نتايج جستجو مطالب برچسب : غمکده

دلنوشته های زیبای عاشقانه

بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه با هم یکی میشویم!

.
.
.
.
حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم
تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم
تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…
تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم
و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها
لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا
من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو
ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!
و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!
تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان!
با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !
تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…
.
.
.
.
.
فریاد دلم

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم
نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم
که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم
تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم
در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی
که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم!
تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم !
مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم !
نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم !
من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد !
این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه !
که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم!
و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!!
فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان!
میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !
.
.
.
.
.
در حال رفتنم

گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی
اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی
گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد
و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود
و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند
و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم
و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند
در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود
و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد…
.
.
.
.
.
تکرار عشق

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده
نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم…
یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها …
همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد …
غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم
دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها ، ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند!
صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد…
نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست !
با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟ مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟
کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی، شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی …
شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی…
من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده !
گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم ، گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم، تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار…
نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست ، شاید این بغض لعنتی شکست و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم !
نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم ، من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم ، دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم…
نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم
نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده ، پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره…
تکرار شوی ، تکرار…
.
.
.
.
.
سزای تو

دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم
در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام
من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش
نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم
او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت
چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست
همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه
و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود
و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود !
و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد!
و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین!
.
.
.
.
.
در پناه تو

خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو
خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو
با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم
از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم
خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه
تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه
یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم
بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا
تا پناه ببریم به خدا
اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ،
دستهای آلوده چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند
اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ،
ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند
اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد
کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند!
حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ،
عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود
که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ،
حالا این تو ، این عشق و این من…
.
.
.
.
.
تویی همه کسم

چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که باید آن را ابراز کنم به تو…
از اول خط تا اینجا خیسی چشمهایی بود که مرا تا آنجا همراهی کردند
آن جایی که تو هستی و من در برابر توام
و چند نقطه تا لحظه ای دوباره و یک احساس عاشقانه
چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم
و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت
همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ، قلبت به من نفس میدهد
در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است
در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم
و این عاشقانه ترین لحظه ی زندگی من است ، که در آغوش توام و تسلیم هیچ حس دیگری نمیشوم
چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که مرا مجنون میکند ، از اول خط تا اینجا رنگ چشمهایت مرا دیوانه میکند
و چند نقطه تا این حس تازه ، و اینگونه میشود که زندگی برای من و تو بی انتهاست ، تو را داشتن یک هدیه زیباست
در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی…
و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها…
دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام…
.
.
.
.
.
پایان مهلت وفاداری

تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم
تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم
وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ، برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد
اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی ، به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای
تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام ، مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام
گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم ، اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی
و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده
حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده
ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود
که چه آسان دل دادی و چه آسان دل بریدی ، چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی
و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود ، تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود
و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ، همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود!
که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید ، تا که گل شدم و این قصه ادامه داشت ، پاییز آمد و همه چیز تمام شد ، خشک شدم و آن محبت ها از دلم رها شد ….
حالا نه آبیست که به این ریشه های خشکیده برسد و نه کسی است که حتی من خشکیده را از شاخه اش بچیند !
لبریز از غمی هستم که تو در دلم نشاندی ، در آتشی نشسته ام که تو مرا به اینجا کشاندی!
حالا تو کجایی و من کجا ، تو مرا به گل نشاندی ای بی وفا…
.
.
.
.
.
بهانه ای برای از عشق تو مردن

