرنه… آن موقع تصمیم می گیرم!

قصد نداری دیگر به نوشتن ادامه دهی؟
چرا، همیشه گفته ام یک دفترچه خاطرات دارم به نام «رازهای فاش نشده یک نابازیگر»، ولی فکر می کنم این هم مثل برنامه هفت خواهد شد! در نتیجه دوست ندارم پخش شود. سینما باید زیبا بماند؛ همانطور که از نظر من همیشه بوده و هست.

راست است که می گویند تو پر فروش ترین زن سینمای ایران هستی؟
چاکریم! (خنده)

تا آنجا که می دانم خیلی از بازیگرهای خانم این موضوع را که کدام بازیگر بیشتر می فروشد و دستمزد می گیرد را دنبال می کنند، تو هم این کار را انجام می دهی؟
نه، این کار بعضی مجله هاست که دست به جمع و تفریق دستمزد و فروش بازیگرها می زنند و ارقامی را در می آورند. چند سالی پشت سر هم این اتفاق افتاد که من پرفروش ترین زن سینما بودم.

یادم است در یک دوره اکران سینماها تو 6 فیلم همزمان روی پرده داشتی. اما الان تو را سالی یا دو سالی یک بار در یک فیلم می بینیم. چه اتفاقی افتاده؟ پیشنهادهایت کم شده یا رقم دستمزدت آنقدر بالا رفته که در توان هر کسی نیست؟
پیشنهادها که خدا را شکر هیچ وقت کم نشده، از نظر مبلغ قرارداد هم همیشه چیزی که حقم بوده را گرفته ام و رقمم، رقم معقولی است، به لحاظ اینکه همه ما در فروش یک فیلم سهیم هستیم، در نتیجه همه چیز باید عادلانه تقسیم شود. شاید از نظر بعضی تهیه کننده ها رقم دستمزد من ناعادلانه باشد اما در حقیقت این نیست و باز با همه این او.صاف هیچ وقت روی پیشنهاد من تاثیر نگذاشته است، چون آن تهیه کننده محترم می داند که حتی برای نفع خودش هم که شده به صرفه تر است که پیشنهاد من را بپذیرد تا اینکه انتخابش را عوض کند!

ولی واقعا فیلم نامه های خوب تعدادشان کم است ، یعنی تعدادشان کم است. بعد هم اصولا من فیلم نامه ای کار نمی کنم که نقشم مثل نقش نگاه مهتاب زنها باشد! یک دختر زیبای آرایش کرده که «بله و چشم آقا» بگوید! من هرگز این نقش ها را بازی نمی کنم، چون دوست ندارم نقشم یک نقش توسری خور و ابزاری باشد. نمی خواهم ابزار ساخت فیلم باشم، دوست دارم خودم در فیلم تاثیرگذار باشم.

چه نقشی همیشه ایده آلت بوده که بازی اش کنی؟
دلم می خواهد بروم سراغ نقش های منفی؛ پیچیدگی های یک چنین شخصیت هایی به عنوان یک بازیگر برایم جذابیت دارد. نقش یک انسان روانی هم از ایده آل هایم در انتخاب های بعدیست.

کدام یک از کارهایی که تا حالا بازی کردی را دوست نداری یا دلت می خواهد مثلا سی دی اش را بشکانی؟
فیلم های آدم مثل بچه های آدم می مانند، بنابراین دلم نمی آید حتی فیلم هایی را هم که قلبا دوست شان ندارم را بشکنم، چون باید می بوده که من الان اینجا بایستم؛ مثل یکسری پله می ماند که تو را به قله می رسانند، شاید چند تا از این پله ها لق بوده باشد و پایت را گذاشته باشی روی سنگ شکسته سر هم خورده باشی اما باید می بوده که تو الان اینجا باشی. آدم از کارهای بدش درسهای بیشتری می گیرد، ولی در کل همه کارهایم را دوست دارم، چون یک تایمی از زندگی یک زمانی از عمرت را در آن فیلم می بینی. اصل این است که از فیلم های بد درس های خوب بگیریم و دیگر تکرارش نکنیم. من از درجا زدن بدم می آید؛ این به نظرم مهم تر از این است که بخواهم روی کاری غیظ داشته باشم.

بالاخره خستگی ات در رفت؟
من هیچ وقت خسته نیستم!

خودت در آن یادداشتی که در جشنواره فجر برای حاضر نشدنت در کنفرانس خبری رسوایی نوشته بودی اشاره کرده بودی آقای ده نمکی خسته ام! اصلا دلیل نوشتن آن یادداشت چه بود؟
آن نوشته را خیلی دوستش داشتم. نمی دانم… اصولا زیاد براساس دلیل کار نمی کنم. وقتی حسم بگوید، کاری را انجام می دهم و فکر هم می کنم کار درستی کرده باشم. من که در آن جمع نمی آمدم  اما دلم نمی خواست فکرکنند اگر نیامدم یعنی بی تفاوتم. می خواستم ثابت کنم اگر نیامدم دلیل بر بی تفاوتی نیست.

