بهاره رهنما با انتشار این عکس نوشت:
اینکه مردی کنارت باشه که یکی از بهترین پدرهای دنیاست، یعنی تو یکی از باهوش ترین زن های دنیا بودی تو انتخاب پدر بچه ات 🙂 پیمان قاسم خانی بی شک پدر بی همتایی است روزش مبارک …
ادامه مطلب / دانلودبهاره رهنما به مناسبت تولد ۱۶ سالگی پریا، در صفحه شخصیاش مطلبی نگاشته است؛ متن این مطلب به شرح زیر است:
پریا شانزده ساله شد
امروز دخترک قصههای من به شانزده سالگی سلام میکند و من در بهت این بالندگی مبهوت، خدایم را شکر میکنم، با لذت و تحسین نگاهش میکنم و به یاد میآورم این شعر مرحوم حمید مصدق را:
زیباییت مرا به قصور متهم میکند
بیآنکه بداند از این همه،
سهم پرنده فقط پرواز است …
( بهاره رهنما و همسرش پیمان قاسم خانی و دخترشان پریا )
مجله زندگی ایده آل نوشت: اصلا لازم نیست اینجا بنویسیم مصاحبه درباره آخرین تجربه ها با کیست. کافی است پاسخ چند سؤال را بخوانید تا روح پیمان قاسم خانی و نگاه شیطنت آمیزش در وجودتان حلول کند! بااو از «آخرین ها» حرف زدیم. کتاب هایی که خوانده، فیلم هایی که دیده، خنده هایی که کرده و اشک هایی که ریخته. طبق معمول تلاشش را کرده که صادقانه حرف بزند و تلاشش باز هم مثل همیشه با نتیجه بوده. علاوه بر اینکه از آخرین فعالیت های فرهنگی و غیرفرهنگی پیمان قاسم خانی مطلع می شوید، می توانید آنها را به عنوان پیشنهادهایی برای روزهایی که بی حوصله هستید در نظر بگیرید. این شما و این آخرین ورژن پیمان قاسم خانی.
آخرین باری که ترسیدید، کی بود و چرا؟
من از فضاهای بسته خیلی می ترسم و همین چند روز پیش به اندازه ۱۰ثانیه در آسانسور گیر کردم و کلی ترسیدم.
آخرین باری که به پریا، دخترتان رسیدگی کردید کی بود و چه کاری برایش انجام دادید؟
آخرین باری که به بچه ام رسیدگی کردم یادم نمی آید! ما زیاد با هم فیلم نگاه می کنیم. چون مادرش فیلم های هنری دوست دارد اما سلیقه فیلمی من و پریا خیلی به هم نزدیک است و فیلم های درپیت زیاد نگاه می کنیم!
آخرین کتابی که خواندید و لذت بردید، چه بود؟
استخوانه های دوست داشتنی را خواندم و خیلی دوست داشتم. به نظرم کتاب خیلی عمیق و جذابی بود.
ایده آل می گوید: این رمان را آلیس سبالد نوشته و سال ۲۰۰۲ پرفروش ترین رمان در ایالات متحده لقب گرفت. یک کتاب خواندنی از زبان دختری تین ایجر که از سوی مردی، مورد آزار قرار می گیرد و به قتل می رسد. در اصل روح او از بهشت شخصی اش، شاهد زندگی خانواده، دوستان و حتی قاتلش است. این رمان در ایران با سه ترجمه مختلف (میترا معتضد، فریدون قاضی نژاد و فریده اشرفی) توسط سه ناشر (البرز، روزگار و مروارید) طی سال های ۸۳ ۸۲ به بازار عرضه شده است. بخوانید و لذت ببرید.
موسیقی جاز گوش می دهم
آخرین دروغی که گفتید کی بود؟
یادم نمی آید. من زیاد دروغ نمی گویم.
آخرین موسیقی که گوش دادید چه بود؟
خیلی زیاد موسیقی گوش می دهم. همین چند لحظه پیش داشتم دایانا ناوارو گوش می دادم. او یک خواننده اسپانیایی است که صدای عجیبی دارد. در کل موسیقی جاز زیاد دوست دارم.
آخرین شعری که خواندید، چه شعری بود؟
فکر کنم «بنی آدم اعضای یکدیگرند» مربوط به کلاس پنجم دبستان بود!