به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدم
و ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی…
به بهانه دیدن ستاره ها ، هر شب را به عشق تو بیدارم ، شاید روزی همه بفهمند که تویی تک ستاره آسمان قلبم…
به بهانه ساحل ، غرق شدم درون دریا ، تا بیایم به سوی تویی که مرا بدجور دلتنگ خودت کرده ای
به این بهانه و آن بهانه ، تو شده ای تنها بهانه ی دلم !
اینگونه که دلم همیشه و همه جا بهانه ی تو را میگیرد !
روزهای تنهایی هایم میگذرد و هنوز تو را در کنارم نمیبینم ، هنوز باور ندارم که باید در حسرت این باشم که تو را همیشه در کنارم ببینم
روزهای سرد زندگی ام اینگونه میگذرد و دلتنگی است که به غمهایم اضافه میشود ، و این غصه هاست که به همه وجودم نقش تلخی را داده است
حالا چگونه باید این لحظه های دور از تو بودن را بگذرانم نمیدانم ، تنها میدانم که باید با حسرت و این دل بهانه گیر ، بی قراری های دلم را تحمل کنم
وقتی جز تو هر چه در زندگی ام است برایم هیچ ارزشی ندارد پس بدون تو چه سود دارد نفس کشیدنهایم؟ چه سود دارد این رفتن ها و آمدن هایم؟
چه سود دارد آن بهانه ها ، آن دریا و آن ستاره ها ، آن بی قراری ها و آن زجر تنهایی ها !
و حالا باید پی برد به گذشتن از سدها ، به تحمل سختی ها ، به بستن چشم بر روی آدمها
تا که چشم باز کنم و ببینم تنها چشمهای تو را ، تا به بهانه دیدن چشمهایت بمیرم همانجا!

ادامه مطلب / دانلود

اس ام اس بی وفایی و نامردی

خوبه که بدونی:
اون ستاره اى که از همه پرنور تره فقط مال تو نیست!
به همه چشمک میزنه …!
.
.
.
نه! چشمانم شور نبود
اگر که آخر کارمان ندامت شد
دست هایم نمک نداشت . . .
.
.
.
کاشکی یکی بود که فقط با یکی بود …
.
.
.
دیوانگی های دلم را به دل نگیر !
دست خودش نیست ، طفلک باور کرده بود دروغ دوست داشتنت را …
.
.
.
آب از سرم گذشته …
فریاد میزنم دوستت دارم …
و تو آرام و خونسرد …
به ترکیدن حباب ها میخندی …
.
.
.
خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه…
خطت زده..!
.
.
.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮏ !
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ،
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻣﯿﺪﻫﺪ . . .
.
.
.
حرف میزنی اما تلخ ! محبت میکنی ولی سرد !
چه اجباری است دوست داشتن من ؟
.
.
.
این روزهــــــــــــــا
حس میکنم جایی را تنگ کرده ام!!!
جایـــــی در قلــــ♥ــــب تــــو
برای آمدن دیـــــــگری…

.
.
.

می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام . . .
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست . . .
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی . . . !

.
.
.

چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدمــهــا
عــشــق بــرایی یــکــی دلــگــرمــی
و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی !
.
.
.
زندگی بازی گرفتن دیگران نیست
که روزی عاشقش باشی و روزی قاتلش . . .
.
.
.
بیچاره دلم
با دیدنت باز هم لرزید
نمیدانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است
عقل ندارد
.
.
.
بعضی وقت ها …
چنان کیشت می کنند …
که سالهای سال مات می مانی …
.
.
.
ﻏﺮﯾﺒــــﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫـﯿﭻ . . .
ﺩﻭﺳـــــــﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔـﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ،
ﺣﻮﺻــــــﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧـــــﺪ
.
.
.
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !
راست میگفت با دنیا نه ، با یکی دیگه عوضم کرد !
.
.
.
برای کسی مُردم که برایم ؛
نه… تب کرد
نه… سرفه
نه… حتی عطسه!
.