چرا نرفتی؟ حالت خوب نبود یا دعوا و بحثی پیش آمده بود؟
نه حالم که خوب بود اما می دانستم همه آدم هایی که در آن جمع حضور دارند یا بهتر بگویم اکثرشان نیامده اند صرفا یک فیلم ببینند و کاری را از لحاظ فیلمنامه، هنری و بازی بررسی کنند! شاید آنها بیشتر برای حواشی پیرامون آقای ده نمکی و حاشیه سازی آمده بودند و آن مجلس جایی نبود که جنبه هنری داشته باشد.

خانواده و اهالی فامیل چقدر خوشحال اند که به واسطه حضور تو در سینما نام خانوادگی شان امروز تبدیل به یک برند شده است؟
اتفاقا چند روز پیش داشتم به یکی از دوستانم می گفتم که یک روز آن اوایل وقتی اسمم را گفتم یکی از تهیه کننده های خوب سینما چند بار فامیلی ام را پرسید و گفت حتما اسم و فامیلت را عوض کن و یک اسم و فامیلی بگذار که راحت در دهان بچرخد! ولی من گفتم من همین هستم و اگر کسی بخواهد من را بشناسد باید با همین اسم و فامیلی که دارم بشناسد. گفت با توجه به اینکه چهره و صدایت استانداردهای سینما را دارد اسم و فامیلت راحت نیست و تاثیر منفی می گذارد چون کسی نمی تواند اسم و فامیلت را به راحتی به یاد بیاورد اما قبول نکردم.

از تلویزیون چه خبر؟
سلامتی!

در این سال ها خیلی از ستاره های سینما وارد تلویزیون هم شدند، احیانا تو چنین تصمیمی نداری؟
در سینما مخاطب را خودت انتخاب می کنی و مخاطب هم همین طور اما در تلویزیون تو مخاطبت را انتخاب نمی کنی و مخاطب هم. بنابراین باید سلیقه و خواسته 70 میلیون نفر آدم را برآورده کنی. اگر روزی نقش ماندگاری بهم پیشنهاد شود که ارزشش را داشته باشد و بدانم شرمنده مردم نمی شوم قطعا بازی اش خواهم کرد.

قبل از اینکه فیلمنامه رسوایی به دستت برسد و بخواهی در این فیلم بازی کنی، تصوراتت درباره زندگی یک دختر پایین شهری چه بود؟ فکر می کردی زندگی آنها چه شکلی است؟
البته من قبل از این هم در «بی وفا» تجربه چنین نقشی را داشتم ولی این موضوع همیشه برایم جذاب بوده و نگاه ویژه ای به این دختر ها دارم. همیشه به این قشر احترام گذاشته ام چراکه درد و غمی که یک دختر جنوب شهری (جنوب شهری که می گویم به واسطه کم بضاعتی ای است که در آن منطقه ساکن شده اند) برایم تامل برانگیز بوده. دخترها خیلی بیشتر از پسرها رویاپردازی می کنند، خیال بافی می کنند، در رویاهای خودشان به خیلی از ظرافت های زندگی توجه می کنند که شاید دغدغه پسرها نباشد.

دخترها برای رسیدن به آرزوها و رویاهایشان هر تلاشی می کنند شاید به همین دلیل است که بعضی هایشان به قول امروزی ها «خراب» می شوند. همه مان وقتی در جامعه یک زن فاحشه می بینیم می گوییم «وای فاحشه است» اما هیچ وقت نمی گوییم چرا چی شد که این اتفاق افتاد؟ همه ما وقتی به این دنیا می آییم پاک هستیم، چه می شود که بعضی ها خراب و فاسد می شوند؟ زن به نوبه خودش و مرد هم به نوبه خودش.

باید ریشه یابی کنیم. دیدن این چیزها برای مسئولین جذاب نیست هیچ وقت به این مسائل پرداخته نشده و ریشه یابی درستی نشده، یعنی نخواسته اند که ریشه های این معضل را مطرح کنند. فیلم رسوایی دقیقا همین موضوع را به چالش کشیده است این وظیفه سینماست که بیاید و این را به شکل خودش زیبا نشان دهد تا در عین اینکه مخاطب کار را دوست داشته باشد به فکر فرو رود. خوشحالم بابت حضورم در این نقش چراکه شاید توانسته باشم دِینی را به یک قشر از جامعه ادا کرده باشم.

خیلی از خانم ها خودشان را می کُشند تا زیبا شوند و بعد بروند جلوی دوربین اما تو خیلی وقت ها در فیلم هایت خودت را می کُشی زشت شوی! دلیل خاصی داری برای این تصمیم هایت داری؟
من بازیگرم، قضیه قیافه نیست. در فیلم «مجردها» پیشنهاد خودم بود عینک ته استکانی بزنم و دندان مصنوعی بگذارم و… یا در «چراغ قرمز» هیچ کس حاضر نشد آن نقش را کار کند و من آمدم و آن تغییر و تحولات را دادم چون می خواستم ثابت کنم که من به خاطر چهره ام نیامده ام و می خواهم بازیگر باشم. واقعیت هم همین است.