آخرین باری که عصبانی شدید، سر چه بود؟
دیروز به یک دلیل شخصی.
آخرین کافه یا رستورانی که رفتید و خیلی جذب تان کرد، کجا بود؟
خیلی اهل کافه و رستوان نیستم. اما جاهای خلوت را دوست دارم. صرفا رستوران می روم که کمی هم غذای بیرون بخورم. همین.
خرین خریدتان کی بود و چی خریدید؟
تی شرت خریدم؛ همین ۱۰دقیقه پیش! آهان یک کفش هم ۲۰روز پیش خریدم که خیلی راضی بودم.
آخرین کلاهی که سرتان رفت چه موقع بود؟
یادم نمی آید.
آخرین باری که آشپزی کردید، کی بود؟
۱۵ روز پیش! من جز تخم مرغ غذای دیگری بلد نیستم بپزم!
آخرین کارتونی که دیدید و کیف کردید، چه بود؟
رالف خرابکار. به نظرم انیمیشن خوبی بود؛ از آن انیمیشن های با نمک.
ایده آل می گوید: در سال ۲۰۱۲ استودیو والت دیزنی این انیمیشن را ساخته است. فیلم توسط ریچ مور کارگردانی شده. یعنی همان کسی که کارگردانی مجموعه سیمپسون ها و فوتوراما را برعهده داشته است. فیلم، داستان صاحب عنوان بازی gamevillan است که در مقابل نقش و آرزوی قهرمان شدن مقاومت می کند. به گزارش میهن فال دوبله این اثر با دوبله استودیو کوالیما و گلوری اینترتیمنت توسط تصویر رسانه پاسارگاد وارد بازار شده است. حتما این کارتون را ببینید و با بازی های کامپیوتری دوره کودکی تان خاطره بازی کنید.
از فوتبال مزخرفم تعریف می کنند!
آخرین باری که ورزش کردید چه زمانی بود؟
چند روز پیش رفتم استخر. من فوتبال هم زیاد بازی می کردم. اما خب مصدوم شدم و دیگر بازی ام به خوبی سابق نیست و بچه ها به من ترحم می کنند و الکی از بازی مزخرفم تعریف می کنند!
ایده آل می گوید: اگر عاشق فوتبال هستید و مصدوم شده اید یا به هر دلیل نمی توانید در زمین بازی کنید، می توانید سراغ کنسول های خانگی بروید و با دوستان یک «فیفا» درست و حسابی بر بدن بزنید! کاری که پیمان قاسم خانی و برادرش محراب، استادش هستند.
توی ماشین گریه کردم
آخرین باری که خندیدید، کی بود؟
برمی گردد به سکانس های خنده دار فیلم «بدن های گرم». با دیدن بعضی از صحنه های این فیلم، واقعا خندیدم.
و آخرین باری که گریه کردید، چه موقع بود؟
خب من زود به زود اشکم درمی آید. فکر کنم همین یک هفته یا ۱۰روز پیش بود. پدر شقایق (دهقان) بیمارستان بود و حال خوبی نداشت. من سعی کردم با چهره ای پرانرژی وارد بیمارستان شوم و انرژی بدهم. اما بعد از عیادت در ماشینم کلی گریه کردم. خیلی…
ایده آل می گوید: دیدن بیمار، مطمئنا خیلی ها را تحت تاثیر قرار می دهد. برای اینکه با بیماری نزدیکان تان کنار بیایید، بهتر است به بیماری به عنوان مشکلی گذرا که در طول زمان حل می شود، نگاه کنید. به این ترتیب این انرژی را به خود بیمار هم منتقل می کنید.
آخرین فیلمی که دیدید، چه بود؟
فیلم «بدن های گرم» را دیدم که آدابته امروزی «رومئو و ژولیت» بود و نکته جالبش این بود که رومئو داستان شکل «زامبی» بود! اصلا فیلم پرادعایی نبود اما آنقدر خوب و روان داستانش را تعریف می کرد که با دیدنش به آدم حسابی خوش می گذشت.
ایده آل می گوید: این فیلم همین امسال در سینماهای دنیا اکران شده و یک درام عاشقانه و در عین حال ترسناک است. کارگردان این اثر، جاناتان لوین است و در آن نیکلاس هاولت، ترزا پالمر و… بازی می کنند. اگر از سبک و سیاق مجموعه فیلم های «گرگ و میش» خوش تان می آید، این فیلم را هم ببینید.
