قصه کودکانه چهار خرگوش کوچولو
روزی و روزگاری، در جنگلی پر از درختهای سوزنی، چهار بچه خرگوش همراه مادرشان در حفره ای شنی زیر ریشه های یک درخت زندگی می کردند. اسمهای آنها، فلاپسی، ماپسی، دم پنبه ای و پیتر بود.
یک روز صبح مامان خرگوشه گفت: عزیزان من، حالا شما می توانید بیرون بروید و در مزرعه ها بگردید ولی یادتان نرود که وارد باغ آقای مک نشوید. پدرتان هم در آن باغ دچار مشکل شده بود.
بروید و بگردید ولی شیطونی نکنید. من هم می خواهم برای خرید بیرون بروم.
پس خانم خرگوشه سبد و چترش را برداشت و به جنگل رفت او می خواست از نانوائی،کمی نان و پنج عدد کلوچه کشمشی بخرد.
فلاپسی و ماپسی و دم پنبه ای که کوچکتر بودند با هم پایین رفتند و
ادامه مطلب / دانلود