چهره یک بازیگر بعد از یک مدت عادی می شود و از آن به بعد چیزهای دیگری است که بیننده را نگه می دارد. بخش عمده اش به کاریزمای آدم برمی گردد. ماندگاری در سینما چیزهای دیگری غیر از ظاهر می خواهد، وگرنه در این سال ها خیلی ها آمدند و بعد از یکی دوبار بازی بدون اینکه اتفاق خاصی برایشان بیفتد خداحافظی کردند! من با بازی در این کارها می خواستم هم به دیگران و هم در درجه اول به خودم ثابت کنم که اگر این ادعا را داری بازیگری پس بیا و برادری ات را ثابت کن.

گفتی ورزش می کنی؟!
زمانی که سر فیلم برداری نباشم دوست دارم ورزش کنم چون فکر می کنم بدن و بیان ابزار اصلی یک بازیگر هستند چون وظیفه منِ بازیگر است که در جواب محبت و حمایت های مردم روز به روز بهتر شوم.

وقتی داشتیم برای جلد عکاسی می کردیم، به نظرم رسید رابطه تو و علی برادرت خیلی گرم و صمیمی است. واقعا در خانه هم همین شکلی هستید یا بیرون که می روید با هم خوب می شوید؟ فکر نمی کنی داشتن خواهری مثل الناز شاکردوست با همه حرف و حدیث ها و شایعاتی که برای یک ستاره می سازند کمی دردسرساز باشد و آیا تا حالا باعث کدورتی بین تان شده؟
اگر آدم ها همینطوری که هستند همدیگر را بپذیرند چیزی به نام مشکل به وجود نخواهد آمد. در همه روابط؛ زن و شوهری، خواهر و برادری یا دوستی، باید همدیگر را همان طور که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم. خوشبختانه من و علی هم رابطه خیلی خوبی با هم داریم. علی هم از آن ابتدا نسبت به ورود من به سینما نارضایتی خاصی نداشت و همیشه حمایتم کرده است. خدا را شکر هم تا حالا کارم برای خانواده ام اذیت و آزاری نداشته، خودم هم همیشه مراقب بودم و سعی کردم از حواشی دور باشم.

فکر می کنی دلیل اصلی حرف و حدیث و شایعه درآوردن آدم ها برای ستاره ها چیست؟
همیشه به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید چون اینها همان هایی هستند که از صمیم قلب ایمان دارند که شما بهتر از آنهایید.

در دنیای مجازی هم فعالیتی داری؟
بله، اخیرا با برنامه instagram  آشنا شدم و تا حدودی در آن فعالیت می کنم.

یعنی اگر آنهایی که دوستت دارند می توانند با تو ارتباط برقرار کنند؟ آن وقت به چه آدرسی باید مراجعه کنند؟
بله، آدرس من elnazshakerdoost است.

ادامه مطلب / دانلود

حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا

گزارش تصویری پشت صحنه فیلم سینمایی «بیتابی بیتا» به کارگردانی مهرداد فرید را ببینید.

گزارش تصویری پشت صحنه فیلم سینمایی «بیتابی بیتا» به کارگردانی مهرداد فرید

حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا

حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا

الهه حصاری و فریبا کوثری در پشت صحنه فیلم سینمایی «بیتابی بیتا»

حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا

الهه حصاری در پشت صحنه فیلم سینمایی «بیتابی بیتا»

حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا
حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا

حامد بهداد در پشت صحنه فیلم سینمایی «بیتابی بیتا»

حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا
حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا
حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا
حامد بهداد و الهه حصاری در بیتابی بیتا

ادامه مطلب / دانلود
عاقبت فیروزه بازیگر سریال حریم سلطان
جانسو دره بازیگر نقش فیروزه, دختر ایرانی که در مدت کوتاهی سلطان سلیمان عاشق و شیفته زیبایی او می شود و سال ها کنار سلیمان می ماند و بزرگترین عشق سلیمان پادشاه عثمانی میشود پس از گذشت سال ها با نشان دادن خالکوبی او به سلطان عثمانی رازش برملا شده بود.
فیروزه هنگام اسب سواری به زمین می خورد و رستم پاشا خالکوبی او را میبیند و سریعا به خرم سلطان خبر می رساند . خرم که میفهمد این خالکوبی سمبول سلسله صفوی ایرانی است بالاخره مشخص می شود که فیروزه مامور مخفی ایرانی بوده است!
خرم سلطان کنار سلیمان رفته و خالکوبی فیروزه را به او نشان می دهد! سلیمان که سال ها شیفته فیروزه بوده در این مدت خالکوبی او را ندیده و با فاش شدن این راز فیروزه  از سریال جدا می شود!
اما آنطور که پیش بینی شده بود نقش فیروزه تا ماه اول ۲۰۱۳ ادامه داشته اما به دلیل  بالاتر بودن دستمزد جانسو از پروژه ی دیگر، از سریال زودتر جدا خواهد شد! با رفتن جانسو از سریال سوگلی جدیدی وارد داستان خواهد شد!
ادامه مطلب / دانلود
صفحه 21 از 27«...10 قبلی 202122 بعدی ...»
css.php