.
.
یادتان باشد هیچ وقت در زندگی خود!
نقش نیشهای مار ” ماروپله” را بازی نکنید . . .
شاید دیگر توان دوباره بالا آمدن از نردبان را نداشته باشد،
همان کسی که به شما اعتماد کرده بود . . .
.
.
.
رفت …
تو را به خدا سپرد و خودش را به دیگری !
.
.
.
هر که مرا دید ،
تو را نفرین کرد
و من حواس خدا را پرت کردم که مبادا بشنود …!
.
.
.
رابطه ای که توش اعتماد نیست
مثل ماشینی میمونه که توش بنزین نیست ،
تا هر وقت که بخوای میتونی توش بمونی
ولی تو رو به جایی نمیرسونه‬ !
.
.
.
آهای مرغ عشق
فخر نفروش
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده . . .
.
.
.
مـثـل ِ تـــار ِ مــوهـــایـش ..
ایـن بـــار
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت ِ گـوشـش انـــداخـــت …
و …
رفــت !
.
.
.
به خدا بگو:
زمستانش سرد نیست
جمع کند تکرار فصلهایش را !
من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان سائیده ام…
.
.
.
درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم ،
دیگران یاد عشقشان میفتند و تو هنوز بی خیالی !
.
.
.
سخت است ؛ خیلی سخت !
وقتی بدانی او کجای زندگی توست ،
اما ندانی تو کجای زندگی او هستی !
.
.
.
بی وفا باشی شکایت میکنند / با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گرچه آیین خوشیست / مهربان باشی رهایت میکنند . . .
.
.
.
یادش بخیر…
‏”من بودم و تو”
او بود و دیگری…
این روزها…
‏”تویی و او”
من ماندم و خدا
.
.
.
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند
حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او …
.
.
.
نشانه میگیری
سنگ می اندازی و بعد خنده کنان !
لِی .. لِی .. لِی ..
پای میکوبی و میروی !
بد جور با دلم “بــــــــــازی” میکنی !
.
.
.
بیخودی به خودت زحمت نده!
این بَذرهای تنفــر
که در دلم می کاری
هرگــــز جوانه نخواهد زد !
.
.
.
در این سو
دلی نگران مشغول یادت
آن سو
تــــو
با دیگریـــــ ـــ ــ ـ
.
.
.
مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛
تـــو بــی مـَـن
چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا”
یــــادت هَستـــ
کــِــه نیستــَـمــ …؟

 

ادامه مطلب / دانلود

اس ام اس عاشقانه و احساسی

دِلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر…
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ استـــ، نـِـمی فهمــد…
.
.
.
هیچ چیز دلنشین تر از این نیست که مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال … “؟”
و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
.
.
.
شب که میشود…
نبودن هایت را زیر بالشتم میگذارم و شجاعتم را زیر سوال میبرم…
دوام می آورم تا فردا ؟!
.
.
.
متنفرمـ
از تمام قهوهـ های تلخــــــــــــــــــــــــــــی
کِهـ
تورا قسمتـِ…
فالــــــــــــــــــــم نمی کند
.
.
.
حوا که بغض کند…
حتی خدا هم اگر سیب بیاورد چیزی بجز آغوش آدم آرامش نمیکند!
.
.
.
بــــــهانه گـــــــیر زبــــــــــان نفهم …
دلـــــــــــم را مـیگویـــــــــــــم … !
آخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برایش بـــــــــیاورم …
.
.
.
همه ی کارهایت را بخشیدم
جز آن تردید آخر هنگام رفتنت
که هنوز مرا
به برگشتنت امیدوار نگه داشته . . .
.
.
.
مهم نیست عمر “کوتاه” باشد یا “بلند” …
مهم ، نفس هایی ست که با تو “کوتاه” و بی تو “بلند” کشیده می شود …
.
.
.
چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است
وقتی تو “یک ثانیه” هم در کنارم نیستی
.
.
.
می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ،
که با یادش ،
چشمانت ،
از شادی یا غم پر اشک شود ،
هرگز زندگی نکرده ای
و من این روزها
زندگی می کنم . . .
.
.
.
وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت می‌دارم ” رازی‌ ست
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند
و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند
.
.
.
زندگی ام بسته به تار مویت
آنقدر زندگی ام را پشت گوش نیانداز …
.
.
.
امــروز هـم گـذشـت وُ نیامــدی
نا شکـر نیستـم
فــردا هم روزِ خـداست!
.
.
.
میگن قسمت نیست ، حکمته …!
من معنی قسمت و حکمت رو نمی دونم !
اما تو معنی طاقت رو می دونی !
مگه نه … ؟!
.
.
.
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم…
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر این آشوب درونم مــرا می کُشد…
.
.