آخرین تئاتری که دیدید، چه اجرایی بود؟
خدای کشتار را دیدم که به نظرم کار خوبی بود و دوستش داشتم.
ایده آل می گوید: این نمایشنامه نوشته یاسمینا رضاست. اجراهای صحنه ای زیادی در دنیا از این نمایشنامه شده است. در ایران هم آخرین بار این نمایش سال گذشته در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت. به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی و با بازی رضا مولایی، سیما تیرانداز، لادن مستوفی و اشکان خطیبی. پیشنهاد می کنیم فیلم «کشتار» را به کارگردانی رومن پولانسکی ببینید. این فیلم هم بر مبنای همین نمایشنامه ساخته شده و بازیگران بزرگی مثل جودی فاستر و کیت وینسلت و کریستوفر والتز در آن بازی می کنند.
ادامه مطلب / دانلودباور میکنید جوانک پر شور و حال و مسئولیتگریز فیلم «سن پترزبورگ» یک پدر مسئول، همیشه نگران و البته خیلی حسود باشد؟! پدری که چشم دیدن دوست فرزندش را ندارد. پیمان قاسمخانی چنین پدری است.
پیمان قاسمخانی که با دختر 15 سالهاش فیلم اکشن میبیند، یک رقیب خیلی جدی دارد. او نویسنده ی موفقی است، تجربه بازیگری خوبی هم دارد، معروف و مشهور هم هست اما رقیب او یک دختر نوجوان 15 ساله است. همان دختری که پریا (دخترش) ساعتها با او تلفنی حرف میزند…:«رقیب من یک دختر 15 ساله است که به او حسادت میکنم وقتی میبینم پریا ساعتها با او تلفنی حرف میزند و چیزهایی به او میگوید که به من نمیگوید. وقتی این دختر به خانه ما میآید، چپچپ به او نگاه میکنم و دوست دارم کاری کنم که زودتر برود.»
روز پدر است و میخواستیم با یک پدر گفت وگو کنیم ، پدری که هنوز موهایش سیاه باشد، باانرژی باشد، هنرمند باشد، برای بچهاش وقت بگذارد و درباره تجربه پدر شدن بگوید و پیمان قاسمخانی گزینه خیلی خوبی بود. البته سرش خیلی شلوغ است.
شاید برخی از هنرمندان بویژه نسل جدیدتر با این استدلال که اثر هنری مثل بچه آن هنرمند است، از خیر بچهدار شدن بگذرند و ترجیح بدهند بیشتر وقت و انرژیشان را صرف آفرینش اثر هنری بکنند اما پیمان قاسمخانی و بهاره رهنما جزو زوجهایی هستند که بچهای واقعی دارند؛ «پریا» تنها دختر این زوج هنرمند متولد 1377 است و حالا 15 سال دارد.
قاسمخانی که در 32 سالگی پدر شده میگوید:«تا وقتی واقعا بچه نداشته باشی، هیچ تصوری از پدر شدن یا مادر شدن نداری. خود من تا قبل از 32 سالگی که پریا به دنیا آمد، هیچ تصوری از پدر بودن نداشتم.آدمی بودم که فکر میکردم مطلقا برای پدر بودن زاده نشدهام. فکر میکردم ممکن است در قبال بچه بیمسئولیت باشم ولی از وقتی بچهدار شدم، حسام این است که در وهله اول پدر هستم و بعد هرچیز دیگری.»
پیمان قاسمخانی و دخترش
بازیگرانی داریم که میگویند وقتی نقش پدر یا مادر را بازی کنی انگار واقعا این تجربه را داری، حتی اگر هرگز بچه نداشته باشی، اما پدر گفت وگوی ما که اتفاقا هم نویسنده است و هم بازیگر معتقد است: «حتی اگر نقش پدر را بازی کنی، باز هم با اصل پدر بودن در دنیای واقعی قابل مقایسه نیست. نمیدانم شاید همان اعتقاد قدیمی باشد که میگوید رابطه پدر و فززندی کشش خونی دارد و این جور چیزها اما به هر حال تا بچه نداشته باشی، این حس را درک نمیکنی.»
