کد خبر : 241496 تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۳

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم – حکایت 15: نصیحت پارسا به مولاى ستمگر

پارسایى از کنار یکى از ثروتمندان گذر کرد، دید دست و پاى یکى از غلامانش را استوار بسته و مجازات مى کند. به او گفت: اى جوان! خداوند بزرگ غلامى همانند او را ذلیل فرمان تو کرد و تو را بر او چیره نمود، بنابراین در برابر نعمت خدا سپاسگزارى …

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم – حکایت 15: نصیحت پارسا به مولاى ستمگر

پارسایى از کنار یکى از ثروتمندان گذر کرد، دید دست و پاى یکى از غلامانش را استوار بسته و مجازات مى کند. به او گفت: اى جوان! خداوند بزرگ غلامى همانند او را ذلیل فرمان تو کرد و تو را بر او چیره نمود، بنابراین در برابر نعمت خدا سپاسگزارى کن و آنقدر بر آن غلام ستم مکن، مبادا در روز قیامت مقام او برتر از تو در نزد او شرمسار گردى.

بر بنده مگیر خشم بسیار

جورش مکن و دلش میازار

او را توبه ده درم خریدى

آخر نه به قدرت آفریدى (1)

این حکم و غرور و خشم تا چند؟

هست از تو بزرگتر خداوند

اى خواجه ارسلان و آغوش (2)

فرمانده خود مکن فراموش (3)

در روایت آمده: رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بزرگترین حسرت روز قیامت آن است که غلام صالحى را به بهشت ببرند و مولاى بدکاران او را به دوزخ افکنند.

بر غلامى که طوع خدمت تو است (4)

خشم بى حد مران و طیره مگیر (5)

که فضیحت بود به روز شمار (6)

بنده آزاد و خواجه در زنجیر

1- یعنى: تو او را به ده درهم نقره خریده اى. تو خالق او نیستى که به توانایى خود، او را آفریده باشى.

2- ارسلان و آغوش نام دو غلام است.

3- فرمانده خود: خداوند فرمان دهنده خود را.

4- طوع: فرمانبر.

5- طیره: سبکسرى و سرزنش.

6- یعنی: (فضیحت) مایه رسوایى است در روز حساب (قیامت)

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 442 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php