.
چقدر کم توقع شده ام ، نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را ؛
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست ،
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
.
.
.
در جمـع من و ایـن بغـضِ بیـــــقرار ..
جـــایِ تــــو خـــــالی …!
.
.
.
قــرارمـان..
فقـط ..
یـک “مــانیــتورِ” کـوچـک بـــود !
امّــا ..
اکنــون ..
قلبـــم را ببـین..
که بــا هــر”آف” شدنــت ..
چــگونـه ..
بـیقــرارِ “آمــدنــت” مـی شـــود !
.
.
.
نشستم من دمی در خواب باتو
کـنــار چشـــــمـهء مـهتــاب باتو
مـگـر تـاب و تـوانـــم بـرده بـودی
که بــودم لحظـه ای بیـتــاب بی تو
.
.
.
بیا قدم بزنیم . . .
من با ” تـــــــــو ”
تو با هر که دلت خواست !
فقط بیــــــــــا قدم بزنیم . . .
اصلا بیا و بگذار . . .
سایه ات باشـــــــــــم . . .
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟
.
.
.
گفته بودی پاییز که تمام شود
به سراغ رویاهایم می آیی
تا دلت را پیشکش عاشقانه هایم کنی
من جوجه هایم را شمرده ام
ببین…. !
تو نیامدی…
.
.
.
حــال ِ مــن خــوب است
امــا
عــالی می شــوم
وقــتی کــه
تــــو…
با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
” نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …

ادامه مطلب / دانلود

اس ام اس غمگین

خیلی وقت است که “بی تابم”
دلم تاب میخواهد
و یک هل محکم
که دلم هـــــری بریزد پایین
هرچه در خودش تلنبار کرده!
.
.
.
برای قصه ای که با
“یکی بود و یکی نبود” شروع میشود
پایانی بهتر از
آوارگی کلاغ نمی توان نوشت…
.
.
.
به خودم افتخار میکنم که کم اثرترین ماده مخدر هستم!
به چشم خودم دیدم یکی که معتاد من شده بود مثل آب خوردن ترکم کرد
.
.
.
خیلی ها دلـمو شکستن؛
ولی تو با همه فـــرق داری
آخـه ی ضرب المثلی هست ک میگه :
کــــار را آن کرد ک تمــــام کرد
.
.
.
بعضی ” آه ” ها را
هر چقدر هم که از ته دل بکشی
باز هم سینه ات خالی نمیشود
امشب سینه ی من پر است از آن ” آه ” ها
.
.
.
دنیاے بدون تو
شباهَت عَجیبــے با این غروب هاے لعنتـے دارد
دلـگیـر و دل گیــر و دل گیـر
.
.
.
یکـــی بود یکــــی … مَــــــن میـــــروم قصه باید شــروع شود . . .
.
.
.
آدمهای شکسته دو دسته اند:
آنهایی ک یهویی از دست یک نفر افتاده اند…
آنهایی ک یواش یواش
از دست همه ترک برداشته اند…!
.
.
.
عادت دارم
هَـــر روز
جـــــایِ انگشــــــتانم را از روی شیشــــه یِ مانیتور پاک کنم
آخــــر
نوازش کردن عکـــــس هایَت
عادَت مَن است…
.
.
.
امشب هم صحنه سازی می کنم
و خودم را گول می زنم ،
حتما اسب سپیدش بیمار شده بود
و نتوانست بیاید…!
.
.
.
در جـَـــواب اَشک هـــای گـــَرمَم،
که روی گونه هایَم سُرسُره بــازی مــی کَـــردَنــد…
بـِین آن همه آدم،
در آخــــرین دیـــدار ِ رسمـــی مان…
نبایــــد مــی گفـــتـــی:
“دُنــــیای شُمـــا چــِقــَدر قـــَشَنگــــ اَستـــ”
دل اَست دیـگـر
مـــــی شکـــــنــــد…
.
.
.
ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ، ﻗﺎﻧﻮﻥ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺍﺳﺖ!
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ..
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ..
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ…
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯼ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺑﺮﯾﺰﯼ..

.
.
.

