از اسکندر رومى (شاه معروف یونانى که در سالهاى 323 تا 336 قبل از میلاد بر جهان حکومت مى کرد و بسیارى از کشورها را فتح نمود) پرسیدند: چگونه کشورهاى شرق و
ادامه مطلب / دانلوداز اسکندر رومى (شاه معروف یونانى که در سالهاى 323 تا 336 قبل از میلاد بر جهان حکومت مى کرد و بسیارى از کشورها را فتح نمود) پرسیدند: چگونه کشورهاى شرق و
ادامه مطلب / دانلودهنگامى که هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى) بر سرزمین مصر، مسلط گردید گفت:
بر خلاف آن طاغوت (فرعون) که بر اثر غرور تسلط بر سرزمین مصر، ادعاى خدایى کرد، من این کشور را جز به خسیس ترین غلامان نبخشم.
از این رو هارون غلام سیاهى به نام خصیب داشت که بسیار نادان بود، او را طلبید و
ادامه مطلب / دانلودگروهى از حکیمان فرزانه به درگاه انوشیروان آمدند و درباره موضوع مهمى به گفتگو پرداختند، ولى بوذرجمهر (بزرگمهر)که برجسته ترین فرد حکیمان بود، خاموش نشسته بود و
ادامه مطلب / دانلوددو برادر بودند که یکى از آنها در خدمت شاه به سر مى برد و زندگى خوشى داشت و دیگرى از کار بازو، نانى به دست مى آورد و
ادامه مطلب / دانلودبا گروهى از بزرگان در کشتى نشسته بودم. کشتى کوچکى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتى کوچک، در گردابى در حال غرق شدن بودند. یکى از بزرگان به کشتیبان گفت: ((این دو نفر را از غرق شدن نجات بده که اگر چنین کنى، براى هر کدام پنجاه دینار به تو مى دهم.))
کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و
ادامه مطلب / دانلودیکى از پسران هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى) در حالى که بسیار خشمگین بود نزد پدر آمد و گفت: فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد. هارون، بزرگان دولت را احضار کرد و
ادامه مطلب / دانلودیکى از وزیران به زیر دستانش رحم و احسان مى کرد و همواره واسطه نیکى رسانى به آنها بود. از قضاى روزگار به خاطر کارى، او مورد سرزنش و
ادامه مطلب / دانلودشیادى بر زلف سرش، گیسوهایى بافت و خود را به شکل علویان (فرزندان على علیه السلام) در آورد، با توجه به اینکه بافتن گیسو در آن عصر در میان فرزندان على ع معمول بود. او با این کار، خود را به عنوان علوى معرفى کرد و به میان کاروان حجاز رفت و با آنها وارد شهر شد تا به دروغ نشان دهد که
ادامه مطلب / دانلودانوشیروان (یکى از شاهاه معروف ساسانى )چند وزیر داشت، آنها با هم درباره یکى از کارهاى مهم کشور به مشورت پرداختند و هر یک از آنها داراى رایى بود و راءى دیگران را نمى پسندید.
بوذرجمهر (وزیر برجسته انوشیروان) راءى انوشیروان را برگزید. وزیران در غیاب شاه به بوذرجمهر گفتند: چرا راءى شاه را برگزیدى؟ راءى او چه امتیازى نسبت به راءى چندین حکیم داشت؟
بوذرجمهر در پاسخ گفت: از آنجا که نتیجه کارها و راءى ها روشن نیست و
ادامه مطلب / دانلودپادشاهى فرمان داد تا بى گناهى را اعدام کنند، زیرا به خاطر بى اعتنایى او، بر او خشمگین شده بود.
بى گناه گفت: اى شاه به خاطر خشمى که نسبت به من دارى آزار و کشتن مرا مجوى، زیرا اعدام من با قطع یک نفس پایان مى یابد، ولى بار گناه آن همیشه بر
ادامه مطلب / دانلود(ذوالنون مصرى در قرن سوم مى زیست و از عرفاى آن عصر بود. بعضى او را از شاگردان مالک بن انس مى دانند) یکى از وزیران نزد او رفت گفت:
روز و شب به خدمت شاه اشتغال دارم و
ادامه مطلب / دانلودفقیرى وارسته و آزاده، در گوشه اى نشسته بود. پادشاهى از کنار او گذشت. آن فقیر، در برابر شاه برنخاست و به او اعتنا نکرد.
پادشاه به خاطر غرور و شوکت سلطنت، از آن شخص رنجیده خاطر شد و گفت: این گروه خرقه پوشان همچون جانوران بى معرفتند که از آدمیت بى بهره مى باشند.
وزیر نزدیک فقیر آمد و گفت: اى جوانمرد! سلطان روى زمین از کنار تو گذر کرد، چرا به او احترام نکردى و
ادامه مطلب / دانلودکشتى گیرى در فن کشتى گیرى قهرمان بود و سیصد و شصت رمز پیروزى در کشتى بر حریف را مى دانست و هر روز با بکار بردن یکى از آن رموز، کشتى مى گرفت. او به یکى از جوانان علاقمند بود، و سیصد و پنجاه و نه رمز پیروزى در کشتى گیرى را به او یاد داد، ولى یک رمز را به او نیاموخت و
ادامه مطلب / دانلوددر زمانهاى قدیم، حاکم ظالمى بود که هیزم کارگرهاى فقیر را به بهاى اندک مى خرید و آن را به قیمت زیاد به ثروتمندان مى فروخت. صاحبدلى (یکى از اهل باطن ) از نزدیک او عبور کرد و به او گفت:
مارى تو که هر کرا ببینى بزنى
یا بوم که هر کجت نشینى نکنى (1)
زورت از پیش مى رود با ما
زورمندى مکن بر اهل زمین
حاکم ظالم از نصیحت آن صاحبدل، رنجیده خاطر شد و
ادامه مطلب / دانلودیکى از شاهان به نزدیکانش گفت : حقوق ماهانه فلان کس را دو برابر بدهید، زیرا همواره ملازم درگاه و آماده اجراى فرمان است ، ولى سایر خدمتکاران به لهو و
ادامه مطلب / دانلودپادشاه دیار زوزن (حدود نیشابور) وزیرى پاک سرشت، بزرگوار و نیک محضر داشت که هنگام ملاقات به همگان خدمت مى کرد و در غیاب اشخاص، از آنها به نیکى یاد مى نمود. از قضا روزى کارى از او سر زد که مورد خشم شاه قرار گرفت و اموال او به تاوان خون دیگرى مصادره کرد و او را کیفر نمود و در زندان بازداشت کرد. سرهنگ هاى شاه و
ادامه مطلب / دانلودعمرو لیث صفارى، غلامان بسیاری داشت. روزی یکى از غلامانش فرار کرد، چند نفر به دنبال او رفتند و او را گرفته، نزد شاه آوردند. یکى از وزیران شاه که نسبت به آن غلام سابقه سویى داشت، به شاه گفت: این غلام را اعدام کن تا سایر غلامان مانند او فرار نکنند. آن غلام با کمال فروتنى به شاه گفت:
هرچه رود بر سرم چون تو پسندى روا است
بنده چه دعوى کند؟ حکم خداوند راست
ولى از آنجا که من پرورده نعمت شما خاندان هستم، نمى خواهم در قیامت به خاطر ریختن خون من، گرفتار قصاص گردى، اجازه بده این وزیر را (که سعى در اعدام من مى کند) بکشم، آنگاه به خاطر قصاص او، مرا اعدام کن، تا به حق مرا کشته باشى و
ادامه مطلب / دانلود