کد خبر : 239843 تاریخ انتشار : دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۵

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم، – حکایت 2: برترى هنر بر ثروت

حکیم فرزانه اى پسرانش را چنین نصیحت مى کرد: عزیزان پدر! هنر بیاموزید، زیرا نمى توان بر ملک و دولت اعتماد کرد، درهم و دینار در پرتگاه نابودى است، یا دزد همه آن را ببرد و یا صاحب پول، اندک اندک آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاینده و دولت …

حکایت های گلستان سعدی: باب هفتم، – حکایت 2: برترى هنر بر ثروت

حکیم فرزانه اى پسرانش را چنین نصیحت مى کرد: عزیزان پدر! هنر بیاموزید، زیرا نمى توان بر ملک و دولت اعتماد کرد، درهم و دینار در پرتگاه نابودى است، یا دزد همه آن را ببرد و یا صاحب پول، اندک اندک آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاینده و دولت پاینده است، اگر هنرمند تهیدست گردد، غمى نیست زیرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مایه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى کنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دریوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد.

سخت است پس از جاه تحکم بردن

خو کرده به ناز، جور مردم بردن

(آرى بى هنر، پس از حکمفرمایى و ستم بر زیردستان، تحت فرمان زیردستان قرار مى گیرد، و آن کس که نازپرورده است، بى مهرى به او، براى او بسیار سخت است.)

وقتى افتاد فتنه اى در شام

هر کس از گوشه اى فرا رفتند (1)

روستا زادگان دانشمند

به وزیرى پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل (2)

به گدایى به روستا رفتند

1- یعنى: هر کس از طرفى و گوشه اى فرار کرد.

2- یعنى: پسران کودن وزیر….

پینوشت: کتاب آقای «محمد محمدی اشتهاردی»

3.3/5 - (29 امتیاز)
دسته بندی : ادبیات و مذهب ، داستان کوتاه و بلند بازدید 7,447 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php