مـــن می نویسم
و
تـــــــو
نـــمی خوانی !
امـــــــــــا
مخــاطب که تـــو باشــی…
مدیــــــونم اگر ننـــــــویسم…
.
.
.
شماره عوضی نبود …
صدا اشتباه نبود …
صدا همان صدا بود …
چیزی دیگر انگار عوض شده بود …
چیزی شبیه دل …
.
.
.
“صفر را بستند ”
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
.
.
.
گیرم که باران هم آمد…
همه چیز را هم شست…
هوا هم عالی شد…
فایده اش برای من چیست؟
هوای دل من بی تو پس است
.
.
.
نه مژده ای
نه مسیحا نفسی
و نه آمدنی!
این شد که به فال بی اعتقادم!
.
.
.
هیچ وقت نباید به اجبار خندید !
گاهی بــاید تا نهایت آرامش گــریه کرد …
لبخـــــند بعد از گریه ؛
از رنگــــین کمــــآن بعد از بـــآران هم زیبـــاتره …
.
.
.
نمی گوید بیا
نمیگوید بمان
نمیگوید برو حتی راحتم بگذار
می آید حرف های عاشقانه میشنود
لبخند میزند و میرود
کارهرشب اوست.
.
.
.

من
تصوراتم از تو
با ” کــــــــاش ” گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با ” بایـــــــــد”
.
.
.
ارزش دل قد یه مورچه است !
هر دو تا خواسته یا نا خواسته
زیر پا له میشوند !
.
.
.
آدم هـایِ خـوب از یـاد نمـیـرن !
از دل نمـیـرن !
از ذهـن نـمیـرن !
ولـی زودتـر از ایـنـ که فـکـرش رو بـکـنـی از پـیـشـت مـیـرن !
.
.
.
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…
.
.
.
گـــ ــاهــــی
دلم بــرای زمـــ ـانی
کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود
.
.
.
هیچ کس نمی فهمد
پالتو با دستکش های چرم کافی نیست
گاهی بیرون رفتن در این هوا دلِ گرم می خواهد.
.
.
.

دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید !
.
.
.
من یاد تو را تا کردم و لای آن کتاب حافظ روی طاقچه
که تو به من هدیه کرده بودی پنهان کردم …
آری خوب می دانم که دیگر نیستی
ولی چه کنم که همه ی فال هایم تا ابد بوی تو را خواهند داد ؟!
.
.
.
بدترین چیز اینه که با کسی نباشی ولی همه فکر کنن با خیلیایی …
.
.
.
گفت : احوال ات چطور است ؟
گفتم اش : عالی است
مثل حال گل !
حال گل در چنگ چنگیز مغول !
(قیصر امین پور)
.
.
.
از وقتی که از کنار تو رفته‌ام
رفته‌ام
و هنوز به خود نیامده‌ام …
.
.
.
مهم نـیـسـتــ . .
ایــن در بــﮧ کــدام پاشنــﮧ مــےچرخــد . . ،
مهم تویــے . .
کــﮧ نــﮧ مـ‌ـے آیــے، نــﮧ مـ‌ـے روـے . . .!
.
.
.
دنبال تو گشتم
بعد از مدت ها رسیدم به خودم !
تمام وجودت مرا فرا گرفته
من ، تو شده ام . تو ، نیست

ادامه مطلب / دانلود

جملات عاشقانه و احساسی

این شـــــــعرها را باید گذاشــت درکــــوزه
و آب شـان را خــــورد
وقتی هنـــوزعرضــــه ندارند
تــــو را عــاشــــق کننــــد !
.
.
.
آنلاین که می شوی انگشتانم بـه لکنت می افتند . . . !
.
.
.
جمعه ها
زمین ساکن و ساکت است
و به شانه بالا انداختن های خورشید
فکر می کند،
من هم به تو
.
.
.
تـــــــو صـــــادقانـــه دروغ بـــگــو
مـــن عــــاشقانـــه کـــاری خواهم کــرد
“مـــــاه” همیشــه پشــت ابــر بمــاند !
.
.
.
مى خواهم
گره بخورم در تو !
آنقدر سخت که با دندان بازم کنى
.
.
.
از تـــو “شـراب” انــداخــتـه ایـن شعـــر !
نمــی تـــوانـــم بـــنـویــسمـت …
بـس کــه مــــرا گـــرفــتـه ای …
.
.
.
زمین کَج است…!
اما
من
هنوز هم
خوش رقصی می کنم
به سازِ تو…!
.
.

