کد خبر : 245371
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۰
داستانک بهترین خیاط
داستانک بهترین خیاط در کوچهای چهار خیاط مغازه داشتند. همیشه با هم بحث میکردند. یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازه اش نصب کرد. روی تابلو نوشته شده بود: «بهترین خیاط شهر» دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازهاش نوشت: «بهترین خیاط کشور» سومین خیاط نوشت: «بهترین خیاط دنیا» …
داستانک بهترین خیاط
در کوچهای چهار خیاط مغازه داشتند. همیشه با هم بحث میکردند. یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازه اش نصب کرد. روی تابلو نوشته شده بود: «بهترین خیاط شهر»
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازهاش نوشت: «بهترین خیاط کشور»
سومین خیاط نوشت: «بهترین خیاط دنیا»
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یک خط کوچک نوشت: «بهترین خیاط این کوچه»
قرار نیست دنیامون رو بزرگ کنیم که توش گم بشیم، تو همون دنیایی که هستیم میشه خودمون رو بزرگ نشون بدیم!
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند
بازدید 426 بار