کد خبر : 237541 تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ - ۸:۰۲

معنی ضرب المثل عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

معنی ضرب المثل عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد آورده اند که: مردی پارسا به بازار شهر رفت و گاوی خرید و به سوی خانه اش بازگشت. گاو، درشت و چالاک بود. برای همین در میان راه، دزدی هوس کرد که آن را تصاحب کند. لذا سایه به سایه …

معنی ضرب المثل عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

معنی ضرب المثل عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

آورده اند که: مردی پارسا به بازار شهر رفت و گاوی خرید و به سوی خانه اش بازگشت. گاو، درشت و چالاک بود. برای همین در میان راه، دزدی هوس کرد که آن را تصاحب کند. لذا سایه به سایه مرد پارسا به راه افتاد. هنوز مدتی نگذشته بود که دزد یک نفر را دید که شانه به شانه او می آید.

از این که ناگهان او را دید، تعجب کرد و پرسید:” تو کی هستی؟ کنار من چه می کنی؟” آن فرد گفت: «من دیو هستم، خودم را به صورت آدم درآورده ام تا هرجا که شد این مرد پارسا را بکشم. تو برای چه به دنبال این مرد می روی؟” دزد گفت:” کار من دزدی و راهزنی است. گاو این مرد، چشم مرا گرفته، و تا صاحب آن گاو نشوم، آرام نمی گیرم!”

دیو گفت:” پس هر دو با این مرد پارسا کار داریم ؛ ولی یکی برای کشتن او و یکی برای بردن گاو او!” دزد گفت:” پس هر دو تا رسیدن به آنچه که می خواهیم، دوست و همراهیم!”

مرد خدا از پیش و دزد و دیو به دنبال او رفتند تا به خانه اش رسیدند. وقتی به آن جا رسیدند، شب شده بود. مرد پارسا، گاو را به طویله برد. آب و علفی برایش گذاشت و جای او را تمیز کرد و به اتاق رفت تا بخوابد. در این وقت، دیو و دزد داخل خانه شدند ؛ ولی پیش از آن که کارشان را شروع کنند ؛ دزد با خود گفت:” اگر زودتر از آن که من گاو را ببرم، مرد زاهد بیدار شود چه؟ از کجا معلوم که دیو بتواند او را بکشد؟” دیو هم با خود گفت:” اگر پیش از آن که من مرد پارسا را بکشم، با سر و صدای دزد که می خواهد گاو را از خانه بیرون ببرد، مرد از خواب بیدار شود چه؟ از کجا معلوم که دزد بتواند بی سر و صدا گاو را ببرد؟”

دیو و دزد این فکرها را با خود می کردند که دزد گفت:” گوش کن رفیق! بهتر است من اول گاو را ببرم، بعد تو مرد پارسا را بکشی، این کار به عقل نزدیکتر است. می ترسم که تو موفق نشوی و کار مرا خراب کنی.

دیو گفت:” اشتباه نکن. کار من به عقل نزدیک تر است. اگر من اول مرد پارسا را بکشم، تو راحت تر می توانی گاو او را بدزدی.” دزد گفت:” ولی من اول این مرد و گاوش را دیدم.”

دیو گفت:” تو به دنبال گاو او روان شدی، ولی من خودش را می خواستم، پس بهتر است من اول کارم را شروع کنم.” دزد گفت:” تو دیوی و نمی فهمی! می خواهی کاری کنم تا از آدم کشی پشیمان شوی؟” دیو گفت:” تو دزدی و نمی دانی! می خواهی کاری بکنم که آن گاو را در خواب هم نبینی؟”

در این هنگام، دزد رو به اتاق مرد زاهد فریاد کشید:” بلند شو ای مرد، چه نشسته ای که دیوی قصد جان تو را کرده!”

دیو هم بلندتر از دزد فریاد کشید:” بلند شو ای مرد، چه خوابیده ای که دزدی برای بردن گاو تو آمده!”

با این سر و صداها، مرد زاهد از خواب بیدار شد. فریاد زد و از همسایگان کمک خواست. همسایه ها با چوب و سنگ و هرچه در دست داشتند، به دیو و دزد حمله کردند. دیو و دزد از ترس پا به فرار گذاشتند.

یکی از همسایه ها پرسید:” ای مرد خدا چه شد که از آمدن دیو و دزد به خانه ات خبردار شدی؟”

مرد پارسا گفت:” من بی خبر بودم. خودشان به جان هم افتادند و جان و دارایی من در امان ماند. دعوای آنها برای من خیر و خوبی به همراه داشت. به هر حال” عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!”

از آن پس، اگر کسی بر اثر درگیری یا دعوای دشمنانش، از رنج و گرفتاری نجات یابد، این ضرب المثل حکایت حال او می شود.

به این پست امتیاز دهید
دسته بندی : سرگرمی ، ضرب و المثل بازدید 635 بار
دیدگاهتان را بنویسید

css.php