.
خوابــــهایم بوی تن تـــو را می دهـــد
نکنـــد آن دور تــر هــا نیمــه شب ، در آغوشم می گیـــری !
.
.
.
جهانـــــــ جدیدم را دوســـــــت دارم
مـــــــن…زمـــــــین…تــــــو
کجای قانــــــون طبیعـــــــت
سخنی از ” مرکزیتــــــــــــــ” نداشتن چشمانت به میان آمده …!
من و زمین
هر دو گرد تو
می گردیم
منظومه شمســــــی بهانه اســـــــت….!
.
.
.
هزاران دستـــــــ هم به سویم دراز شود !
پــــــــس خواهم زد…
تنــــــــــها …
تمنای دستان تـــــــــــو را دارم
.
.
.
همه‌ی کلمات معنای تو را می‌دهند
مثل گل‌ها که همه بوی تو را پراکنده‌اند . . .
.
.
.
گاهــــی
به دلت شک کن
ع
ش
ق
شایــــد
یک شــــایعه باشد !
.
.
.
ه حساب حسودی ام نگذار که هرجا ۲ نفر هستند و من تنها
دلتنگ می شوم …
هوای داشتن تو تنها هوای من است برای زنده بودن
.
.
.
همه میگویند چشمانش رنگارنگ است
اما من میگویم
چشمانش عسلیست
نه برای رنگش
برای اینکه شیرین ترین لحظاتم
در چشمان او خاطره شده اند . . .
.
.
.
چیز دیگری نمی خواهم،
شاید فقط سهمم را!
از آغوش تو
که روزها به جنونم می کشد
شبها شاعر…!
.
.
.
با تو خواهم بود
هرکجا که باشی
و ذهنت را سرشار از امید خواهم کرد
و دیگر هیچ گاه غم به سراغت نخواهد آمد
حتی اگر الان
بعد از ظهر دلگیر جمعه باشد…
.
.
.
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی …
.
.
.
نه دست هایت توى جیبم است
نه سرت روى سینه ام
در این گرانى شب هایى که باران
تمامِ ستاره ها را از آسمان شسته است
نمى شود دِل به آسمان زد و براى آرزوهایت
شهاب چید!
کمى برایم آغوش قرض مى دهى!؟
مى خواهم ناز ات را بخرم اما
دل و جیب ام عجیب خالى ست!
.
.
.
.
آبشار نگاهت
مه شرجی گرفته
انگار
بخار می شوم
تر …
خیس خیس
از آب خیس تر
.
.
.
می شود کمی بخندی به حوض آب ؟
میخواهم عکس بگیرم یادگاری از روی ماه …
.
.
.
هــزار بـار آمـدم خطــت بزنم از قلبم
خود خودت را
یــادت را
اسمــت را
امــا
فقط قلبــم پر شد از خط خطی های عاشقانـه !
.
.
.
” دل ”
اتفاقی ترین اشتباه دنیاست !
بسته میشود آنجا که نباید
کنده میشود از جایی که نباید . . .
.
.
.
دوستی با تو برایم بوی ریحان می دهد
بی تو اما باغ ریحان بوی زندان می دهد
.
.
.
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دوشیفت کار میکند
و حقوقش را از من میگیرد . . .
.
.
.
” منـی ” کـه کنـارش
” تـو ” نباشـی
” تـومـنی ” نـمـی ارزد …!
.
.
.
مـــــــــــیان این همــــــــه “اگـــر”
تــــو چـــــــــــقدر “بایدی”
.
.
.
به چشم هایت بگو…
انقدر برای دلَم رجز نخوانند …
من اهل جنگ نیستم ….
شاعرم!
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم…
شعری می نویسم
آنوقت
اگر توانستی…
مرا در آغوش نگیر …
.
.
.
برایم مثل بهار می مانی
آمدنت را همیشه تحویل می گیرم …
.
.
.
عشق خیالی من ، خودت نیستی
ولی هنوز عشق خیالیت در رگهایم جریان دارد
و قلبم میتپد با عشقی که تو در رگهای من جا گذاشتی
.
.
.
مثل ستاره تو قشنگی،
اما تنها فرقی که داری، اون ها زیادن تو تکى!
.
.
.
به چـشـمـهـایـت بگــو
نـگـاهـم نـکـنـنـد
بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم
سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … !
نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا
نـه !
حـواسـم نـیـسـت
عـاشـقـت مـی شـوم . .
.
.
.
.
سکوتت را دوست دارم تو در سکوت،
معنایِ دیگری داری،
معنای خوب آرامش . . .
.
.
.
عاشقانه به خواب میروم تا برایم زنده شوی…
باز هم گلی به گوشۀ جمالت…
که گاهی در خواب…
به من سر می زنی…
خیالت کافی ست…
برای پرورش رویاهای عاشقانه ام… !
.
.
.
در من
کوچه هاییست که با تو…
سفر هاییست که با تو…
روزهایست که باتو…
شبهاییست که با تو…
عاشقانه هاییست که باتو…
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا!
.
.
.
صبحی که شروعش با توست ، خورشید دیگر اضافیست !
.
.
.
میخواهم ساده اعتراف کنم…
میخواهم ساده فریاد بزنم…
دلم میخواهد ذره ذره ی وجود سرتا پا آرامشت را…
در بلندای لحظه های خسته از دلتنگی ام هجی کنم…
ساده میگویم…
گوش کن … !
ع … ا … ش … ق … م … !
نگاه کن … !
آنچه را که در سادگی نگاهم پیداست…
نیازی به انکار نیست … !