هیچ وقت شده از بچهدار شدن پشیمان شوید و فکر کنید به دردسرش نمیارزید؟ وقتی صحبت پشیمانی به میان میآید، میخندد و میگوید: «گاهی پیش میآید اما نه به این دلیل که بچه گرفتاری درست میکند. خوشبختانه ما بچه خوب و بیدردسری داریم . مثلا وقتی کوچک بود، برخلاف بعضی از بچهها، به جای اینکه ساعتها گریه کند، میخوابید؛ حتی بیشتر از ما میخوابید و ما سختی بچهداری را خیلی حس نکردیم اما آنچه گاهی باعث پشیمانی است، نگران دائمی و ترس همیشگی من است. وقتی بچه بود از تب کردنش میترسیدم و حالا که نوجوان شده است دردسرهایش هم عوض شدهاند، بچه هرچه بزرگتر میشود، نگرانی پدر و مادر هم بیشتر میشود. »
اگر به جای «پریا» یک پسر داشتید، باز هم چنین پدری بودید؟ «نمیشود تصورش کرد اما دختر ما خیلی هم مثل بقیه دخترها نیست که مدام احساساتش را بروز دهد، خیلی از سروکول آدم بالا نمیرود. انگار بیشتر تحت تاثیر من است تا مادرش، مثل من طرفدار فیلمهای اکشن و جنگ ستارگان است. به همین دلیل فکر میکنم اگر پسر هم بود، موضوع خیلی متفاوت نمیشد.»
شنیدهایم برخی ازهنرمندان گاهی میگویند برای کار هنری بیشتر از خانوادهشان وقت میگذارند اما نویسنده «مارمولک» چنین پدری نیست: «راستش فکر میکنم نه به اندازه کافی بلکه بیشتر از حد کافی برای پریا وقت گذاشتهام به خاطر شغلم بیشتر از مادرش در خانه هستم تا جایی که آنقدر ماجرا شور شده بود که روزی میخواستم از خانه بیرون بروم و پریا گفت “تو دیگه کجا میری؟!” بعضی وقتها نگران میشوم که انگار بیشتر به مادر تبدیل شدهام. حتی کمی بیش از حد به او رسیدگی میکنم، انگار مزاحمش شدهام و در دست و پایش هستم. شاید با توجه به روحیه مستقلش، دوست داشته باشد که بیش از حد از او مواظبت نکنم.»
پریا قاسمخانی همین دختر نوجوان که موضوع گفت وگوی ماست، دختر یک زوج هنری است، مادرش را همه میشناسند و پدرش را هم. شاید هر نوجوان دیگری بود، مدام به دوستانش فخرفروشی میکرد که بچه یک زوج هنرمند مشهور است اما پریا چنین نیست؛ آنچنانکه پدرش توضیح میدهد: «شاید تصور شود به عنوان پدر و مادری که شغلمان خیلی معمول نیست و بیشتر اوقات مردم ما را میشناسند، این موضوع در ارتباطمان با بچهمان تاثیر بیشتری میگذارد و الگویش خواهیم بود ولی چنین اتفاقی نمیافتد. شما هر که باشید و شغلتان هرچه باشد، تاثیر چهار تا بچه مدرسهای، چهار تا دوست، بر بچه شما بیشتر خواهد بود.»
و ادامه میدهد: «رییس جمهور هم که باشید، اشتباه است اگر فکر میکنید بت بچهیتان خواهید بود. اصلا اینطور نیست. رقیب من یک دختر 15 ساله است که به او حسادت میکنم. وقتی میبینم پریا ساعتها با او تلفنی حرف میزند و چیزهایی به او میگوید که به من نمیگوید، وقتی این دختر به خانه ما میآید چپ چپ به او نگاه میکنم و دوست دارم زودتر برود.»
«پریا» هیچ وقت از شهرت پدر و مادرش استفاده نکرده است، تازه برعکس بعضی وقتها دوست ندارد مردم متوجه شوند پدر و مادرش آدمهای معروفی هستند. نه اینکه با این موضوع مشکل داشته باشد اما این ویژگی پریا است که علاقهای به شهرت بویژه از طرف پدر و مادرش ندارد. همین روحیه است که خاطرهای را در ذهن پیمان قاسمخانی زنده میکند: «چند سال پیش وقتی پریا اول راهنمایی بود، عکسش روی جلد مجلهای چاپ شد، مادرش به او گفت این را ببر مدرسه بچهها ببینند اما پریا دوست نداشت کسی عکسش را ببیند. پریا چنین دختری است.»