ادامه مطلب / دانلود

تنهایی یعنی...

 

تنهایی یعنی اینکه تو بزرگسالی دلت بغل بخواد.حتی بیشتر از وقتی که بچه بودی…

تنهایی یعنی زل بزنی به آی دی روشن طرف و هی بگی لعنتی پی ام بده… بعد یارو آف می شه…!

تنهایی یعنی هر روز توی چشمای خودت جای خالی انعکاس چهره ی کسی که دوست داری رو ببینی…

تنهایی یعنی اینکه شبا گوشیت رو رو سایلنت نذاری

تنهایی یعنی شبا با هندزفری تو جات آهنگ گوش کنی تا گوشات و بالشتت خیس بشه….

تنهایی یعنی تو این هوای دو نفره دلت بخواد با یکی بری قدم بزنی اما هر چی فکر می کنی کسی رو پیدا نکنی…

تنهایی یعنی شارژ گوشیت تو ۲۴ ساعت یه خطش هم کم نشه…

تنهایی یعنی اینکه صمیمی ترین دوستت وقتی عاشق شد دیگه جواب اس ام استم نده…

تنهایی یعنی وقتی با دوستات توو یه جمعی هستی و اونا میخندن تو تو فکر فرو بری و بهاونی که پیشت نیست فکر کنی!

تنهایی یعنی این که کسی رو نداشته باشی که منتظرت باشه کسی که به خاطرش بخوای پیشرفت کنی،تنهایی یعنی این،یعنی تو چش باشی و هیچوقت دیده نشی!

تنهایی یعنی لحظه ای که حتی خدا هم فراموش میشه!!!…لحظه ای که فکر میکنیم اون داره میخنده و ما گریه … و خدا هم فقط نگاه میکنه …
چقدر سخت هست تنهایی ای که خدا توش نیست !!!

تنهایی یعنی هزاران سه نقطه ای که در حضورت میگذارم و هیچ کدامش را نمیفهمی…!!

تنهایی یعنی یه آدم با یه عالمه سوال بی جواب. یعنی یه دنیا حرف. یعنی چشم انتظاری. یعنی گریه کنی و تو آینه بگی چرا؟!!

تنهایی یعنی : من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او ; شما
من هم به سلامت . . .

ادامه مطلب / دانلود
css.php